پنجشنبه ۶ دی
تنهایی صوفی شعری از مجتبی یزدی صوفی
از دفتر دیوان صوفی نوع شعر غزل
ارسال شده در تاریخ شنبه ۳۱ شهريور ۱۴۰۳ ۲۲:۲۶ شماره ثبت ۱۳۲۷۶۴
بازدید : ۳۷ | نظرات : ۱
|
دفاتر شعر مجتبی یزدی صوفی
آخرین اشعار ناب مجتبی یزدی صوفی
|
منم تنهاترین خلقی که در کل جهان تنهاست
سوا افکنده از خویش و تماما فارغ از تن هاست
ندارم هیچ یاری و فقط خود بودمُ یک من
سوا گشتم ز نیک و بد حسابم کمتر از مِنهاست
سعایت های هر دشمن زده زخمی به روح و جان
بیا بنگر خود خویشم، جراحتها چو گل پیداست
به سان پیله پیچیدم به دور خود قلافی را
به یک آن میزنم نشتر، هدف پرواز تا فرداست
زمانی هستم و یک آن دیگر بیخود و گمراه
شدم دیوانهای عاشق که با تنهاییش شیداست
اگر من دوختم این لب نه از ترس حریفان است
درون حرف حرف دیدگانم یک جهان غوغاست
شنیدم قطرهی اشکم به این ابر دو چشمم گفت
ببارانم، ببارانم که جایم سینهی دریاست
الا یا ایهاالساقی بخواندم خواجه فرما زد
که لیلی من اندر بین این صحرا و محملهاست
ندایی من شنیدم از در غیب و به خود گفتم
چرا تنها نشینم دوستدارم بین این دلهاست
الا ای صوفی تنهای بی یاور، ز جا برخیز
سماعی کن، خمی بشکن، بنوش از عشق،
خدا با ماست
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
مجتبی یزدی (صوفی)
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
جالب و زیباست
حق نگهدارتان