جمعه ۷ دی
طلوع صبح شعری از مجتبی یزدی صوفی
از دفتر دیوان صوفی نوع شعر غزل
ارسال شده در تاریخ شنبه ۲۹ ارديبهشت ۱۴۰۳ ۰۷:۰۷ شماره ثبت ۱۳۰۰۱۷
بازدید : ۱۰۵ | نظرات : ۵
|
دفاتر شعر مجتبی یزدی صوفی
آخرین اشعار ناب مجتبی یزدی صوفی
|
طلوع صبح میبینم تو گویی روی یار آمد
گل و باغم مهیا شد همه عالم به کار آمد
چه نعمتها درون روی مه سیمای یارم هست
که نرگس چشم و سوسن صورت و بستان به بار آمد
چنانم شرب خمری میدهد با چشم مست خود
که با یک طرفهالعینش خود ساقی خمار آمد
اگر بادی وزد بر طرهی پر موج گیسویش
تو گویی موج طوفانی بَرِ دریا کنار آمد
به قامت، سرو، کِه میگردد از بالای یار من
که جان و جانفزا هست وبه سوی این دیار آمد
رخ تابان تو در روز و شامم ماه و خورشید است
تمنای وصالت بر من بی جان زار آمد
بیار آن نوش دارویی که داری در وجود خود
عسل داری به لبهایت که با رنگ انار آمد
بیا جانا که صوفی در طرب استاد استاد است
میان باغ و بستان یاور بانگ هَزار آمد
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
مجتبی یزدی (صوفی)
۱۴۰۳/۰۲/۱۱
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.