عزیزم اگه فردایی نباشه
اگه امشب آخر قصه ی عاشقیه ما باشه
اگه نباشه فرصتی برای دیدنت
بعد این همه نبودن تو ابدی باشه نبودن من
من میدونم دلتنگ تو میشم دوباره بعد مردنم
انگار که این دلتنگیه من تمومی نداره
بعد مردنم هم دست از سرم بر نمی داره
آخه تو تنها قسمت،تنها عشق من بودی عزیزم
میدونی نبودن تو منو از پا در آورد
کرد آخر این دلتنگی مریضم
مثل یک غده چسبید رو دلم
تو را من از ته دلم دوست میداشتم
دلتنگی و جدایی، تنهایی و شبهای پر از اشک
تنها قسمت من بود از این عشق
نمیدونم الان که من تو این حالم اصلا تو کجایی؟
از دلتنگیه من از این جدایی خبری داری؟
گرفتار تو هستم ،تو هم حس منو داری؟
بعد رفتنت دیگه اون آدم سابق نشدم
وانمود کردم که بی خیالتم
بودی اما من تو را نمی بینم
اما بزار بگم که من عاشقتم
دیونه دلم من مریض تو هستش
به جز تو مگه من کسی را میتونم ببینم
هر چقدر باهام بد کردی
هر چقدر این دل عاشقم و له کردی
بر من جفا کردی که رفتی
اشکای شبونمو ندیدی
تنهایی و دلتنگی شد قسمت من
اما تو نفهمیدی بی تو میمیره این من
نفهمیدی مریضه بی تو این تن
شب و روز نداره با مرده که فرقی نداره
شعر من وصییت من اگه فردایی نباشم
واقعیت اینه که تو شعرم نوشتم
تنها عشق من تو بودی و تو هستی
با نبودنت چشم این عاشق و بستی