پنجشنبه ۱۳ دی
|
آخرین اشعار ناب فرید امیدی
|
تو با تمام وجودیت ات بندی به مرگ
گذر گاه عجیب النفسی ست این درک
نشسته ای کنجی ز روزگاری تا به حال؟
بنویسی خواسته هایت را روی برگ؟
رهایش کنی روی دریا،برود تا دل دریا؟
ببینی خواسته هایت از چشم شاپرک؟
انداخته ای باز تقصیرات را گردن خود
تو بکش گاهی به اطرافت اندکی سرک
پرسیده ای ز خود که آیا مقصر تنهایی؟
برای جوابش هرچند بزن خود را محک
گذرگاه است و گذر کن؛نمان در بن بست
بدی ها از ادیان میزنندت تو را چشمک
نگذار دیده شوند این غم هایت به سر
پر باش ز خوبی و بزن به دستانت نمک
که هر عشقی میمیراند جسم ها را ولی
بدان روحت را نکن حبس در یک اتاقک
ارزشش بالاتر از بالاست داشتن خود
خودت را به پشیزی نسپار به غم؛ آدمک
دنیا پر است از پستی و بلندی و اندوه
که گذرگاه عجیب النفسی ست این درک
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
درودبرشما
زیباقلم زدید