شنبه ۱ دی
|
آخرین اشعار ناب فرید امیدی
|
این را قرار نیست کسی بداند
که من هنوز عاشق و دلتنگ توام
حتی اگر نیست دستت در دستتم
هنوز بعضی شب ها به یادت اشک
که گر کنارم بودی الان نبود این اشک
بغضم ترکیدن که نه؛ منفجر میشود
و در آن لحظه هیچ از من نمیماند
این را قرار نیست کسی بداند...
که در نوشتن این شعر صورتم خیس اشک است
این که تو من را با تمام خاطره ها رها کردی دروغ نیست
تو حتی یک عکس از من نداری
و من اما پرم از عکس و فیلم های تو
که این یک برگ برنده ی توست...
چشمانم خشک شد از ریختن اشک
تو اما حتی به یاد من میوفتی؟
این را قرار نیست کسی بداند...
اما من به خاطر تو سیگاری شدم
بعضی وقت ها سیگار پشت سیگار
الان باید چشمانت سهم من میبود
دستانت در دستان من میبود
آغوشت در آغوش من میبود
اما از تو برای من همین دلتنگی ابدی
همین غم ابدی
همین بغض ابدی
همین تن فرسوده
همین روح زخمی
همین قلب شکسته
من چه کسی را دارم که از تو حرف بزنم برایش؟
حرف هایی که دارند خفه ام میکنند...
عکس های دو نفره مان را میبینم
آن که در کنارت است چقدر من نیستم...
دیگر خودم را نمیشناسم میدانی؟
چه کسی را مقصر بدانم؟
زمانه؟دنیا؟خانواده؟شرایط؟قسمت؟ یا تو را؟
آن عکس دو نفره ی ما که بوسه بر گونه ام زدی
هنوز جایش گرما دارد و حسش میکنم...
۵ سال گذشته تا به الان،چرا برایم عادی نشده!؟
این غم،این دوری،این شکست،این بغض،
این تو که نیستی،این تو که برای من نیست
این دستانت که دستانم نیست،این آغوشت که در آغوشم نیست
دارم چیکار میکنم؟طومار مینویسم؟رمان مینویسم؟
حرفهای از تو تمامی ندارند،با چه کسی درد دل گویم؟
که تا صد سال بنویسم و بگویم باز تمامی ندارند
تا همین بس که یک درصد از حرف هایم نوشته شد
این نقطه از من سر خط، ۵ سال است تنهاترین است...
تنها.... اما نه به استثنای در خواب... که این تو هر از گاه سر میزند به من...
اما... این را قرار نیست کسی بداند...
.
.
.
|
|
نقدها و نظرات
|
استاد استکی عزیز درود ممنون از نگاه پر مهر شما | |
|
عرض ادب جناب کاظمی ممنون از نگاه زیباتون | |
|
عرض سلام جناب استاد انصاری عزیز ممنون از نگاه شما مانا باشید | |
|
استاد حاجی پوری عزیز درود ممنون از نگاه شما | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.