مثـل یک غمـزدهای کـنج تِـراس ایسـتاده :
خـیـره بـر دورتـریـن نـقـطـۀ آفـاق هـستـم
اشـک در چشـم سـرازیـر و دلـم از انـدوه :
دید هرکس چومرا گفت ؛ چه قبراق هستم
مثل آن دختـرک تـاکیِ تُـرکَـی ، عـشقـش :
تَـرْک او کـرد و تَـرَک زد بـه دلـش بـا تَـرکِـه
مـثـل آن مـاهـیِ ریـز کـف سـاحـل مـرده :
پـا نــهـاد بـر ره دریـا و بـریـد از بـرکـه ..!!
مـثـل خــوانـنــدهٔ بـا حـنـجــرۀ جـادویـی :
نغمـه سر داده بِـسان جنس بلـور و شیشه
آنقـدر سـوز و گداز داشتـه بـسی آوایـش :
شیشه را زد بشکست نای وبسوزاند ریشه
مثل راننـدۀ تـاکـسی بَـر و پشـت فـرمـان :
سرِ صبـح راهی و تا کلـۀ شـب کار میکرد
سرنشیـن ؛ فکزدن و کلکل او از یکسو !
سـوی دیگـر غـم نان بـوده و خـرج نـامـرد
مثـل آن دخـتـرک دسـت فـروش چـارراه :
میگـرفـت دورِ سرِ رهـگـذر ، اسـپنـد تـلـخ
دست میداد تکان ، رقصکنان ، پایکوبان :
چـشم بـد دور بـسـازد چه به لبـخنـد تـلـخ
مثل بـیمـاری خاصی که نداشت درمـانی :
قـرص و دارو و دوا ، هـیـچ نـکرد آرامَـش
حالِ من حالت محکومیت محکومیست :
رأی صـادر شده از سـوی قـضات اعدامش
مثـل تیـرآهـنِ زنـگ خـوردۀ زیـر آفـتـاب :
سوختـه در آتش دوران چه بسا جسـم من
دود گردید و هوا رفتـه و مات و محو شد
کـرده خاکستـر و باقی نـگذاشـت اسم من
تلخند
یزدان_ماماهانی
قالب_چهارپاره
سـرایـش۱۴_۷_۱۴۰۲
_🎼🎸گیـــتار بـیتــــار🎸🎼_
سلام و درود
چارپاره تان محتوای حق پردازِ اندیشمندی دارد
زنده باشید ایزدمتعال یاوَرتان.