امشب از پیمانه ها ساقی فراوان ریخته
محتسب داند که عشق تو کماکان ریخته
زحمت ابلیس را با بوسه ای خواهم کشید
پیش چشم کافرت ایمان پشیمان ریخته
دست بر میدارم از آدم که در این دامگه
بر سر ما شوق تو آشوب و تاوان ریخته
ای خوش از اول که با عشق تو ما را پس زدند
در بهشتی که ریاکاری پاکان ریخته
با چراغی دیو و دد دیدن که کاری نیست شیخ
من ملولم بر سر شهری که انسان ریخته
آنکه عاصی کرد ما را راه توبه وا گذاشت
سمت گیسوی تو دل های پریشان ریخته
بخش دوم کمی عاشقانه تر
بر تنت نقش جهان شهر صفاهان ریخته
مسجد آیینه کاری ارگ شاهان ریخته
قصر شیشه کاخ مرمر جامی از مشروب سرخ
از دو چشمت سنگ الماس و برلیان ریخته
نقره کاری میکند شب را درون آسمان
پیکرت از سینه تا سر ماه تابان ریخته
جای می خونابه دارد هر ورق از دفترت
بر لبان قرمزت شریان و جریان ریخته
آبشار و جنگل و باغات و چشم اندازها
روی دوشت ارتفاعات لویزان ریخته
تا که سنگر میزند تبریز را ستارخان
لشکر آزاد تو در قلب تهران ریخته
امشب از پیمانه ها ، ساقی ، فراوان ریخته
محتسب داند ( در ) عشق ِ تو ( سر و جان ) ریخته
زحمتِ ابلیس را با بوسه ای خواهم کشید
پیش چشم کافرت ( ایمانم ارزان ) ریخته
دست بر می دارم از آدم که در این دامگه
بر سر ما شوق تو آشوب و تاوان ریخته
ای خوش از اول که با عشق تو ما را پس زدند
در بهشتی که ( گُنَهکاری پشیمان ) ریخته
با چراغی دیو و دد دیدن که کاری نیست شیخ !
من ملولم بر سر شهری که انسان ریخته
آنکه عاصی کرد ما را راه توبه وا گذاشت
سمت گیسوی تو دل های پریشان ریخته
بخش دوم کمی عاشقانه تر
بر تنت نقش جهان شهر صفاهان ریخته
مسجد آیینهکاری ( ارگِ سلطان ) ریخته
قصر شیشه کاخ مرمر جامی از مشروب سرخ
از دو چشمت سنگ الماس و برلیان ریخته
نقره کاری می کند شب را درون آسمان
پیکرت از سینه تا سر ماه تابان ریخته
جای می خونابه دارد هر ورق از دفترت
بر لبان قرمزت شریان و جریان ریخته
آبشار و جنگل و باغات و چشم اندازها
روی دوشت ارتفاعات لویزان ریخته
تا که سنگر میزند تبریز را ستارخان
لشکر آزاد تو در قلب تهران ریخته
سلام استاد غزل
زیبا سرودید و تلمیحی و گسترده بیان به سبک غنایی
در بحر رمل مثمّن محذوف
چون حضورِ حروفِ الحاقی در برخی قوافی بود ؛
به نظر شخصی ام البته ، اینگونه خواندم تغزّل مآثربیان تان را
زنده باشید و سرافراز
قلم تان نویسای ارزش ها