زنبور گاوی ۲
دل اگر با سبب فاصلهها یکدله نیست
گله از فاصله کم دار، که از دل گله نیست
پشت هر پردهی این شهر دریدند گلوی
قاتل همهمهی پنجرهها فاصله نیست
آشنا است مرا عهد غلامی که چو خویش
خواجهاش بندهی غیر است، خدایش یله نیست
سوز بهمن که صبا را ز قدومش راندند
آفتی بود که در فاصلهاش آبله نیست
شیر خورشید چکید از قمهی ماه هلال
راه بیشیر هوادار سگ قافله نیست
داغ اولاد که دیدند از آن طبل تقاص،
وعده میداد به جز هلهله زین غائله نیست،
خون، بهاییست که پرداختهاندش ز دو چشم
تا ببینند خود این هلهله آن هلهله نیست
تا کجا میکشدم نعرهی احزاب سکوت
گوش، میپرسد و در راه، دلی حوصله نیست
رنگ میراث بشویند کی از لوح سرشت
دولت مردم آزاد بر آن شاکله نیست
پیش مردان مناعت که گذشتند ز شکل
مدح خصم و عتب دوست به یک منزله نیست
اهل کوشش ندهد نوبت خود را به شکیب
مادر پیر فلک معجزهای حامله نیست
کوکب بخت برفت از کف شیران و اگر
دیگر امید بر اقبال خوش قابله نیست
شکن زلف بتان، بتشکنان را بشکن
به جهان بدتر از آن، خوشتر از این سلسله نیست