شاعری با فاز مثبت ، نول می خواهد چه کار !؟
عرضش از اندازه رد شد طول می خواهد چه کار !؟
پیله را بی شیله در خود بسته بندی می کند
خودکفایی پیشه اش شد پول می خواهد چه کار !؟
برج میلادش در او بغضی گلوگیر آفرید
راه هضمش بسته شد کپسول می خواهد چه کار !؟
نیمه پر ، سر می رَود از سرسرای زندگی
نیمه ی توخالی اش را فول می خواهد چه کار !؟
حل نشد در باورش تحلیل ِ محصولات مُد
کوله باری مملو از هِرکول می خواهد چه کار !؟
می پَرد عقل از سرش با سیمهای نارسا
فاز مترش روشن است آمپول می خواهد چه کار !؟
فاعلی با فعل های ربطی بی ادعا
اینهمه اعمال ِ بی مفعول می خواهد چه کار !؟
را ی مفعولی ندارد راه در افعال او
فعل بی مفعول را مقبول می خواهد چه کار !؟
می شود خدمتگزار خبره ای قبل از مقام
بعد از آن گلخانه را چپچول می خواهد چه کار !؟
وضع قانون می کند تا بگذرد از روی آن
عزم اسب سرکشش بُهلول می خواهد چه کار !؟
هفت لولش می شود هفتاد «بادیگاردman»
لوله بندی کرده پس تک لول می خواهد چه کار !؟
از سر و رویش فورّان می شود شرمندگی
مخزن اندیشه را مجهول می خواهد چه کار !؟
دارد از گُل نشئه می گردد شبیه پنجره
شیشه را در خون خود محلول می خواهد چه کار !؟
نا امید است از تمام آرزوهای نجیب
مبتلای قسمتش را غول می خواهد چه کار
اجتماهی بسیار زیبا و شیرین بود
موثر و پر معنی
دستمریزاد
جسارتا در مصرع 25 احتمالا "فروزان" است