يکشنبه ۲ دی
|
دفاتر شعر بتول رجائی علیشاهدانی(افاق)
آخرین اشعار ناب بتول رجائی علیشاهدانی(افاق)
|
🦢 قوها🦢
.
.
خواب و بیدار بودم و دیدم
دشتی از برکه ها و آهو ها
قرص خورشید را که پنهان بود
در تنِ گُر گرفته ی قو ها
.
درهبوطی میان سنگ و سکون
روحم از خواب خستگی پُربود
تن سنگینم از نفس افتاد
زیر ناقوسُ زخمِ چاقوها
.
پشت دلشوره ها نشستم تا
روح معمار تو برَم گرداند
دست های تو باز می کردند
گره ی کورِ طاق ابروها
.
با حضورت تمام من می سوخت
درتب التهاب دیدارت
زیر باران دست تو اما
شسته شد در من این هیاهوها
.
عشق تو قد کشید در تن من
لب به لب از تو سینه ام پُر شد
دست من از غروب خالی شد
با طلوع تو بین بازوها!
.
از کران تا کران موازی شد
شانه های من و تو با موهام
کاشکی شانه های تو هر روز
گم شود لابلای این موها!
.
مثل باران و خاک تشنه نفس
شکل بی اقتباس من هستی
زنده تر از درخت نارنجم
گر عبورت بیافتد این سوها!
.
۲۸ امرداد ۱۴۰۲
بتول رجائی علیشاهدانی
آفاق
|
|
نقدها و نظرات
|
۰💙💙💙💙💙💙 🩵🩵🩵🩵🩵 🩵💙💙💙 💙💙💙 🩵🩵 💙🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻 💙💙💙💙💙💙💙💙 🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵 💐💐💐💐💐💐 🌼🌼🌼🌼 💟💟💟 ❤️❤️ ❤️ | |
|
۰💙💙💙💙💙💙 🩵🩵🩵🩵🩵 🩵💙💙💙 💙💙💙 🩵🩵 💙🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻 💙💙💙💙💙💙💙💙 🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵 💐💐💐💐💐💐 🌼🌼🌼🌼 💟💟💟 ❤️❤️ ❤️ | |
|
💙💙💙💙💙💙 🩵🩵🩵🩵🩵 🩵💙💙💙 💙💙💙 🩵🩵 💙🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻 💙💙💙💙💙💙💙💙 🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵 💐💐💐💐💐💐 🌼🌼🌼🌼 💟💟💟 ❤️❤️ ❤️ | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
بسیار زیبا و سرشار از احساس بود