بسم الله الرحمن الرحیم
با تاسِ بد افتاده ی تب دار
آینده ی در انزوا مُرده
لای ورق های دل و گشنیز
رویای آس من، تَرَک خورده
هر لحظه مجذور خطرناکم
مجموعه ی منفور تنهایی
حجمِ تمامِ بی کسی ها را
پُر میکند پرگار رسوایی
تصمیم بَد، کبرای داغونم
از فلسفیدن شکل میمونم
حمّام فین آبستنِ غوغا
درمانده ی فتوای توتونم
هر بیت مهمانِ تنِ گونی است
وقتی چُماق قافیه خونی است
"پروا نکن حکم جلودار است"
تنها همین پروانه قانونی است
مثل فلات تشنه سیرابم
از کاسه ی صبرِ شتابیده
جغرافیای جیبِ عریانم
در استوای نفت خوابیده
یکشنبه ها انجیلِ یوحنّا
هر صبحِ جمعه، نُدبه بارانم
بودا کنار عود غَش کرده
پُشتِ سَرِ تابوتِ دُکّانم
آغوش وا کرده ته دنیا
حَلوا سوارِ گردنِ خُرما
بَندِ کفن قیقاج می رقصد
در لُخت گاه حضرتِ امّا
سَر دردهای تازه ای دارم
از جنسِ گاز و روکشِ فلفل
روی سر انگشت قنوت پیر
مثل دُعایی مانده ام در گِل
تقویم ها وارونه میچرخند
تحویلِ حالم دستِ پاییز است
ها کُن تمامت را از این کابوس
افکارِ من تا انتها لیز است
✍️ #سید_هادی_محمدی
ودرود برشاعرمحترم این شعر
جناب دکتر محمدی عزیز
چهارپاره ای بسیارزیباخواندم همراه بادکلمه ای زیباترمثل همیشه که نیازبه تعریف من ندارد دیگر ....
بااجازه ی شمااستادعزیز درمحضرتان پاراازگلیم درازترکردم وچندخط نقدکه نه چون من نقادنیستم آن هم نقدبرشعراستادی همه چیزدان،به قول خودم چندخط فضولی نامه برشعرتان نوشتم یعنی درحقیقت دارم توان خودم رابانقد شعر شما محک می زنم وولذت می برم ازاینکه بر شعر یک منتقد وشاعرسخت پسندوسخت گیر بنویسم و میزان سوادخودم را دربرابرش بسنجم ودرواقع خودم هم بیشتر بیاموزم چون معمولا نقدنوشتن برهمچین اشعاری نیازمند تلاش وکندوکاو ذهنی بیشتری است ومراوادارمی کند به مطالعه وتحقیق بیشتروبرعلم وسوادم بیشترمی افزاید...
🧊♦️همانطور که می دانیم چهارپاره یکی ازقالبهای جدید شعرفارسی است که پس از مشروطیت درایران رواج یافت و این روزها هم بیشترازهمیشه موردتوجه شاعران بخصوص شاعران جوان وتازه کار قرارگرفته چون قالبی است که دست شاعر برای نوشتن بهتروبیشتربازاست
البته ناگفته نماند استاد توانمندی مانند جناب محمدی درهرقالبی که می نویسند موفقند...
ریشه ی شعرچهارپاره را ازشعرفرانسه می دانند که بیشتربرای نوشتن موضوعات اجتماعی ومضامین غنایی شاعران ازآن استفاده می کنند
🌼واما شعر:
چهارپاره ای زیباوآهنگین باتصاویری بکروجاندار وترکیباتی نو که خاص خودشاعراست وتوانمندی زیادی درساختن ترکیبات جدیددارد که یکی ازویژگی های شاعروشعر مدرن همین است.
شعری بی نقص ودراوج هم درلفظ وهم درمعنا که هیچ گونه ایرادی طبق معمول نمیشود برآن گرفت..
درنگاه اول مخاطب حس می کند این شعریک تزکین معمولی است وتوضیح حال بد این روزهای خودشاعریاهمان حدیث نفس که مخاطبی ندارد مخاطبش خود شاعراست
اما درواقع اینگونه نیست اگرنگاهی دقیق به هربنداین چهارپاره داشته باشید می بینید این شعردراصل یک شعراجتماعی اعتراضی است که لایه های پنهان هربندش گویای یک قصه ی تلخ ودردناک جامعه ی امروزماست!
🌼شاعربایک تکنیک خاص وزیبا شعرراشروع کرده دربنداول ظاهرا دارد ناامیدانه ازخودش وحال بدش می گوید ازبدشانسی وبدآوردن ازآینده ای نامعلوم که مرده وازدست رفته به نظر می آید ومشخص نیست چه خواهدشد!
واین زبان حال خیلی ازماها بخصوص جوانان امروزاست درجامعه ای پرازدردوگرفتاری درجهانی سراسررنج وظلم وبیعدالتی و جامعه ای که ازدواج وداشتن خانه وماشین معمولی وارزان که از نیازهای اولیه ی یک انسان است برای یک جوان شده کابوس ...
شاعر شاید خودش این مشکلات را نداشته باشد اما درد اطرافیانش رامی بیندودارد ضجر می کشد ودست به قلم برده چون ازدیدن
درد همنوعانش غمگین وناآرام است...که خیلی ازماها این بحران رادرک کرده ایم وممکن است همزادپنداری کنیم باشاعر
چه رویاهایی که ترک خوردند ومردند روی دست هایمان و هیچ شانس وامیدوبرگه برنده ای هم نمی بینیم حال وآینده مان تباه شد جلوی چشمانمان ودرواقع شاعر دنیارابه یک بازی تشبیه کرده که همه باختند دربازی ...
♦️🔷️دربنددوم
هر لحظه مجذور خطرناکم
مجموعه ی منفور تنهایی
حجمِ تمامِ بی کسی ها را
پُر میکند پرگار رسوایی
ازیک انزوای طولانی ونفرت انگیز می گوید که درظاهر انزوای یک فرد است اما حقیقت چیزدیگراست واین دردتنهایی وبی کسی که هرروزبیشتروبیشترمیشود مجذور که همه می دانیم منظور چیست درریاضی مجذور
مجذور خطرناک یعنی دردبه توان درد دردهایی که روز به روزبه توان می رسندوچند برابر می شوند ومارادرانزوای بیشتری فرومی برد وبازهم حکایت امروز جامعه ی پرازدردورنج ومتشنج ما که هرروز دراین دایره ی تکراری انزواپریشان وآواره اند ودورخودشان می چرخندومنزوی ترمیشوند!
درواقع اشاره دارد به وضعیت الان ایران ما کنایه از تحریمها و راهزنیهاوانزوای روزبه روزبدتر کشورمان هم می تواندباشد ...
♦️🔷️ویادربندسوم
تصمیم بَد، کبرای داغونم
از فلسفیدن شکل میمونم
حمّام فین آبستنِ غوغا
درمانده ی فتوای توتونم
شاعردراین بند ازآرایه ی تلمیح بهره برده و
تصمیم بد کبرای داغون اشاره به داستان تصمیم کبری دارد وحمام فین وفتوای توتون هم که هرکدام یک داستان تاریخی هستندکه همه ی ما میدانیم قصه اش را واما منظورشاعرچیست ؟
رابطه ی بین اینها کمی نیازمند تفکربیشتراست
ازفلسفیدن شکل میمونم شاید منظور افکارقدیمی است که حمله آورده به شاعروحمام فین هم که حکایتش رامی دانید دیگر منظورشاعرشاید توطئه چینی است برای قتلش ودرمانده ی فتوای توتون هم منظوراین است که توتون وتنباکو حرام است ولی من استفاده می کنم ازبس که فکرم درگیراست یا هم که برعکسش هم می تواندباشد که من حق ندارم استفاده کنم واینها همه البته ظاهرقضیه است ودرپس خودش کلی حرف های دیگردارد...
شاید شاعر اشاره به وضعیت بداقتصادی الان ایران که بسیارشبیه دوره ی قاجاراست درزمان شاه عباس وحاکمانی نالایق و تصمیمات سیاسی بد ازجمله بستن قراردادهایی باانگلیس وروسیه که ایران را کلا مستعمره ی آنهامیکرد ازجمله امتیازواگذاری تجارت تنباکووتوتون به یک شرکت انگلیسی که اعتراض مردم وعلمارابرانگیخت وتحریم کردند استعمال تنباکورا وعوارضی که اعطای این امتیازات داشت و ضربه هایی که هنوزپس ازسالها مردم ایران دارند ازدخالت بیگانگان وکسب امتیاز ازاین کشور می
خورندو روزبه روز مارابه بدبختی بیشترکشاندند !
وهنوزهم به نوعی این سواستفاده ها ی کشورهای مختلف ادامه دارد وتوطئه هایی که درپشت پرده یکی یکی خارج می کند مهره های بدردبخور را ازبازی مانند برداشتن امیرکبیر که یکی ازمهره های کارآمد آن زمان بود وازبین رفت چون باوجوداو نمیتوانستند نیتهاومقاصد شوم خورا اجراکنند درایران....
♦️🔷️ودراین بندهم
مثل فلات تشنه سیرابم
از کاسه ی صبرِ شتابیده
جغرافیای جیبِ عریانم
در استوای نفت خوابیده
این بیت دیگر فک می کنم لپ کلام شاعراینجاست شاعرازآرایه ی تشبیه دراین بندبهره برده وخودش را مانند یک فلات خشکیده که کاسه ی صبرش لبریزشده دانسته ولی درواقع اشاره به کشورخودمان فلات سرسبزوپرازنعمت ایران دارد که روی نفت خوابیده اندمردم اما جیبهایشان خالی است وچه کنایه ی عمیقی داشت این بند.
♦️🔷️ودراما این بند
یکشنبه ها انجیلِ یوحنّا
هر صبحِ جمعه، نُدبه بارانم
بودا کنار عود غَش کرده
پُشتِ سَرِ تابوتِ دُکّانم
منظورشاعردیگردراین بیت واضح است
اشاره دارد به استفاده ی ابزاری ازدین واعتقادمردم ودکانی که یک عده بازکرده اندوسواستفاده می کنند از اعتقادات مردم برای حکومت وظلم برآنها وتوجیح کردن کارهایشان که البته بساط این دکان دارد کم کم پرچیده میشود دیگر تابوتی ازآن بیشترنمانده ومردم هوشیارشده اند ...
♦️🔷️آغوش وا کرده ته دنیا
حَلوا سوارِ گردنِ خُرما
بَندِ کفن قیقاج می رقصد
در لُخت گاه حضرتِ امّا
این بند هم بسیارعالی است وشاه بیت
کنایه از هنگام مرگ که حلوا وخرما پخش می کنند
شایدمنظورشاعر این باشد که مرگ یک چیزعادی شده این روزها و برای هیچ کس هم مهم نیست که دارد برسر این مردم می آیند انگارهمه به آخر خط به آخر دنیارسیده اند. رقصیدن اریب بندکفن اینجا خیلی قشنگ است قیقاج یعنی اریب کج چه تصویربکری شاعر به کفن شخصیت بخشیده ...
♦️🔷️ودراین بند:
سَر دردهای تازه ای دارم
از جنسِ گاز و روکشِ فلفل
روی سر انگشت قنوت پیر
مثل دُعایی مانده ام در گِل
شاعر می گوید سردرد گرفته ام ازجنس گازوروکش فلفل یعنی ازبس که این دردها را دیده ام ودیگرهیچ کاری هم ازدست دعا برنمی آید دارد سرم منفجرمیشود ....
قنوت پیر هم ترکیب قشنگی است یعنی قنوت ودعایی که مدام تکرارشده وادامه دارد همچنان یعنی یک عمر دعاو التماس ازخدا هیچ فایده ای هم نداشته...
♦️🔷️ودراین بند هم هم بسیارعالی شعرش رابه پایان می برد
تقویم ها وارونه میچرخند
تحویلِ حالم دستِ پاییز است
ها کُن تمامت را از این کابوس
افکارِ من تا انتها لیز است
🧊⭐️همانطور که می دانید معمولا دربهاربرای ما ایرانیها سال تحویل می شود ولی شاعر گفته تحویل حال من دست پاییز است ویک پارادوکس زیبا دراینجا بوجود آورده که نهفته شده دربیت اولش
تقویم ها وارونه می چرخند چرخیدن برعکس تقویم بازهم ازصنعت زیبای تشخیص بهره برده شاعر
شاید منظورشاعر ازپاییز رفتن ونبودن کسی است که اگربرود بهتراست
می گوید خودت راازاین کابوس تکراری بردار وبرو
افکارلیز ترکیبی زیباست
افکارمن تاهمیشه لغزنده است یعنی پریشانی فکر دارم هرلحظه یک فکری دارم نمی توانم آرام باشم
🧊♦️واین ها همه البته می تواندبرداشتی ظاهری ازاین بنداست ومیشود ازاین بند برداشتهاو معناهایی عمیق تری داشت...
گاهی رفتن بعضی ها خیلی خوشحال کننده تراست ازماندنشان پاییزشان یعنی بهار حال راعوض می کنند بعضی نبودنها وپاییزشان آغازگر بهاری زیباتراست
🌼✨️ به نظرمن این شعربه ظاهرشخصی بود اما درواقع یک شعرکاملا اجتماعی بود که درلایه های پنهانش اعتراض داشت وازدردهای بی درمانی فریادمی زندکه این روزها گریبان گیر ماشده وهمه رابه ستوه آورده است ودرمانی هم انگارندارد دیگر .....
باآرزوی سلامتی وموفقیت روزافزون برای این استادعزیز وجهانی عاری ازدردورنج وفقروفلاکت وظلم ورفتن پاییزدرد وآمدن بهارو تحویل سالهای شادی وآرامش....