گر چه در باغ ازل جای گلی خار شدم
لیکن از طالع بد سوژه ی اغیار شدم
غایت رنج من از عالم اعلاء ابدیست
بعد از آن میوه ی ممنوعه گرفتار شدم
تا زمین ضامن خوشبختی بانوی حواست
آدم و سیب و بسی سایه ی اشجار شدم
هر کسی آمد و سنگی زد و پنداشت که من
روبه و گرگ و یا وسوسه ی مار شدم
رفتم از محفل ایشان به طلبکاری نیش
چند مثقال شرف تازه بدهکار شدم
شهرتی ، موهبتی ، عاقبتی نیست دگر
از همان روز که چون نفرت انظار شدم
گوشه خلوت تبعید به از باغ بهشت
منتی هست اگر ! از همه بیزار شدم
جرمم از خلقت زن چیست خدایا مپسند
زلف هائی که بدان سر به سر دار شدم
قصد آزادی ز بنیاد قفس همچو طیور
عاقدا خطبه مخوان ملعبه ی یار شدم
گذر پوست به دباغ بیفتاده ولی
تا نمک سودی دل واله و هشیار شدم
کاش مادر تو مرا مرده بزائیده بدی
خام و انگشت نما راهی بازار شدم
کاسبان اَنگ فروشند ترازو به چه کار ؟
جان فشاندم به بها پیله خریدار شدم
دگران بهر چه دنیا بگزیدند به دین
کاسه ای داغ تر از آش قلمکار شدم
مَیِتان چشم ببستند و ندیدند ، نکوست
خواب خرگوشی شب خفته ی بیدار شدم
چهره پنهان مکن ای زال کهنسال خمود
خواستگاری ز لحد آمد و احضار شدم
آفتاب لب بامم به گمان تنگ غروب
اَجلی با عجلی وارث طومار شدم
مهر از سینه برون رفت خزانی برسید
آخر عمر نگر دستخوش دلدار شدم
روح زخمی صنما قالب تنپوش نبود
به خداوند قسم عاصی و غمبار شدم
گویم ای دل بگذر نیز که آن می گذرد
مثل یک بارقه ای غوطه به افکار شدم
شاعری چیست به جز درد سکوت و تب عشق
نی ، زدن طبل هلا ! راوی اشعار شدم
تیشه بر ریشه و چنگال بنِ شاخه ی خویش
زده افرا به چه سان مضحک اجبار شدم
نتوان کرد بِحِل هر که درین بزم شتافت
سفره ای پهن و یک لاشه ز مردار شدم
جوهر کلک تراوش کند از خون جگر
بنگارید که من حافظ اسرار شدم
" یاد باد آنکه ز ما وقت سحر یاد نکرد "
عنقریب در سحری یاد تو بسیار شدم
...................
پ.ن
یاد باد آنکه ز ما وقت سحر یاد نکرد
به نگاهی دل غمدیده ما شاد نکرد
حافظ شیرازی
..............................
افرا _ آبادان
دوشنبه ۱۶ / ۵ / ۱۴۰۲
۶ صبح
یا لطیف ارحم عبدک الضعیف
درود بر شما بانو ابراهیمی
با توجه بر درخواست نقدتان چند سطری در خصوص شعرتان خواهم نوشت
♦️ چنانچه واقف هستید غزل، قالبی است که معمولا پنج تا دوازده بیت دارد و بیشتر از آن گرچه ایرادی ندارد اما با عنایت بر اصل ایجاز و اینکه جامعه ی امروزی و مخاطبان شعر بیشتر به سمت اشعار کوتاه تمایل دارند تا بدون اتلاف وقت بتوانند مقصود را دریابند لذا غزلی با بیست بیت، هم طولانی است و هم از حوصله ی مخاطب خارج است
بنده خودم که روزانه قریب به صدها بیت از شاعران مختلف چه نوپا چه استاد میخوانم شعر شما باعث خستگی ام شد چرا که احساس میکردم شاعر دچار فرسایش شده و حرفی برای گفتن ندارد و فقط میخواهد ردیف و قافیه را بر نخ افاعیل بچیند و کار را تمام کند.
♦️ نکته ی بعدی در شعر شما ایراد برخی قوافی است که چنانچه دقت فرمایید این قوافی درشعر شما معیوب است
(اشجار، افکار، اشعار، اسرار انظار)
♦️ با توجه به وزن شعر شما
رمل مثمن مخبون محذوف
فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن
ل ل _ _/ ل ل _ _/ ل ل _ _/ل ل _
که در اکثر مصاریع اختیار شاعرانه فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن شده است
مصاریع زیر نیاز به ویرایش وزنی دارد
📌 تا زمین ضامن خوشبختی بانوی حواست
اگر حوا مشدد خوانده شود خارج از وزن است اگر مشدد نباشد معنا خدشه دار میشود
لذا با تغییر جزئی میتوان این نقص را جبران کرد
📌 قصد آزادی ز بنیاد قفس همچو طیور
این مصراع هم در وزن مشکل دارد و باید با تغییر کوچکی اصلاحش کرد
📌 آخر عمر نگر دستخوش دلدار شدم
این مصراع هم خارج از وزن است و باید اصلاح شود
📌 عنقریب در سحری یاد تو بسیار شدم
و ایضا این مصراع
♦️ ضعف تالیف هایی در این غزل وجود دارد و برخی مصاریع و ابیات باید تغییر کنند که برخی از آنها به قرار زیر است
⚠️ رفتم از محفل ایشان به طلبکاری نیش
چند مثقال شرف تازه بدهکار شدم
از محفل ایشان به طلب کاری نیش رفتن یعنی چه؟
چه میشود برداشت کرد از این مصراع؟
و تازه از محفل رفته منظور شاعر آمدن در محفل ایشان است نه رفتن اگر اشتباه نکنم
در ضمن نیش و شرف که سنخیتی باهم ندارند مراعات النظیری بین آنها وجود ندارد
⚠️ گوشه خلوت تبعید به از باغ بهشت
منتی هست اگر ! از همه بیزار شدم
گوشه ی خلوت بهتر از باغ بهشت تا اینجا قبول، بعد از همه بیزار شدن هم قبول و در راستای مصراع اول، منتی هست اگر چه میگوید؟ منت برای چه کسی و چرا منت؟
⚠️ آفتاب لب بامم به گمان تنگ غروب
اَجلی با عجلی وارث طومار شدم
اینکه بین اجلی و عجلی جناس برقرار کرده زیباست و عجلی که به معنای زن شتاب کار است اما وارث طومار شدن معنای بسته شدن طومار زندگی را
نمی رساند شاعر میگوید من وارث طومار شدم حال اینکه میخواهد بگوید وقتن رفتن من و بسته شدن طومار زندگی است
⚠️ نتوان کرد بِحِل هر که درین بزم شتافت
سفره ای پهن و یک لاشه ز مردار شدم
ارتباط عمودی بین دو مصراع برقرار نیست در ثانی لاشه همان مردار است
♦️ نکته ی بعدی در شعر خانم ابراهیمی
این که در برخی از مصاریع کلمات و لغات امروزی استفاده نشده و کلماتی که در ایام قدیم نگاشته می شد در شعر ایشان وجود دارد این امر به زبان شعر آسیب میزند کجای ادبیات امروزی ما به جای واژه ی آمرزیده شده از کلمه ی ( بحل) استفاده میشود
کجا برای زن شتابنده کلمه ی (عجلی) می نویسم
کجا در اشعار امروزی ما و حتی در صحبت های روزمره می گوییم
( مرده بزائیده بُدی)
رجوع به آرکائیسم شرایطی و اصولی دارد نباید سیطره ی آن، معنا را تحت الشعاع قرار دهد و زبان شعر الکن شود
شعر برای مخاطب است چه بخواهیم و چه نخواهیم
♦️ نکات مثبتی هم در شعر خانم ابراهیمی بود که برخی از آنها را عنوان میکنم
✔️ درون مایه ی اجتماعی و عاطفی و فریاد زنان و دخترانی که زیر یوغ افکار غلط مرد سالارانه مانده اند و دم نمیزنند
✔️ دو بیت اول این شعر بسیار دلنشین و زیباست
گر چه در باغ ازل جای گلی خار شدم
لیکن از طالع بد سوژه ی اغیار شدم
غایت رنج من از عالم اعلاء ابدیست
بعد از آن میوه ی ممنوعه گرفتار شدم
میشود گفت فلسفه ی خلقت آدم و نزاع او با نفس و ماجراهای دیگر به زیبایی از دیدگاه یک زن بیان شده است
شایع است که حوا آدم را فریفت و شیطان بر حوا غلبه کرد اما بر اساس
نص صریح قرآن کریم شیطان بر هردو وارد شده و موجب ترک اولی آنها شده و خداوند متعال در این مورد از ضمیر (هُما) که در ادبیات عرب نشان مثنی است استفاده کرده است.
فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّيْطَانُ لِيُبْدِيَ لَهُمَا مَا وُورِيَ عَنْهُمَا مِنْ سَوْآتِهِمَا وَقَالَ مَا نَهَاكُمَا رَبُّكُمَا عَنْ هَٰذِهِ الشَّجَرَةِ إِلَّا أَنْ تَكُونَا مَلَكَيْنِ أَوْ تَكُونَا مِنَ الْخَالِدِينَ
آن گاه شیطان، آدم و حوّا هر دو را به وسوسه فریب داد تا زشتیهایشان را که از آنان پوشیده بود بر ایشان پدیدار کند و گفت: خدایتان شما را از این درخت نهی نکرد جز برای اینکه مبادا (در بهشت) دو فرشته شوید یا عمر جاودان یابید.
اعراف آیه ی بیست
برای بانو ابراهیمی موفقیت های روز افزون از درگاه احدیت طلب میکنم
یا حسین بن علی
سید هادی محمدی
منبع :
🔰 خودم