سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

دوشنبه 3 دی 1403
    23 جمادى الثانية 1446
      Monday 23 Dec 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        دوشنبه ۳ دی

        تو رفتی

        شعری از

        مقداد یوسفی

        از دفتر شاعری از شهر عشق نوع شعر مثنوی

        ارسال شده در تاریخ دوشنبه ۹ مرداد ۱۴۰۲ ۲۲:۵۵ شماره ثبت ۱۲۲۴۱۳
          بازدید : ۴۷۸   |    نظرات : ۹

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر مقداد یوسفی

        صدای ارسالی شاعر:
        تو رفتی و دو چشمانم به در ماند
        سکوت سرد سایه تا سحر ماند
        سکوتی تلخ اندوه بار و سنگین
        لبانم تا سحر بی همسفر ماند
        ز شادی های سبز با تو بودن
        برایم شاخه ای بی برگ و بر ماند
        ز ایام کبیر زاید و الوصف فقط
        یک خاطره در اوج غم ماند
        تو رفتی و ندانستی که بی تو!!!
        خیالت تا ابد.. در قلب و سر ماند
        تو رفتی روزها هم همچو شب شد
        پلاکم در گریبان ضعف و تب شد
        تو رفتی از پی ات شب تا سحر گاه
        ببارید اشک من هر گاه و بی گاه
        تو رفتی ماسه های ریز صحرا
        زغمگینی شدند با باد همراه
        تو رفتی چشمه ها گریید و خشکید
        دل دریا زغم با موج نالید
        تو رفتی شعله جنگل را فرو ریخت
        به جنگل جای شاخه ، هیزم آویخت
        تو رفتی و مرا گویی که تن رفت
        ز بعد تو قرار از جان من رفت
        تو رفتی خانه رفت و کوچه هم رفت
        پس از تو سایه ات هم رخت خود بست
        شرر افتاد بر این جان بد بخت
        مرا تنها نشینی ها شدند بخت
        خدا داند..!!!! تو رفتی خواب من رفت
        دو چشمم پر زخون شد تاب من رفت
        تو رفتی از چراغ خانه سو رفت
        بشد ظلمت ز بعدت خانه را رخت
        تو رفتی و به تعقیبت دلم رفت
        تورا گم کردو او هم از کفم رفت
        تو رفتی و ز دستت شد رها دست
        به هشیاری نشستم فارغ از مست
        تو رفتی با خودت من نیز بردی
        مٍی بیگانگی از چیست خوردی؟
        تو رفتی ماندم و بی سایبانی
        نشد بعد از تو هیچم ساربانی
        تو رفتی و نشان از کاروان نیست
        مه شب دیگرم در آسمان نیست
        تو رفتی مهربانی ها سر آمد
        برون شادی که شد غم از در آمد
        تو رفتی..!!!!
        مهربانیها شدند سنگ
        کجا دارد خبر، سنگ از دل تنگ
        کجا باید بیابم مهربانی ؟
        چرا رفتی ندادی ام نشانی؟
        چرابازیچه کردی این دلم را ؟
        چرا تاراج کردی منزلم را؟
        دلم می‌خواست میشد تو بمانی
        زفرداها و از شادی بخوانی
        تو باشی و بسازم زندگانی
        تو باشی سقف من بر آشیانی
        تو بودی.... از علائق می‌نوشتم
        تو رفتی ...از شقایق هم گذشتم
        تورفتی...خاک غم شد سرنوشتم
        تمام این دقائق را نوشتم
        پس از تو همچنان هم می‌گریزم
        برایت از حقایق می‌نویسم
        زمامم از همه آسوده تر بود
        تو بودی اسمان رنگی دگر بود
        چه بیمی بود ! از تنهایی تن
        وجودم عاری از آلات غم بود
        وجودت روشنای این سرا بود
        به هجر تو یکایک گشت نابود
        از آندم کزکنارم پر گشودی
        مرا همسایه غمها نمودی
        مرا بیگانه کردی با ستاره
        پس از تو روشنی تاریک و تار
        تو بودی میشد از دنیا گذر کرد
        بدون بال و پر حتی سفر کرد
        کجایی مهربانا ؟ تا ببینی
        پس از تو باید از دنیا حذر کرد
        پس از تو مانده ام باید چگونه
        به زیر آفتاب بی سایه سر کرد
        تو رفتی بودنت شد آرزویم
        پس از تو این چنین بی آبرویم
        "مقداد"
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        عباسعلی استکی(چشمه)
        چهارشنبه ۱۱ مرداد ۱۴۰۲ ۲۱:۲۷
        بسیار زیبا و پر احساس بود خندانک
        جواد کاظمی نیک
        چهارشنبه ۱۱ مرداد ۱۴۰۲ ۰۸:۰۸
        درودبرشما بسیار زیبا و عالی بود 🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻
        💙💙💙💙💙💙💙💙
        🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵
        💐💐💐💐💐💐
        🌼🌼🌼🌼
        💟💟💟
        ❤️❤️
        ❤️🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
        🌺🌺🌺🌺🌺
        🪻🪻🪻🪻
        🌼🌼🌼
        🥀🥀
        💮
        ابوالحسن انصاری (الف رها)
        چهارشنبه ۱۱ مرداد ۱۴۰۲ ۱۰:۴۹
        .

        درود تان باد
        زیبا بو د

        خندانک خندانک خندانک
        ساسان نجفی(سراب)
        چهارشنبه ۱۱ مرداد ۱۴۰۲ ۱۱:۲۵
        خندانک
        خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        سلام و عرض ادب هنرمند گرانقدر
        درود بر شما زیبا سرودید و بازم زیبا آفریدید
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک
        خندانک
        افسانه پنام (مولد)
        چهارشنبه ۱۱ مرداد ۱۴۰۲ ۱۷:۴۳
        سلام و درود جناب یوسفی بزرگوار
        شعر طولانی‌ و زیبایی بود خندانک خندانک
        علیرضا حاجی پوری باسمنج راوی عشق
        چهارشنبه ۱۱ مرداد ۱۴۰۲ ۱۹:۳۴
        درود بر شما 🌺🌺🌺
        زیبا سرودید 💐🌺💐
        نیلوفر تیر
        چهارشنبه ۱۱ مرداد ۱۴۰۲ ۲۲:۰۳
        خندانک خندانک خندانک
        همایون فتاح(رند)
        چهارشنبه ۱۱ مرداد ۱۴۰۲ ۲۲:۳۴
        زیبا سروده ای خواندم مخصوصا از نظر قالب شعری یعنی مثنوی بی عیب ونقص می نماید اما غمی در سروده تان موج میزند که از عشق شاعر نشآت میگیردکه درقالب مثنوی بیشتر مضامین عرفانی ونصایح واین موضوعات درج میگردد امادوست عزیز عشق شما را غزل چاره ساز است با عرض پوزش فضولی بنده را عفو بفرمایید خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        سعید ابول مشدی
        پنجشنبه ۱۲ مرداد ۱۴۰۲ ۰۰:۳۰
        سلام و درود بر شما استاد گرانقدر. بسیار زیبا و جذاب هست شعرتون. از شنیدن همان بیت اول به وجد اومدم. بسیار بسیار زیباست🙏🙏🌷🌷🌷🌷🌹🌹🌹🌹🌹
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        6