چهارشنبه ۲۸ آذر
|
آخرین اشعار ناب عنایت اله کرمی
|
ای تو رفیق نیمه ره! در خمِ عشق ابترم
ای که غبارِ نازِ تو! گشته هوار بر سرم
ترکشِ ناز تا کجا؟ سوز و گداز تا کجا؟
بارِ کرشمه را دگر، به ارزنی نمی خرم
دست بدار از سرم، ای مَهِ در محاقِ من!
بلکه دوباره سر زنی، از سرِ کوهِ باورم
تیشه مزن به ریشه و نار به جانِ بیشه ام
مرهم اگر نمی زنی، به ریش های پیکرم
بارِ سفر چه بسته ای؟ عهد چرا شکسته ای؟
حال که من فتاده ای، ز حالِ خود بی خبرم
با بلمی شکسته و خسته به موج می زنی
بر همه فاش می کنی، رازِ هوای در سرم
سازِ مریض تا به کی؟ نقش نقیض تا به کی؟
نقش تو را زدوده ام، هم ز دل و هم نظرم
گیجِ گناه و توبه ات، بازی موش و گربه ات
زخمی تیغِ لابه ات، در خم این رهگذرم
خسته ز تصویر تو و جنگِ نفسگیر توام
خستۀ جنگی که درآن، بی سپه و بی سپرم
کار دل تو دیگر از، مرز جفا گذشته است
این منم و فصل خزان، شاهد عشق پرپرم
هرچه که رفته بر سرِ سهرهٔ سرنوشت من
گشته کنون چکامه ای، به نام عشق ابترم
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.