سوار بر ابر می شوم و در سرزمین رویا تو را می جویم.
جامی پر از شراب را به من هدیه می کنی و من مست و مدهوش تو می شوم.
سپس عاشقانه سخن می گویی ومن محو چشمهایت می شوم.
سخن های عاشقانه ات مرا به هوش می آورد اما چشمهایت شراب می شود.
در دو راهی عقل و عشق ،عشق برنده می شود پس دوباره پرواز می کنم.
ولی اینبار نمی یابم تو را گویا عقل کار خودش را کرده و کمی صبر در پیش گرفتم.
یا در مه گم شده ام و چشمهایم چشمهایت را نمی بیند نمی دانم نمی دانم.
در کنار رودخانه ی نشسته ام و دست بر آب می زنم و رود خانه خشک می شود سپس چشمانم رود می شود.
پرنده ای عجیب را می بینم گویا حرف می زند و از سرزمین رویا آمده است.
در چشمانش خیره می شوم ناگهان پرنده تو می شود و لبخند می زند.
کمی از آب چشمانم را می خوری و تو نیز می باری.
گل های رویایی از سرزمینی عجیب در کنار رودخانه است.
بادی اساطیری گل ها را به پرواز در می آورد و گلی که از آب چشمانم خورده تقدیم تو می کند.
پس ابر چشمانم ببار و سرزمین عشق را سبز و خرم کن.
شعرزیبایی بود
همیشه سرافراز باشید
درود بیکران