سه شنبه ۱۸ دی
سیفسان شعری از سیاوش آزاد
از دفتر سیاوش نوع شعر غزل
ارسال شده در تاریخ جمعه ۱۶ تير ۱۴۰۲ ۲۰:۵۸ شماره ثبت ۱۲۱۷۳۰
بازدید : ۱۰۵۴ | نظرات : ۲۵۱
|
آخرین اشعار ناب سیاوش آزاد
|
گلیم بخت تو را بافتند کوتاه
مکن سیاوش پاگنده این قدر آه
تو در تبسم افسانه ها شکستی
به یک اشاره دو نیمت نمود یک ماه
تبر به دست در افتاد در خیالت
شکسته کعبه ی دل را خلیل سان شاه
کنون توئی و بتی هیچ تر ز هر هیچ
گمان مبر که بری سوی مقصدت راه
سقیم گشتی و بریان کند تو را دل
نگاه کن که نکردت نگاه ناگاه
سخن نگاری من جملگی فسانه است
طلوع کرده حقیقت کلام کوتاه
|
|
نقدها و نظرات
|
🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻 💙💙💙💙💙💙💙💙 🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵 💐💐💐💐💐💐 🌼🌼🌼🌼 💟💟💟 ❤️❤️ ❤️🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻 💙💙💙💙💙💙💙💙 🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵 💐💐💐💐💐💐 🌼🌼🌼🌼 💟💟💟 ❤️❤️ ❤️🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻 💙💙💙💙💙💙💙💙 🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵 💐💐💐💐💐💐 🌼🌼🌼🌼 💟💟💟 ❤️❤️ ❤️ | |
|
سلام الحمدلله بخش هایی از اثر پسند طبع مبارک واقع گردید زنده باشید | |
|
سلام سپاس از حضور شریف امید که اثر هنجارمندی باشد باری معمولا وزن توجهتان را جلب می کرد چون وزن ظاهرا مهجور است | |
|
سلام و سپاس خودش سفید باشد مرا چه به رنگ اسبش چشم بدان ضعیفه، ضعیفه نخواهم گفت | |
|
سلام باید طبع جوانان را شناسایی کنم و آثاری باب میلشان سیاهه کنم | |
|
سلام بر جناب خوشرو بله با شروع بهمن آمدم ولی فعلا خیلی مجال سخن نیست شعر جدید ما که قدیم است مدتی هم هست که از فضای شعر دورم | |
|
سلام و عرض ادب استاد گرانقدر و مهربانم استاد محمدرضا آزادبخت شما بسیار به بنده لطف دارید و بسیار مایه مباهات است که نام حقیر در قلم و تحریر شما نیز آمده است و بدون شک از الطاف الهیه است. همچنین سپاس به خاطر این نقد بسیار خوب و رهنمون ما به این شعر استاد سیاوش. دنیا با این همه بزرگی جای بسیار کوچکی است. در باب بزرگی اش یک جستجوی ساده در اینترنت فقط کهکشان راه شیری تعداد ستارگان بین ۱۰۰ تا ۴۰۰ میلیارد تخمین زده شده است. در باب کوچکی اش نیز همین بس که هنوز هیچ سیاره قابل زندگی به جز زمین خاکی ما مع الاسف پیدا نشده است. و باز علی رغم اینکه صحبت از میلیاردها سال نوری می شود می بینیم که عمر آدمی در حد همین چند صباحی که می آید و به غفلت هم می گذرد بیشتر نیست. جمله آخر هم تقدیم کنم به فرهیختگان ارجمندم و با عذرخواهی از اطاله کلام اینکه علم تمام انسان ها را اگر سر جمع کنیم از زندگان و مردگان و حتی از آیندگان، خداوند در سوره ی اسراء آیه 85 می فرمایند : وَ يَسْئَلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي وَ ما أُوتيتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلاَّ قَليلاً یعنی تا حالا کسی نتوانسته است حقیقت روح را برملا کند. متشکرم تابنده باشید به مهر و یگانگی | |
|
درود بر شما جناب آزاد بخت گرانمهر بسیار مایه ی مباهات است که دوستان دست به قلم میشوند و نقد می نویسند و این امر را به فال نیک می گیرم ممنونم که لطف کرده و نام بنده را مرقوم فرمودید ان شاء الله در آسمان ادبیات و شاعری همیشه درخشان باشید | |
|
درود استاد هادی محمدی ما شاگرد حقیرتان همیشه در کلاس درستان آموخته ایم وخوب می دانم دوباره خواهم آموخت سپاس | |
|
درود بانو عجم استاد گرانبها ما همیشه در کلاس درستان از قلم نابتان آموختیم سپاس | |
|
درود استاد مهدی محمدی بارها گردن حقیر حق دارید وهمیشه زحمت نقد اشعاربنده به اکثر در دست نوشته هایناب وگهر بارتان بوده است ما همیشه در کلاس درستان از قلم نابتان می آموزیم سپاس | |
|
چند بیتی از استاد ناصر خسرو تقدیم به شاعران خطه خراسان سلام کن زمن ،ای باد ،مر خراسان را مر اهل فضل وخرد را،نه عام نادان را خبر بیاور ازایشان چوداده بوی زحال من به حقیقت خبر مر ایشان را بگویشان که جهان سرو من چو چنبر کرد به مکر خویش و خود این است کار گیهان را نگر که تان نکند غره عهد وپیمانش که او وفانکند هیچ عهد وپیمان را فلان اگر به شک است اندر آنچه خواهد کرد جهان بدو بنگر کو به چشم بهمان را ازاین همه بستاند به جمله هرچه ش داد چنانکه باز ستد هرچه داده بد آن را از آنکه در دهنش این زمان نهد پستلن دگر زمان بستاند به قهر پستان را | |
|
چند بیتی از استاد مسعود سعد تقدیم به بانو استاد کوهواره وبانو استاد عجم واستاد هادی محمدی و استاد مهدی محمدی دلم از نیستی چو ترسانی ست تنم از عافیت هراسانی ست دردل از تف سینه صاعقه ای ست بر تن از آب دیده طوفانی ست گه دلم باد تافته گویی ست گه تنم خم گرفته چوگانی ست موی چوآب داده پیکانی ست روز درچشم من چو اهرمنی ست بند بر پای من چو ثعبانی ست | |
|
شعر تاراجگر از استاد فاضل نظری تقدیم به اساتیدسیاوش واستاد به گزین وجناب راد واستاد نظری واستاد خوشرو و استاد انصاری باشد که مورد مقبول افتد قاصدکهای پریشان را که باخود باد برد باخود گفتم مرا هم می توان از یاد برد ای که می پرسی چرا نامی زما باقی نماند سیل وقتی خانه ای رابرد از بنیاد برد عشق می بازم که غیر از باختن در عشق نیست درنبردی اینچنین هرکس به خاک افتاد برد شور شیرین تو رانازم که بعد از قرن ها هر که لاف عشق زد ،نامی از فرهاد برد جای رنجش نیست از دنیا این تاراجگر هرچه برد از آنچهروزی خود به دستم داد برد درقمار دوستی جز رازداری شرط نیست هرکه در میخانهاز مستی نزد فریاد برد | |
|
درود وعرض احترام خدمت جناب استاد ازاد بخت سپاس از نقد پر بارتون موفق باشید | |
|
شعری دیگر از استاد فاضل نظری تقدیم به بانو صیاد وبانو خضری و بانو زند وبانو شاهزاده امیدوارم مورد قبول بانوان محترم باشد اگر کوهم !خراب از قصه ی فرهاد خواهم شد کنار نام اهل عشق ، من هم یاد خواهم شد دلیل از من مخواه، از سرنوشت پیله ها پیداست که از زندان دنیا عاقبت آزاد خواهم شد تمام عمر کوهم خواندی و آتشفشان بودم سکوتم گرچه سرتا پا ، شبی فریاد خواهم شد مسیحا ی تو بر من گرچه دیگر جان نمی بخشد اگر یکدم بیاید بر مزارم شاد خواهم شد به خاک افکندی ام در خونوقول سوختن دادی چه بهتر! بعد از این خاکستری در باد خواهم شد | |
|
درود جناب آزادبخت و خواندم از قلمتان و سپاس از پنجره نقد گرامی | |
|
شعری دیگر از استاد فاضل نظری به بانوان تیر و سمیعی استاد فخوری وجناب ابراهیمی ورجناب رضاپور با آنکه بی دلیل رها می کنی مرا آنقدر عاشقم که نمی پرسمت چرا در پیچ وتاب عشق، به معنای هجر نیست رودی زرود دیگراگر می شود جدا خون می خوریم درغم و حرفی نمی زنیم ماعاشق توایم همین است ماجرا خوش باد روح آنکه به ما با کنایه گفت گاهی به قدر صبر بلا می دهد خدا حق باتوبود هر چه بکوشد نمی رسد شیر نفس بریده به آهوی تیز پا ای عشق!ای حقیقت باورنکردنی ! افسانه ای بساز خود از داستان ما | |
|
شعری دیگر از استاد فاضل نظری تقدیم به استاد مدهوش واستاد رمضانی واستاد حاجی پور واستاد انصاری دزفولی وتمام اساتیدی که از قلم افتاده اند ویا حضور ذهن مرا یاری نمی کند عذر خواه تمام در حضورشان باشد که هدیه ناقابل مرا پذیرا باشند سپاس از محضر مبارکشان گر چه با تقدیر ناچار از مدارا کردنم عشق اگر حق است ، این حق تاابد بر گردنم تابپندارم که سهمی دارم از پروانگی پیله پیچیده از غم های عالم بر تنم بر سر این سرو ،آخر برف هم منت گذاشت دست زیر شانه ام مگذار ! باید بشکنم من که عمری دل برای دوستان سوزانده ام حال باید دل بسوزاندبرایم دشمنم گرچه از آغوش تو سهمی ندارم جز خیال بوی گیسوی تورا می جویم از پیراهنم عاشقی باگریه سر بر شانه ی یاری گذاشت از تو می پرسم بگو ای عشق!آیا این منم! | |
|
درود بانو استاد زند ممنونم | |
|
درود بر شما استاد آزاد بخت گرامی 🌺💐💐 بسیار عالی و آموزنده بود | |
|
درود استاد حاجی پور ممنونم | |
|
سلام آقای سید هادی محمدی زنده باشید | |
|
سلام آقای مهدی محمدی سپاس از نکاتی که مرقوم فرمودید | |
|
سلام بر مرد نیک اندیش جناب استاد آزادبخت سپاس فراوان که درخواست کمین را اجابت فرمودید و در وادی نقد قلم را جولان دادید و از خوشه ای از خرمن دانش خویش نثار احبا نمودید و همگان را مستفیض گرچه سیاهه خرد قابل نبود لیک چون دریای کرم به جوش آید نگاه به قابلیت و لیاقت فقرا ندارد ابتدا دیوانه آورده بودم و بعد در تاملاتی پاگنده را جایگزین کردم امید که به خطا نرفته باشم در مورد وزن نیز اگر بخواهیم توجیه کنیم آیا می شود گفت چون سخن از کوتاهی است وزن نیز نسبت به وزن فوق خوش آهنگ مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن کوتاه شده است و آن خوش آهنگی با کسر هجایی کاسته شده است؟ | |
|
سلام و درود جناب آزادبخت بزرگوار نقد پرباری بود ممنونم از زحمات شما دعاگویی تمام شما نقاد های سایت هستیم ان شاءالله خداوند به شما عمری بابرکت و باعزت عطاکند آمین درپناه خداوند فتاح باشید | |
|
🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻 💙💙💙💙💙💙💙💙 🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵 💐💐💐💐💐💐 🌼🌼🌼🌼 💟💟💟 ❤️❤️ ❤️🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻 💙💙💙💙💙💙💙💙 🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵 💐💐💐💐💐💐 🌼🌼🌼🌼 💟💟💟 ❤️❤️ ❤️🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻 💙💙💙💙💙💙💙💙 🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵 💐💐💐💐💐💐 🌼🌼🌼🌼 💟💟💟 ❤️❤️ ❤️🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻 💙💙💙💙💙💙💙💙 🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵 💐💐💐💐💐💐 🌼🌼🌼🌼 💟💟💟 ❤️❤️ ❤️🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻 💙💙💙💙💙💙💙💙 🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵 💐💐💐💐💐💐 🌼🌼🌼🌼 💟💟💟 ❤️❤️ ❤️ | |
|
سلام سپاسگزارم زنده باشید | |
|
سلام متشکرم موفق و موید باشید | |
|
۰🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻 💙💙💙💙💙💙💙💙 🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵 💐💐💐💐💐💐 🌼🌼🌼🌼 💟💟💟 ❤️❤️ ❤️🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻 💙💙💙💙💙💙💙💙 🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵 💐💐💐💐💐💐 🌼🌼🌼🌼 💟💟💟 ❤️❤️ ❤️🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻 💙💙💙💙💙💙💙💙 🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵 💐💐💐💐💐💐 🌼🌼🌼🌼 💟💟💟 ❤️❤️ ❤️🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻 💙💙💙💙💙💙💙💙 🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵 💐💐💐💐💐💐 🌼🌼🌼🌼 💟💟💟 ❤️❤️ ❤️🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻 💙💙💙💙💙💙💙💙 🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵 💐💐💐💐💐💐 🌼🌼🌼🌼 💟💟💟 ❤️❤️ ❤️ | |
|
سلام امید که اثر ختم بخیر شده باشد چرا که مهم عاقبت بخیری است منصور و مسرور باشید | |
|
🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻 💙💙💙💙💙💙💙💙 🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵 💐💐💐💐💐💐 🌼🌼🌼🌼 💟💟💟 ❤️❤️ ❤️🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻 💙💙💙💙💙💙💙💙 🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵 💐💐💐💐💐💐 🌼🌼🌼🌼 💟💟💟 ❤️❤️ ❤️🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻 💙💙💙💙💙💙💙💙 🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵 💐💐💐💐💐💐 🌼🌼🌼🌼 💟💟💟 ❤️❤️ ❤️ | |
|
سلام بار دیگر کل اثر را تقطیع کردم مشکلی به نظر نرسید | |
|
ممنونماحتمالا مشکل از خوانش بندهاست شعرتون صمیمی و دوست داشتنیاست🌹 | |
|
سلام عرض گلیمتان به وسعت آسمانها باد در کار فرش نیستم نقش و نگار گلیم را ندانم چیست سیاهی ای از آن به مشامم خورده سیاهه ای مکتوب شد | |
|
🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻 💙💙💙💙💙💙💙💙 🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵 💐💐💐💐💐💐 🌼🌼🌼🌼 💟💟💟 ❤️❤️ ❤️🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻 💙💙💙💙💙💙💙💙 🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵 💐💐💐💐💐💐 🌼🌼🌼🌼 💟💟💟 ❤️❤️ ❤️🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻 💙💙💙💙💙💙💙💙 🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵 💐💐💐💐💐💐 🌼🌼🌼🌼 💟💟💟 ❤️❤️ ❤️ | |
|
سلام و سپاس درین اثر تلخ هم طنز راه یافته است؟ امان از طنز | |
|
🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻 💙💙💙💙💙💙💙💙 🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵 💐💐💐💐💐💐 🌼🌼🌼🌼 💟💟💟 ❤️❤️ ❤️🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻 💙💙💙💙💙💙💙💙 🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵 💐💐💐💐💐💐 🌼🌼🌼🌼 💟💟💟 ❤️❤️ ❤️🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻 💙💙💙💙💙💙💙💙 🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵 💐💐💐💐💐💐 🌼🌼🌼🌼 💟💟💟 ❤️❤️ ❤️ | |
|
سلام و سپاس خوش آمدید زنده باشید | |
|
سلام کرم نموده و در کلبه ی احقر قدم نهاده اید و ممنونیم عید غدیر مبارک باد متعالی باشید | |
|
سلام ممنون از لطفتان زمین، آسمان، ماه، چاه و ... فرقی نمی کند فقط به اهداف شومم نائل آیم البته اگر مقصود از آسمان غزل خداحافظی خواندن است نه من حالا حالا کارها درین سرای فانی دارم | |
|
خدا را شکر دستی دستی داشتید سفید بختم می کردید بله من هنوز آرزوها دارم | |
|
سلام معانی متعددی می تواند داشته باشد مخفف سیاوش + افسانه ( خدا کند سودابه این طرف ها نباشد نه سودابه که زن بابام بود اسم زنم را یادم نیست همان حاج خانم امیدوارم گذرش این طرف ها نیفتد البته یکی دیگر هم بود دختر مش پیران بود الان یادم آمد فکر کنم فرنگیس بودند و جریره یادم نیست چندتا زن دیگر داشتم یا نداشتم خدا برای همه شان خوب بخواهد ) | |
|
درود لایه زاویه بعدی شعر سی افسانه است نه سیاوش و افسانه | |
|
آخه بابا پیرت بسوزه عاشقی تو که من و رسوا کردی مشت من و وا کردی تو این همه در به درها چرا من و پیدا کردی دردم و صد تا کردی آخه بابا پیرت بسوزه عاشقی تو که من و رسوا کردی مشت من و وا کردی تو این همه در به درها چرا من و پیدا کردی دردم و صد تا کردی دل بیچاره که بیمار نبود پرنده ای بود و گرفتار نبود سایه بون رو سرش گوشه دیوار نبود آخه بابا پیرت بسوزه عاشقی تو که من و رسوا کردی مشت من و وا کردی تو این همه در به درها چرا من و پیدا کردی دردم و صد تا کردی تا پا گذاشتی تو دلم خونه خرابم کردی افسانه ای در گوش من خوندی و خوابم کردی | |
|
سلام متشکرم بر اوج موفقیت درخشان باشید | |
|
بله سیفسانه هم میشود افسانه یک بدبختی است که قرار است من خوشبختش کنم ققنوس که زندگی و خودش را به آتش می کشد و بچه هایش را برایمان به ارث می گذارد سیمرغ هم که معلوم نیست پشت کدام کوهی قائم می شود و همیشه دور از دسترس است باید دودی شویم بلکه خانم تشریف بیاورد جماعت سیاوشخوار نیز شاید مغز او را بخورند ولی چون گوشت تلخم میلی به خودم ندارند بیشتر مرغانی که دیدم متاسفانه پولخوار شده اند باید فکری به حالشان کرد تا سوء هاضمه نگرفتند من ندیدم مرغی که بماند زنده با خوراک پول | |
|
کدام واژه ها اگر توضیح بدهید؟ ان شاء الله همگی به معرفت نائل آییم با قنطره ی عشق و شاید بی او | |
|
سلام موفق و موید باشید زیبا بود؟ جوان در وادی قلم جولان ده سخن گو و مرا به فراز و نشیب اثرم تنبه ده که سخت در نشیب و فراز زندگی تنبیه شده ام مرا فلک کن که جور استاد به از مهر پدر | |
|
سلام هر چه من گویم مادیات ملاک معظمی از مخدرات شده است باز سخن از تجرد است همه فقط آستین ها را بالا می زنند بله چندتا خواهر دارم اخیرا یکی از خواهرانم یکی را معرفی کرد ولی نشد یحتمل به خاطر بی زری. بله اگر بی زری زری بی زری دعا را حد نزنید و همیشه زیادخواه باشید اما زیاده خواه نه باور کنید من در گفتار مثل آدمیزاد حرف می زنم نوشتنم قجری و حجری است سپاس | |
|
سلام مفاعلن فعلاتن مفاعلن فع | |
|
جستجویی که در اینترنت کردم جناب مسعود سعد سلمان نیز درین وزن اثری دارند | |
|
همی گذشت به میدان شاه کشور
عظیم شخصی قلعه ستان و صفدر
بسان گردون رفتار و رنگ و فعلش
چو ماه بر روی آئینه منور
چو چرخ و عقدش تابان بسان انجم
چو ابر و برقش غران به جای تندر
نه باد لیکن در جنگ باد صولت
نه کوه لیکن در حمله کوه پیکر
بسان مرکز بر مرکز معلق
به زیر گنبد چون گنبد مدور
به پای گرد برآرد ز کوه بابل
به یشک خاک برآرد ز حصن خیبر
به گاه رفتن ماننده سماری
چهار پایش مانند چار لنگر
گه دویدن مانند اسب تازی
رونده اسبی از نیکویی مصور
زمین نوردی زین خنگ زیور اسبی
که هست زیور اسبان خنگ زیور
سرین و گردن و پشت و برش مسمن
میان گرده و پای و رخش مضمر
به گاه جستن مانند برق لامع
گه دویدن مانند باد صرصر
به شکل چنبر ناوردگاه سازد
وگر بخواهی بیرون جهد ز چنبر
چو چرخ محور گردد به گاه جولان
چنانکه گردد زو خیره چرخ محور
نه از مؤخر پیدا ورا مقدم
نه از مقدم پیدا ورا مؤخر
زوهم پیش شود او گه دویدن
اگر کنندش با وهم هیچ همبر
چنان دود چو دوانی برابر او را
که پای بیرون بنهد ز خط مسطر
ز هیچ چیز نترسد بسان نیزه
ز هیچ باک ندارد بسان خنجر
چگونه خنجری آن خنجری که وصفش
همی نگنجد کس را به خاطر اندر
سپهر صورت تیغی که از صحیفه ش
به جای زهره و تیر و نجوم دو پیکر
هزار کوکب مریخ گشته پیدا
که حکمشان همه نحسست بر عدو بر
چو وهم لابد اندر شود به هر دل
چو عقل ناچار اندر شود به هر سر
ز گونه گونه عرضهاست پر جواهر
ولی جواهر او را عرض چو جوهر
چنین شنیدم از مردمان دانا
که می بسنبد الماس گوهرآور
دروست گوهر و الماس طبع تیغش
چرا نسنبد الماس وار گوهر
چو چرخ و نورش مانند نور کوکب
چو آب و فعلش مانند فعل آذر
ز نور او شده روز حسود مظلم
ز صفوتش شده عیش عدو مکدر
چو وصل شاه جهان یافت او ز شادی
عروس وار بیاراست تن به زیور
چو نوعروسان زین روی دایم اکنون
گهی لباسش احمر بود گه اخضر
هر آن تنی که بدین تیغ گشت بی جان
نباشد او را هول نکیر و منکر
غذای او همه مغز عدوی بی دین
لباس او همه از خون مرد کافر
چو آتشست و بسوزد دل مخالف
وز آب گردد افزون فروغ اخگر
هر آنکه روزی در دهر گشت کشته
ازو طلب کند او جان به روز محشر
اگر نداری باور همی حدیثم
ازو بری به گه کارزار کیفر
همیشه باشد ازو مملکت به رونق
چو کلک باشد با او همیشه یاور
چگونه کلکی کلکی کزو بزاید
هزار معنی چون زاید ز مادر
چو یار دلبر معشوق و سرو قامت
چو مرد بیدل گریان و زرد و لاغر
چو کار گیتی بسته گره ز گیتی
چو رنگ خورشید رنگش ز تابش خور
بسان ماه و چو پیدا شد از سپهرش
به نور معنی گردد سپهرش انور
چو از سپهر فرو شد چو ماه روشن
شود سپهرش تاری و تیره یک سر
به رنگ زر شده بیماروار و او را
ز مشک بالین و ز سیم ناب بستر
اگر ز بالین تیره شود سر او را
ولیک تنش به بستر همه منور
ز بیم آنکه سر او چو تنش گردد
همی خضاب کند سر به مشک اذفر
بسان مستان از ره رود به یک سو
ز باده گویی خورده ست یک دو ساغر
از آنکه در خم مانند رنگ و بویش
به رنگ لعل بدخشی و بوی عنبر
به جامی از وی گردد غمی نشاطی
به جرعه از وی گردد جبان دلاور
به جام زرین همچون گل موجه
درونش احمر باشد برونش اصفر
گهی چو مرد معمر ولیکن از او
شود به طبع جوان مردم معمر
معین من به گه مدح شاه عالم
که هست بر همه شاهان دهر سرور
امیر غازی محمود سیف دولت
خدایگان جهان شاه دادگستر
شهی که دارد ظاهر چو پاک باطن
شهی که دارد مخبر چو خوب منظر
مراد او را گشته قضا متابع
هوای او را گشته قدر مسخر
زمین ز پایه تختش فزود رتبت
فلک ز عالی قدرش گرفت مفخر
شده ز سهمش تاری هزار خانه
شده ز نامش روشن هزار منبر
سپید گشته به مدحش هزار خاطر
سیاه گشته ز شکرش هزار دفتر
به گاه بخشش مانند حاتم طی
به گاه کوشش مانند رستم زر
نه با سنانش جوشن بود چو جوشن
نه با حسامش مغفر بود چو مغفر
به خواب دید غضنفر حسام او زآن
ز تب نباشد خالی تن غضنفر
ز بس که شاهان بوسند فرش او را
شدست فرشش ز آثار لب مجدر
به پیش خاطر او آفتاب تاری
به نزد همت او آسمان محقر
شها ز عدل تو چونان شدست گیتی
که باز جفت شد از بیم با کبوتر
شده نگون ز نهیب تو تاج کسری
شده خراب ز بیم تو قصر قیصر
منور است به رأی تو هفت گردون
مزین است به روی تو هفت کشور
فراخته ست برای تو چتر و رایت
فروخته ست به فر تو تخت و افسر
ز نور روی تو عالم شدست روشن
ز بوی خلق تو گیتی شده معطر
همی سعود بود حکم نجم زهره
چو گشت رای تو شاها برو مجاور
بلند گردون با همتت زمین است
بزرگ دریا با فک تست فرغر
ز ذوالفقار تو آن دیده اند شاهان
که خلق دیدند از ذوالفقار حیدر
به نزد خلق ظفر زآن ستوده باشد
که مر حسام و سنان تراست رهبر
اگر چه شعر رهی نیست شهریارا
به لفظ و معنی با شعرها برابر
ز دق مسلم باشد ز عیب خالی
نباشد از سخن هیچ کس مزور
چو بنده پیش تو مدحت کند روایت
دهان بنده به مدحت شود معنبر
هر آن مدیح که خالی بود ز نامت
بودش معنی منحول و لفظ ابتر
سخن به مدح تو نازد خدایگانا
چنانکه اخبار از هاشمی پیمبر
نکرد شاها بنده هیچ وصف نادر
که در صفات معانی نشد مکرر
تمام کرد یکی مدحتی چو بستان
ز وزن و معنی لاله ز لفظ عبهر
چنانکه راشدی استاد این صناعت
کند فضایل آن پیش شه مفسر
بدیهه گفته ست اندر کتابخانه
به فر دولت شاهنشه مظفر
بدان طریق بنا کردم این که گوید
حکیم راشدی آن فاضل سخنور
رونده شخصی قلعه گشای و صفدر
پناه عسکر و آرایش معسکر
مفاعلن فعلاتن مفاعلن فع
ز وزن مجتث باشد به وزن کمتر
خدایگانا امروز راشدی را
به فر دولت سلطان ابوالمظفر
رسید شعر به شعری و شد به گیتی
چو جود کف تو اشعار او مشهر
ز شعر اوست همه شعرهای عالم
چنانکه هست همه فعل ها ز مصدر
چو نثر او نبود نثر پر معانی
چو نظم او نبود نظم روح پرور
اگر نباشد پیشت رهی مصدق
وگر نداری مر بنده را تو باور
حدیث کردن بی حشو او نگه کن
بدین قصیده که امروز خوانده بنگر
دهند بی شک افاضل بدان گواهی
اگر به فضلش سازد رهیت محضر
هر آنکه یارش اقبال شاه باشد
طریق شعر بود نزد او میسر
خدایگانا می خور به شاد کامی
به لحن چنگ و به آرامی نای و مزمر
به روی حوری رویش چو نقش مانی
ز دست ترکی قدش چو سرو کشمر
به روی ماه تمام و به چشم نرگس
به زلف عنبر ناب و به قد صنوبر
به آب رویش نور جمال پیدا
به خم چشمش سحر حلال مضمر
زیاد بادت از بخت هر زمان عز
فزونت بادا در ملک هر زمان فر
همیشه تا ز زمین بردمد بنفشه
همیشه تا ز فلک می بتابد اختر
به فر و شادی و لهو و نشاط بنشین
ز عمر و دولت و شادی ملک بر خور
همیشه دولت تو یاور و مساعد
همیشه ناصر تو ایزد کروگر
زمانه رای تو را گشته همچو بنده
سپهر قدر بلند تو را چو چاکر
همیشه چتر تو را یمن و فتح همره
همیشه تیغ تو را نصر و سعد همبر | |
|
تشکر گل های مجازی پایان ناپذیرند؟ | |
|
به این معنا نیندیشیده بودم ناسوت، ملکوت و هاهوت دیگر نمی دانم چه عوالمی هست یا نیست سیاوش را بود سیهو نشانه | |
|
من به افسانه ای قانع بودم حال سی افسانه؟ سپاس موکد | |
|
ارادتمند استاد آزادبختیم درودی دگر | |
|
سلام و سپاس مکررا خرد را مورد التفات خویش قرار دادید و از محضر شریف همگان را بهره مند فرمودید امید که با رهنمودهای جنابتان به حقیقت رهنمون شویم | |
|
سلام و سپاس همچون ماهی در اقیانوس حقیقتیم و امید که حقیقت را بیابیم ازمان کوهانم هنوز خوب نشده؟ از سم الخیاط خوف دارم گذر کنم و کوهان همان کوهان | |
|
سلام تجویز نموده یک طبیبی کوهان برای دردهایم سوال طبق شعر کهن می توان نون بعد از آ، او و ای را حذف نکرد؟ مثل مصرع دوم در کوهان | |
|
شب نقد می زنم برایت تاثابت شود من بی ادعایم | |
|
درود چه شود پنجره ی سبز جناب آزادبخت | |
|
زیر کامنت من دگر بس است خواهشا
یعنی حقیر هر جا کامنت میخوام ارسال کنم اوّل باید نگاه کنم بعدِ کامنت شما نباشد، هر چند حرفتان زورست و اصلاً منطقی نیست امّا برای رفع سوءظن و سوءبرداشت حضرتعالی چشم! هر جا خواستم کامنت ارسال کنم اوّل حتماً نگاه میکنم بعد ِکامنت شما نباشد، و اینکه فرمودید:
بین خودمان بماند بارها مرا دیده ای لب سکوت کرده ای اینجا چرا
بنده نه تا بحال شما را دیدهام نه جز خوانش شعر شما، شما را میشناسم، عزیزانی که بنده را میشناسند و صراحت لحنم باخبرند میدانند بهقول شما اهل لب سکوتی نیستم و هر کدام اگر این حرف شما را بشنوند شاید از شدت تعجب چیزی بر سر مبارکشان سبز شود!
فکر کنم دنبال بهانهای برای نبودن حقیرید و حواشی، وگرنه بنده نه اشتباهی کردهام که کامنت ارسال میکنم نه جسارتی به شما، با افرادیام که حس کنم باهام مسئله دارند یا ازم خوششون نمیاد اصلاً تعاملی نمیکنم و به صفحشون نمیرم که ناراحت نشن یا حاشیهای درست نشه
امیدوارم موفق باشید | |
|
درودی دگر آثار سیاوش مگر چون آب روان نیست؟ | |
|
کامنتی از بنده حذف شد که اصل پاسخ بود
موفق باشید | |
|
استادان گرانقدر به جای بحث با دیگر استادان محبت کنند اثر را تشریح و تنقید کنند سپاس
| |
|
سلام و درود وقت بخیر ببخشید جناب بهگزین در جوار کامنت بالا ارسال پاسخ نبود عرض ادب کنم، گوگل و حتی نسخ و مجلدات ده سال گذشته را حقیر بررسی کردهام تا اندازهای خیلی از کلمات شروع با پ،قاف،ف،خ، ژ، که در نسخ قدیمی وجود داشته حالا به هر دلیلی کسر شده در گوگل هم مشخص است جریان چگونه است! | |
|
زنده باشید آقا عجب ، نشنیده بودم در این مورد و دلیلش باید چیزی به جز تخلیص باشه ، چون در واژه نامه فکر کنم خلاصه کردن معنی نداشته باشه . البته میشه لغات با تکرار بیشتر رو با علامتی مشخص کرد ، همانطور که در بعضی دیکشنریها مرسوم است ممنونم از توجهتون | |
|
سلام و متشکر از محبتتان امان از زری فغان از بی زری | |
|
تشکر و سپاس امید که تند و آتشین باشد | |
|
سلام این اثر که دوستان می گفتند روان است موفق باشید | |
|
سلام و سپاس و تشکر از حضور شریف موید و منصور باشید | |
|
سلام و عرض ادب مجدد استاد گرانقدرم شما لطف دارید به بنده متشکرم بی نهایت و چه شعر زیبایی احسنت به فاضل نظری و شما استاد گرانقدرم تابنده باشید به مهر و یگانگی | |
|
سلام زنده باشید سها هم نیستم | |
|
سلام و سپاس از بیان مطلبتان | |
|
سلام و سپاس از حضور شریفتان صوت تا کنون نفرستادم همان وزن یاریگر می تواند باشد مفاعلن فعلاتن مفاعلن فع زنده باشید | |
|
سلام طیب الله بالاخره دارید درست و حسابی شعر می گویید محبت کنید ادامه دهید و غزلی و چه بهتر قصیده ای تقدیم کاهنان معبد سیاوش نمایید سپاس | |
|
چشم تحویل آنخماهو میدم همه دوستان را نیز دعوت میکنم به کافه دهخدا چرا که در کافه گوگل معانیاش را نتوان جست | |
|
سلام محمد جان در دهخدای گوگل هم امکان پذیره
در ضمن در صفحه شعر شاهزاده خانوم عرض ارادت کردم 🌹 | |
|
برخی لغات را گشتم نبود نگردید نیست | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
بسیار زیبا و جالب بود