بسم الله الرحمن الرحیم
در جنگل همیشه خزان مرگ می وزید
برجان سردِ الکُلیِ دُلمه های تاک
شَلّاق خورده با تَنه ی سَرد و فرفری
انگورهای لِه شده ی مَستِ روی خاک
کفّاره ی کراهتِ خرگوش پر زده
در آسمانِ کودکیِ اقتصادِ درد
پستانکِ نحیف پر از آب قند و هیس
درجا زده کنارِ لبِ توله های زرد
در انگ نایِ عمقِ درختان شابلوط
پوسیده است آگهی کُلیه های زاغ
اخبار گفته : هر سندی داشتی بیار
ماتم گرفته وامِ بدونِ ربایِ باغ
پروانه ای برای جَهازِ سه دخترش
در پادرِ کمیته ی انفاق پیله بست
در لابلای این حشرات فَلَک زده
هَل مِن مَدَد و یا بغل پایِ کار هست؟
خرس از نگاه بی رمق شیشه ی عسل
فهمیده تا میانه ی تاریخ زنده نیست
با اعتصاب واره ی زنبورهای خیس
غیر از گرسنگی غریبانه چاره چیست؟
روباه با روایت مهمان هفتگی
در میزگرد آخر بحران اختلاس
ته مانده های روغن ارباب رفته را
مالیده باز بر تن یابوی آس و پاس
افسارِ تنگِ ننگِ الاغ شکسته پا
از بس که داد سق زده در سایه ی حصار
درهم شکسته مثل تَرک های شیشه زار
بعد از اصابت پَرِ امواج انفجار
افتاده روی حادثه ی عُقده ی عَلف
دندان گوسفندِ به دنبال اعتماد
در سیزده طرف سَرِ خود را حراج کرد
تنها به جُرم خاطره ی تلخ انتقاد
در گوشِ جنگلی که درآن بوق می وزید
با دست و پای بسته مرا باد می زنند
جز باغ سبز، هر چه که گفتم دروغ بود
باید تمام کرد سَرَم داد می زنند
🔰 #سید_هادی_محمدی
ودرودبرشما جناب محمدی استادتوانمند شعروموسیقی
علی رغم اینکه این روزها برخی سم پاشی ها دربیرون ودرون سایت دل ودماغ نوشتن وفعالیت را ازمن گرفته اما واقعا ناحقی بود که براین شعر زیبا وپرازحرف نقدونظری نوشته نشود!
شعری که درد ها وواقعیتهای رنج آور امروز زمانه رابازبانی متفاوت اما گیراودلنشین فریاد می زند!
والبته جادارد همینجا ازدرایت وحمایت استاد احمدی زاده عزیزمدیرسایت ادبی شعرناب وتمام عزیزانی که جویای احوالم شدند صمیمانه تشکرکنم دوستانی که بامحبت ومرام همیشه گی شان مرا نمک گیرکرده اند
⭐️برخی ازاشعاردرنگاه اول به خاطر اندیشه ی متفاوت و تصاویربکرومدرن کمی پیچیده به نظرمی رسند اما وقتی باکمی کندوکاش وتلاش به عمق معنا ومفهوم حرفشان پی برده می شود لذت فراوانی نصیب مخاطب می شود ودردل بر شاعرش آفرین می گوید
واین شعرجناب محمدی هم یکی ازاشعارانتقادی واعتراضی بسیارعالی بود که گرچه درنگاه اول نیازبه کندوکاش ذهنی بیشتری داشت ، ازحق نگذریم هربندش یک کتاب حرف دارد که با واکاوی آن مخاطب شگفت زده می شود ! وبااجازه ی این استاد توانمند جسارت کردم وچند سطری براین شعرزیبا نوشتم!
⭐️شعرزیبای بوووق که طبق معمول ازهمان اسمش پیداست که متفاوت است وحرف های متفاوتی هم برای گفتن داردهمانطورکه تمام مخاطبان این صفحه هم اذعان داشته اند
☀️وزن شعر مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن(مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)می باشد که درکمال صحت وسلامت است و ازنظرساختاری طبق معمول بسیاراستادانه عمل شده وهیچ ایرادی نمی شود براین شعرگرفت بسیارخوب شروع شده ارتباط بین مصراعها وتصویرها خوب است وعالی هم به پایان برده شده ....
☀️درنگاه اولی که مخاطب آگاه وبامطالعه به این شعر می اندازد یاد کتاب مزرعه ی حیوانات یاهمان قلعه ی حیوانات معروف اثر جرج اورول نویسنده ی انگلیسی می افتد که بااین رمان به معروفیت خاصی رسید و مخاطب فکرمی کند شاعر تحت تاثیراین کتاب این شعر را نوشته درصورتیکه من معتقدم خلاقیت شاعر دراین شعر بی نظیر وحیرت آوراست ....
همانطورکه می دانیم رمان مزرعه ی حیوانات درواقع یک کتاب انتقادی سیاسی است به زبان هنراست که انتقادی هنرمندانه بود برانقلاب روسیه وبسیارهم موفق بودو ومورد توجه قرارگرفت وحتما خیلی ازشماعزیزان آنرامطالعه کرده اید واگرهم نکرده اید پیشنهادمی دهم برای اینکه درک سیاسیتان بالاتربرود حتما مطالعه اش کنیدچون مجال معرفی بیشترآن دراین مقال نیست!
☀️درست است که دراین شعرهم جناب محمدی فضای آشنایی باحضور حیوانات ترسیم کرده واز جنگل وحیوانات به عنوان نمادی برای زدن حرفش ودرواقع انتقاد کردن بهره برده اما کاملا ازلحاظ ساخت وپرداخت متفاوت است وموفق تر چون درچند بیت شعرشاید به اندازه ی همان کتاب حرف زده
گرچه نماد حیوانات درهردو مشترک است اما شورش وانقلاب حیوانات درآن کتاب علیه بشر بوده و حیوانات علیه ظلم انسانها شورش کرده اند اما اینجا حیوانات درون خودشان مشکل دارن بدون اینکه علیه کسی و یا جنسیتی شورش کنندیعنی همه به نوعی دراین چرخه ی درد وظلم درگیروگرفتارند هرکدام به نوعی واعتراض وفریادهایشان هم بی ثمراست انگار، گرچه برطبق نظرخیلی ها انقلابها هم درطول تاریخ هیچ دردی را ازبشریت رادوا نکردند وفقط یک عده محدود رابه قدرت رساند ودوباره بعدازمدتی برگشته اند به همان چرخه ی ظلم وبی عدالتی وازاصول اولیه ی خود عقب نشستند وفراموشش کردندبرای چه انقلاب کرده اند و جنگ وفقر وکشت وکشتاروفلاکت بدتروبیشتری رابرای مردم به بارآورده اند چون شاید خاصیت قدرت وثروت همین است که کم کم افراد رادچارغرورو خودخواهی می کندو فسادوظلم به بارمی آورد ...
⭐️قلعه ی حیوانات نمایشگر خواست عمومی برای نجات از شباهت و تقلید هاست ولی این شعر بیشتر درون مایه ی کلیه و دمنه دارد
☀️در تاریخ ادبیات خیلی ها از حیوانات استعاره گرفته اند اما خصوصیت بارز این شعر استفاده از نمادهای به روز ومدرن هست که به نظرم کم نظیر وشایدهم بی نظیر است در تاریخ ابیات ماچون من مثلش راجایی ندیده ام...
🧊فضای کلی شعر استعاره ازوضعیت اقتصادی یک جامعه است که بندبندش را اگربخواهیم واکاوی کنیم هرکدام یک کتاب است
☀️مثلا بند اول
در جنگل همیشه خزان مرگ می وزید
برجان سردِ الکُلیِ دُلمه های تاک
شَلّاق خورده با تَنه ی سَرد و فرفری
انگورهای لِه شده ی مَستِ روی خاک
همانطور که می دانید جنگل یک نعمت خدادای است که فواید زیادی برای انسانها داشته ودارد و علاوه بر آن نماد طبیعتی بکروزیبابوده همیشه ومحلی برای تفریح وآرامش وتمدد اعصاب ولی چون محل زندگی حیوانات وحشی است وحیوانات هم برطبق غریزه زندگی می کنند گاهی هم برعکس برای نشان دادن بی قانونی وبهم ریختگی وبی نظمی ازواژه ی جنگل استفاده می کنند حال شاعراین شعردرابتدا شعرش رابا تصویرسازی جنگلی شروع کرده که درآن همیشه زمستان است جنگلی که دراصل باید بوی زندگی وسرسبزی وطراوت بدهدبوی مرگ ونیستی وخشکیدن می دهد وزیدن مرگ حس آمیزی زیبایی دارد
دراین بند چند ترکیب بکروجود دارد وازصنعت تشخیص هم به زیبایی بهره برده شده
جان سرد الکی دلمه های تاک ترکیب قشنگی است شاعربه تاک شخصیت بخشیده برگهای تاک که در خشم خزان وازشدت سرما مثل دلمه درهم پیچیده شده اند
شلاق می خورد باتنه ی سرد و فرفری
شلاق خوردن تاک باتنه ای که پیچان که شاعرازکلمه ی فرفری به جای آن استفاده کرده وتصویرجالبی ایجاد کرده
انگورهای له شده ی مست روی خاک
انگورهای مست ترکیب بکری است که باکمک آن شاعربه انگورها شخصیت بخشیده
حال معنای این بند چیست قصد شاعرازآوردن تصویردرخت پیچ خورده یاتنه فرفری وانگورهای مست چیست ؟
اجرای حکم شلاق تنه ی برتنه ی پیچ خورده ی تاک
همان طورکه می دانید تنه ی تاک فرفری است و پیچ خورده
در ثانی یادآور قاضی های قرون وسطایی با کلاه گیس های فرفری که حکم صادرمی کرده اند وانگورهم نماد و المان انسان هایی که به ناحق زیر شلاق ظلم له شده اند
☀️بنددوم
کفّاره ی کراهتِ خرگوش پر زده
در آسمانِ کودکیِ اقتصادِ درد
پستانکِ نحیف پر از آب قند و هیس
درجا زده کنارِ لبِ توله های زرد
ازاین بند می شود چند برداشت متفاوت داشت: کفاره ی کراهت خرگوش اشاره به مذهبی نماهایی که از راه دین ارتزاق میکنند و بهشت و جهنم رو با پول میخرن یا میفروشن و مردم تحت سلطه ی اونها فقیر و ندارندو یک برداشت هم این است که می تواند اشاره داشته باشد به
تجارت خرگوشی ،واقتصاد لاکپشتی
یعنی علی رغم رشد جهشی تجارت، اقتصاد رشدی نمی کند ومثل لاکپشتی درحال حرکت است وضعیت امروز اقتصاد جهان
که ازاینهمه تجارت سهم مردم فقراست وباپستانکی از آب وقندساکت می کنند آدمها را
یاهمان توله های زرد وزارمریض یعنی بچه خرگوشهایی که حتی خودشان هم گرسنه اند و تجارتی که نفعی به حال کسی ندارد،تجارت خرگوشی یعنی درحال جهش وگسترده گی اما اقتصاد لاکپشتی که این رشد تجارت رشدی دراقتصاد وبهترشدن وضعیت معیشتی نداشته
☀️ودراین بند:
در انگ نایِ عمقِ درختان شابلوط
پوسیده است آگهی کُلیه های زاغ
اخبار گفته : هر سندی داشتی بیار
ماتم گرفته وامِ بدونِ ربایِ باغ
انگ نای واژه ی اختراعی زیبایی بود
درختان شاه بلوط جنگل ارزش اقتصادی زیادی دارند چون هم میوه شاه بلوط ازمغزهای گرانقیمت وخوشمزه است که فواید بسیارزیادی دارد ازجمله برای تقویت سیستم ایمنی وبیماریهایی مثل سرطان وهم ازالوارش درصنایع چوب بهره می برند وتجارت پرسودی است خریدوفروشش، اما ازاین همه نعمت وثروت این جنگل ،سهم زاغ که استعاره از مردم هیچ است وفقط تنهاسهمش ازاین همه ثروت واین درختان شاه بلوط نوشتن آگهی فروش کلیه برتنه ی این درختان است استعاره از مردم فقیری که برای گذران زندگی کلیه های خود را حراج می کنند ووامها هم دردی ازدردشان دوانمی کند وامهایی که درواقع دام است چون باسودهای بالا به مردم داده می شود ودرواقع فقط درباغ سبزی است ولی که وقتی که واردش می شوی این وام خودش می شود عامل بدبختی وفلاکت وگرفتاری وفقربیشتر ..،.
ولی آیا چر از نماد زاغ دراین بند استفاده شده؟ یکی ازدلایلش به خاطراین است که زاغ های سیاه نماد سازگاری هستند واینجا استعاره ازمردمی است که باهر بدبختی می سازند وراهی برای آن پیدا می کنند
☀️واین بند:
پروانه ای برای جَهازِ سه دخترش
در پادرِ کمیته ی انفاق پیله بست
در لابلای این حشرات فَلَک زده
هَل مِن مَدَد و یا بغل پایِ کار هست؟
پروانه حشره ای است ظریف وضعیف ودراینجانماد انسانهای ضعیف وناتوان وفقیری است که وضعیت بد اقتصادی وگرانی ها آنها را مجبوربه گرفتن کمک کرده قصه ی آشنای این روزهای مملکت ما که برای خرید جهیزیه همه بامشکل مواجهند وخدارحم کندبه کسی که چنددختردم بخت داشته باشندوبی پول هم باشد شاعرکمی غلو شاعرانه کرده دراین بند اما واقعیتش راهم داریم ومن نوعی خودم دیده ام که سه دختردنبال هم ازدواج کرده اند ودغدغه ی زیادی دارند خانواده برای تهیه ی جهیزیه شان
کمیته ی انفاق تعبیرزیباوبکروپرازکنایه ای بود کمیته ای که برای امداد کمک رسانی به مردم ازخود مردم گدایی می کند ودرواقع بیشتر باانفاق مردم پابرجاست ونه امداد دولت
☀️خرس از نگاه بی رمق شیشه ی عسل
فهمیده تا میانه ی تاریخ زنده نیست
با اعتصاب واره ی زنبورهای خیس
غیر از گرسنگی غریبانه چاره چیست؟
نگاه بی رمق شیشه ی عسل چقدرتصویرزیبایی است شاعر شاید اشاره به کمبود ویتامین ها به سبب گرانی عسل دارد چون عسل یک ماده ی مغذی است ودردرمان بیماریها بسیارموثراست اماکسی توان خریدش راندارداین روزها!
همانطورکه می دانید کلا خود زنبورعسل در زندگی وحیات بشر نقش مهمی دارد به طوریکه می گویند اگرنباشندسلامت اکوسیستم بهم می خورد وجهان دچار نابودی میشود چون یکی ازوظایف زنبورهای عسل همان گرده افشانی وکمک به تولید مثل
گیاهان است ودرحفظ وبقای حیات گیاهان وبه طبع آن جانوران واتسانها تاثیرزیادی دارند!
اعتصاب واره ی زنبورهای خیس هم یعنی زنبورهایی که مثل کارگران ازبس ازآنها کارمی کشند اعتصاب می کنند و سرکوب می شوند توسط آب پاش ها و قدرت پرواز ندارند و بیکاری واعتصاب هم که فقرو فلاکت به بارمی آورد!
☀️واما این بند:
روباه با روایت مهمان هفتگی
در میزگرد آخر بحران اختلاس
ته مانده های روغن ارباب رفته را
مالیده باز بر تن یابوی آس و پاس
اشاره به رسانه ی میلی ومیزگردهای پرسش وپاسخ و تحویل دادن آماروارقام دروغ وبزرگ نمایی کردن پیشرفتها
روباه نمادی ازحیله گری وفریب است درادبیات ما
روغن ارباب رفته یعنی کسانی که از جامعه پول برداشته واختلاس کرده اند و در رفته اند ولی با مکر و حیله گناه را گردن بی گناهان انداخته اند وخود را تبرئه می کنند
☀️ افسارِ تنگِ ننگِ الاغ شکسته پا
از بس که داد سق زده در سایه ی حصار
درهم شکسته مثل تَرک های شیشه زار
بعد از اصابت پَرِ امواج انفجار
افسارتنگ الاغ دست وپاشکسته ترک خورده مثل ترکهای شیشه زار
ازبس که درسایه ای خسبیده و فقط داد وبیداد کرده داد سق زدن یعنی استعاره از فریادهای بی صدای بی فایده
شیشه زارهم بازیک واژه ی ابداعی شاعراست که اگردقت کنیم وتصویری ازشیشه زاررا درذهنمان تداعی کنیم به معنای بند بهترپی خواهیم برد
☀️افتاده روی حادثه ی عُقده ی عَلف
دندان گوسفندِ به دنبال اعتماد
در سیزده طرف سَرِ خود را حراج کرد
تنها به جُرم خاطره ی تلخ انتقاد
افتادن روژ حادثه ی عقده ی علف یعنی گره زدن سبزه برای یافتن آرزو توسط گوسفند که نماد انسانهای دنباله رو و عوام است که برای رسیدن به آرزوهایشان دست به دامان خرافه ها می شوند
سیزده هم باز اشاره به سبزه ی سیزده و روز سیزده و نحسی عدد سیزده دارد
☀️ودربندپایان:
در گوشِ جنگلی که درآن بوق می وزید
با دست و پای بسته مرا باد می زنند
جز باغ سبز، هر چه که گفتم دروغ بود
باید تمام کرد سَرَم داد می زنند
دراین بندپایانی که بسیارهم متبحرانه عمل شده شاعر با جبر و زور گفته است که در جنگل بوق میوزید کنایه از خودسانسوری
بوق به معنای دروغ وباطل بودن چیزی است ..
شاعررندانه اذعان داشته که همه چی گل و بلبل است و من دروغ گفتم و باید شعر را تمام کنم که سرم داد میزنند یعنی زیرشکنجه مجبوربه پنهان کردن حقیقت کرده وحرفش راپس گرفته است!
یعنی درواقع به دروغ می گوید همه چیزعالی وآرومه وحرفهای من همه اش دروغ !حکایت آشنای شاعران ومنتقدانی که......
🧊خلاصه حرف ناگفته زیاد دارد این شعر و بیشترازاین شایدهم درتوان من نیست!
اگرکمی طولانی شد دوستان مراخواهند بخشید!
باآرزوی موفقیتهای بیشتروروزافزون تربرای شما جناب دکترمحمدی استاد آگاه واندیشمند
وان شاالله که نقص نقدو قلمم رابه بزرگواریتان خواهید بخشید!