نگاه عاشقی

وقت است که تو آیی و گیسو بگشایم
مویم پریشان شود بر روی زیبای نگارم

هر بیت به بیتش را تو بگو عاشق تنها
شعری لبریز غزل خواه تا برایت بسُرایم

چشمانی که عاشق یک‌ نگاه آسمان است
ازچشم تر عاشقم بخوان زمستانه نگاهم

دیدمت از راه دور، هر دم‌ که دزدی نگاهت
بین چشم و دل و عقلم، سخت در جدالم

گفتی آنچه که دیده بیند و دل هم‌ کند یاد
از‌ خاطرخواهی کیست که به عشقت مبتلایم

تا نگاه کردم تو باز رفته و‌ من عاشق تنها
این همه عشق و تمنا در دلم هرگز ندیدم

جام می را به جای قهوه ای تلخ طلبیدم
مست جام عشق بودم که دادند جام شوکرانم

وقت است که تو آیی و گیسو بگشایم
مویم پریشان شود بر روی زیبای نگارم
گفتما ای عشق چرا با من چنین حکم می کنی
گفتا عاشقی کن و از سوز پریشان حالی برهانم