شنبه ۱۰ آذر
|
آخرین اشعار ناب علیرضا محمودی
|
زبل تاجری بود عهدی قدیم
ز سوداگری داشت مالی عظیم
بدو درسها داده بس روزگار
ندیدش همه عمر آموزگار
خدایش بدو چند فرزند داد
زنی ساده دل، بی همانند داد
یکی پند دادی به فرزند خویش
که کار آید او را ز هر توشه بیش
بنی آدم همت کند بر سه چیز
یکی راحتی در جهان بی ستیز
دگر یابد او جایگاهی بلند
که باشد ز آفات هم بی گزند
و پاداش نیکی که در آخرت
دهد حق بدو از سرِ مفغرت
چو خواهی بدست آوری هر سه را
بباید که مالت بود بی ربا
ببخشا تو بر دیگران ای عزیز
حراست کن از جسم و هم جان تمیز
هر آن کس که غفلت کند هر سه را
نیابد سلامت در این ماجرا
که ثروت فراهم کنی بهر خود
چو خیری نداری نیرزد نخود
بکوش ای پسر بهر کسب هنر
فضیلت چو آتش بوَد شعله ور
که فاضل بود نزد مردم نکو
چو دانه بروید، شود کامجو
تن بی هنر نزد مردم خس است
فضیلت ندارد هر آن ناکس است
که چون موش باشد تن بی هنر
هلاک ار نگردد شود در به در
* بر اساس داستانی از کتاب فارسی پایه پنجم ابتدایی با همین عنوان
|
|
نقدها و نظرات
|
درود بر شما. ممنون از تذکرتان | |
|
سپاس | |
|
سپاس از شما | |
|
درود فراوان | |
|
سپاس . ممنون از تذکرتون | |
|
درود بر شما | |
|
درود استاد | |
|
درود بر شما | |
|
درود بر شما سپاسگزارم | |
|
درود بر شما سپاس | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
درودبرشما
بسیارزیبابود