نقل محفل
بازوانت را به دور گردنم بسپار عشق
ای پگاه آرزوها... گوهر اسرار عشق
شعله در جانم چه میریزی که کوه آتشم
می گدازم با شرار خویشتن هربار عشق
نامی از ما می بری و حکم صادر می کنی
ما که حلق آویز هستم از طناب دار عشق
بر نمی داری اگر از شانه های زخمی ام
لااقل در سینه ام بار غمی نگذار عشق
شاکی ام از روزگار و زخمی ام از نارفیق
از خودی هایم بگویم یا که از اغیار عشق
ماجرای این همه غمناله سرسام آور است
عقده های مانده در نای مرا نشمار عشق
آبرویم را نبر ای عشق!... رسوایم نکن!
نقل محفل میشوم در کوچه و بازار عشق
♤♤♤
💠💠💠
مهر آفرین
تو از همه به حال دلم آشناتری
در تارو پود جان و دلم از همه سری
گل ها نشان فصل بهارند هرکدام
اما میان این همه تو چیز دیگری
مهر آفرین آینه ها شد نگاه تو
سرچشمههای آب زلالی و دلبری
ای عشق نازنین به خداوندی خدا
شیرین بیان و نوبر و قند مکرری
با هر شمیم شال تو دیوانه می شوم
ای ذره ذره های وجود تو مادری
♤♤♤