احساس میکنم با منم درگیرم
«منام» مرا نمیشناسد
وقتی سراغش ، او خودشو جای همهی آدما قرار و
نقش اجرا میکند
مطمئنا یه جای کارش میلنگد
سریع جوش میخورد ، طاقت که میبرد
زود به زود آب مینوشمش تا خنک شود
آخه تعمیر کار بدردبخوری که سر از کارش درست حسابی ،
آچار بفهماند
پیدا نمیشه
مجبور که میشوم او را به اوستادی نشان
آدم سر از کار این اوستاها چه جوری در بیاره
دهانت پر از گپ، باز نشده
هزار عیب و مرض و ایراد قالبش
تند تند دور حرف نسخه میپیچیدند ،کاغذ ، قلم و لیستی بلند بالا
چشم و دست و جدیدا مانیتور و این کدهای مد شدهی الکترونیکی
تا این مرحله آسان
سختی کار تازه از اینجا شروع ؛
باید از این خیابون به آن خیابان
از آن کوچه به این چهاراه
از این چهاراه به اون بنبست
وقت برگشت ، اوستا سوال :
پیدا شدن
جواب : چند قلمش نه
اوستا : مشکلی نیست با همینها رات میاندازیم
تک و پوک ،پوک و تک ؛ تا به خانه رسید
نفسی که چاق شد ،جعبهها باز
هف هشت ده قرص ضد جوش با چند شیشه از این آب رادیاتور های رنگی تقلبی
چند مدتی استفاده ، کمی بهتر و جوش میخوابد
بعد از نسبتا عادتی ،
روز از نو، روزی از نو دوباره شروع
باز اوستا و از نو دوزهای قویتر
من که از کار این« منام » سر در نیاوردم !
شما چطور ؟
پ . ن
گر منت دردی گرفت استاد کارش باش خودت
مرز خط رد کرد سینه، گاز و فرمان کاش خودت
« آز من» یک جای کارش ،
شک برانداخت از خودم
بین هر کس با خدایش گر گره بندید یا
بندش رها
دشتخودش
آروین
سلام استاد ارجمند
تلنگربیان زیبا نگاشتید