پنجشنبه ۶ دی
مرخصی استهلاجی شعری از روهام حمیدی فر
از دفتر شعرهای بهاریه نوع شعر شعرناب
ارسال شده در تاریخ سه شنبه ۱۲ ارديبهشت ۱۴۰۲ ۱۴:۴۹ شماره ثبت ۱۱۹۸۲۶
بازدید : ۳۲۱ | نظرات : ۱۵
|
آخرین اشعار ناب روهام حمیدی فر
|
به جنگ که می رفتم ، زنم به بدرقه ام آمد * از جنگ که برگشتم ، زنم مرده بود!!! به جنگ که می رفتم ، موتورسیکلتی داشتم * از جنگ که برگشتم ، موتورسیکلتم را دزد برده بود!!! به جنگ که می رفتم ، به خانه مستاجربودم از جنگ که برگشتم ، اثاثیه ام گوشه ی کوچه بود ! به جنگ که می رفتم ، داشتم فلسفه می خواندم * از جنگ که برگشتم ، مخم نود درجه چرخیده بود!!! به جنگ که می رفتم ، گفتند : کار جنگ شش ماهه تمام است !!! از جنگ که برگشتم ، هشت سال گذشته بود ! به جنگ که می رفتم ، زنم پا به ماه و حامله بود ! از جنگ که برگشتم ، زنم مرده و بچه ام مانده بود !!! به جنگ که می رفتم ، مادرم به روضه ها غش می کرد ** از جنگ که برگشتم ، مادرم سفره ی مشگل گشای ابوالفضل پهن می کرد !! به جنگ که می رفتم ، برادرم هم به جنگ آمده بود !! از جنگ که برگشتم ، او صاحب کارخانه و جناب دکتر علی ....... شده بود !!! به جنگ که می رفتم ، بچه های خواهر و برادرهایم همه نوجوان و کوچک سال !!! از جنگ که برگشتم ، همگی ازدواج کرده و بچه به بغل بودند!!! به جنگ که می رفتم ، دندانهایم همگی سالم و سفید بودند** از جنگ که برگشتم ، دندانی به نام دندان آسیابی برایم نمانده بود !!! به جنگ که می رفتم ، هنوز شعر نمی گفتم ! از جنگ که برگشتم : نیمه شب صدای گفت : برخیز !! برخیز!! شعری بگو !! که بانوی هست !! بنام شاهزاده خانوم که منتظر است !!!
|
نقدها و نظرات
|
هادی جان عزیز ، چرا روزه سکوت گرفتی یه چیزی بگو یه حرفی بزن تا دلم باز شه | |
|
سلام ، فکر می کردم نیلوفر یک روزه هستید بر روی آب برکه ی قصه های من ، ولی ماندید از ماندنتان متشکرم | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.