بیاور
اگر یکروز می آئی سراغم نشان از گوهر تابان بیاور
نسیم جنگل مازندرانی، ترنج از خطه ی گیلان بیاور
سهندی را بلرزان بار دیگر به شور نغمه ی ترک بیاتت
شکوه لاله ی دشت مغان را به آغوش ارسباران بیاور
زلال مشهد سرچشمه ها شو شراب جلوه آئینه ها را
شعاع از پرتو خورشید تابان به روی قالی کرمان بیاور
به راه و رسم شهلای نگاهت برای مجلس بزم محبت
انار ساوه و سیب دماوند کمی انگور تاکستان بیاور
به سر داری اگر دیدار ما را بزن چنگی به گیسوی دوتارت
کنار ساحل اروند چشمم تب خرمای خوزستان بیاور
فدای طره در دست بادت که عطر نرگس شیراز دارد
به دور از چشم شور نارفیقان به کیش عاشقی ایمان بیاور
بگیر از دست خورشید فروزان شعاع پرتو مهر و وفا را
برای زخم ناسور جدائی دوای درد بی درمان بیاور
نمی دانی چه آمد بر سر من از آن روزیکه پیغامت نیامد
نمیدانم چرا گفتی از این پس به تنهائی تو هم ایمان بیاور
بناکن اشتیاقی در دلم تا که مشق زندگی از سر بگیرم
من سرگشته بی خانمان را تمنای سرو سامان بیاور
♤♤♤
بسیار زیبا و دلنشین بود