پنجشنبه ۶ دی
|
آخرین اشعار ناب احمد صیفوری
|
باید که حق آب و گِلت را ادا کنم
با خاطرات تو غزلی دست و پا کنم
بعدش به فکر چارهٔ دلتنگیات شوم
فکری به حال غصهٔ بیانتها کنم
گفتم به صد زبان و نوشتم به هر طریق
عاشق شدم به جان تو حاشا چرا کنم
درندهتر ز چشم تو پیدا نمیشود
باید حساب چشم و لبت را جدا کنم
در لا به لای پیچک موهای تو گمم
مواجتر ز موی تو پیدا کجا کنم
حالا که در میان همه دلبران شهر
عهد و وفا سرت شده جان را فدا کنم
*بین من و تو هر چه که باشد دروغ نیست
خورشید مهر و عشق و وفا بیفروغ نیست
پیچیده سرنوشت من و تو به پای هم
دلبستهٔ نگاه هم و مبتلای هم
هرلحظه در کنار تو بودن غنيمت است
دوری ز روی ماه تو اوج مصیبت است
بیتو جهنم است سراسر جهان من
پاينده باد عشق تو در روح و جان من
در حیرتم چگونه برایت نمردهام!؟
من حسرت وصال تو بسیار خوردهام
مردند عاشقان زیادی در انتظار
شکر خدا که گشته نصیبم وصال یار
*در امتحان عشق دَم از عرض و طول نیست
حرف از محبتی ست که در بند پول نیست
دل دادمت چنان که تو باور نمیکنی
دلدادگی که قابل فهم عقول نیست
دیر آمدی به سمت من اما غمت مباد
دلخستهٔ وصال تو اصلا عجول نیست
فصلی به جز بهار ندارم کنار تو
با تو فصول سال که طبق اصول نیست
تنها دلیل حال خوشم، پیش من بمان
باشی مسیر زندگیم در افول نیست
اصلا چگونه دل بِسِپارم به غیرِ تو؟
جایی که آب هست تیمم قبول نیست
#احمدصیفوری
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
زیبا و دلنشین بود