من در زمین سبز و خرم خانه دارم
بد نیست وضع روزگار و کار و بارم
الحمدالله سالم و سرحال و بی درد
شبها سر راحت به بالش می گذارم
اینجا کسی را مانده در ماتم نبینی
اقبال خوش را بین مردم کم نبینی
در زیر بار کوهی از فقر و غم و درد
یک لحظه حتی قامتی را خم نبینی
اینجا همه در فکر کار و آب و نانند
از کودکی در کسب روزی پر توانند
شبها میان کوچه ها شبکاره بسیار
ته مانده خوار سفره های دیگرانند
تنکاره ها در فکر تن ها بی شمارند
این عده شبها فی سبیل الله بکارند
از حاصل رنج تن و شبکاری خویش
آسوده خاطر راضی از این روزگارند
در این زمین ما جرم گفتاری نداریم
ناگفته ها گر گفته شد کاری نداریم
ما عیب می دانیم شنود موش دیوار
هرگز در اینجا موش دیواری نداریم
اینجا زمان خوابیده ما فصلی نداریم
با سی خزان طی شده هم در بهاریم
یک روز ما گر طی شود در بی بهاری
آن روزمان را طبق عادت بد شماریم
آنقدر اینجا سرو خوش قامت نشسته
جای شهیدان را گرفتند دسته دسته
آری در اینجا مانده اند تنها شهیدان
با چهره های در هم و قلبی شکسته
باور کنید اینجا بهشت جاودان است
بالا نشستن راحت و بی نردبان است
هرکس که آقازاده باشد با ژن خوب
کاخ بلندش از زمین تا آسمان است
باور کنید اینجا درآمدها تمیز است
پاداشهای زیر میزی روی میز است
من بارها دیدم که در تقسیم پاداش
پاداشها از جنس خرما و مویز است
گفتند اینجا گرگ ها در جلد میشند
نسل جدید کوسه ها در فکر ریشند
بدنام گرگ و کوسه از برچسب ناحق
آنها به فکر توشه در فردای خویشند
باور کنید در این بهشت سبز و آباد
مردم وجود درد و غم را برده از یاد
من که ندیدم ظلمت اینجا پا بگیرد
یا کشته ای افتد بخاک ظلم و بیداد
اجتماعی بسیار زیبا و با شکوه بود