ای سرو از آنچه رفته افسانه بگو
از خاطره های شهر و کاشانه بگو
ای چند هزار ساله از عهد کهن
از آنچه گذشت بر تو افسانه بگو
از عشرت کودکان به صحرا و دمن
از شادی مردمان به میخانه بگو
صد ها گل سرخ در کنارت بِشِکفت
از حشر گل و نشاط پروانه بگو
یاد آر هر آنکه را ، ازین دیر گذشت
از طایفه های شاد و خوش چانه بگو
از ناز خریدن جوانان ز نگار
از دخترکان ناز و فتانه بگو
از آمد و رفت تاجداران وطن
از کوروش و داریوش فرزانه بگو
از جوی به ره فتاده از خون کسان
از وحشت سروریِ بیگانه بگو
پندی ز چکامه های زرتشت بخوان
از یاد پیمبران دردانه بگو
یاد آر ز شاعران خوش نام وطن
چندی ز تغزل و گهی چانه* بگو
ای سرو ز خبطِ خَلق، خصمانه بگو
از جهل بشر تو خود به حنانه بگو
از بیخبری ز لحظه ی مرگ بگو
از غفلت ما ز عمر یکدانه* بگو
از حیله ی کودکانه ی چرخ سپهر
از غفلت مردمان دیوانه بگو
از بخل خسان و هرچه برمانده بجای
از آنچه رها بشد در این خانه بگو
خسرو به کنار تو ببالید و شکفت
با نامدگان ز من تو جانانه بگو
وزن شعر: مستفعل فاعلات مستفعل فع
پ.ن: این شعر دچار خطای شایگان شده بود و تمام سعیم رو کردم که ویرایشش کنم و از هر چی بلد بودم استفاده کردم از صنعت رد القافیه و یک شایگان مجاز در شعر گرفته تا ابداع اصطلاح جدید(خوش چانه) و کمک گرفتن از شاعرانی که در این وزن شعر گفتند
البته میدونم که اشکالات زیادی داره و خوشحال میشم کمک کنید و اشکالات شعر رو به من نشون بدید
یکدانه: هرچیز عزیز و بی مثل و مانند، گوهربی نظیر
چانه: سخن منثور،نثر(متضاد شعر)
خوش چانه: خوش تعریف، کسی که بیان خوبی دارد
بسیار زیبا و جالب بود
آموزنده