زندگی چیست شاید باریدن باران به سر شاخه ی سبز.
شایدم باد وزیدن بر ورق همسایه ی ماست.
شاید آن بانگ خروسیست که خبر می دهد از روز جدید.
هان و شاید خوردن زنبور از این شهد گل است.
یا که پرواز به آن کوه پر از برف به هنگام بهار.
شایدم دیدن یار با وزش های نسیم لب دریای خزر می باشد.
شاید آن خانه ی تاریخی روی یک دشت وسیع من نمی دانم افسوس.
هر کسی در نظرش زندگی را به خیالش خواست معنی بکند.
واژه ی هست به پهنای جهان معنیش نیست معین افسوس.
شایدم قاصدکی هست که پیغام رسیدن ز بهاران ز خودش آن دارد.
باز شاید آب یک رود بزرگ که سرش وصله دریا دارد.
نه که شاید خود خبر خوشبختی جوانان وطن را دارد.
شایدم نان تنوریست که آن پخته شود با هیزمی خود شاید.
من نمی دانم خدایا فریاد زندگی در نظر ما هزاران معنیست.
گل بشکفته درون صحراست شایدم آب چشمه ی جوشان و زلال.
من چه می دانم شاید دانه ی خرما از آن نخل بزرگ.
یا که پولیست که عطا گشت به آن سائل محتاج و فقیر.
یا نمازیست که در صحرا وزش باد و لقمه ی نان و پنیر.
یا پرنده در درون لانه ی خود شایدم گرم شدن روی آتش در درون سرما.
من نمی دانم چه و چه گر دلت خواست به هر صورت باش .
زندگی باید کرد، زندگی باید کرد ،زندگی باید کرد.
دلنوشته بسیار زیبا و امید بخش بود
برای سپید شدن به آرایه های خیال انگیز بیشتری نیاز دارد