مشق عشقت میکنم تا در درونم هاد هست من چرا ساکت شوم در این جهان فریاد هست یا حبیبم من غریبم اندرون خویشتن چاره ای یاب از برایم عقل من مافات گشت گو چه عشقی باشد این ؟ تاب و توان وز یاد رفت آخرت دانی چه میخواهد بشد از بهر جان؟ هرچه می خواد شَوَد تا یاد او در یاد هست فکر میکردی که گر دوری کنی نیک است این ور نخواهم من به دوری تن دهم اجبار چیست عاقبت دانم که عاشق برمنی جانان من لیک این عشقت فقط با من، سرِ انجام نیست در سبوی عشق تو شرب صبوری میخورم ساقیا تعجیل کن کین نام من عیوب نیست
کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست . استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
عیدتان مبارک
زبان شعرتان کهنه است و ایرادهای نحوی و ساختاری و ضعف تالیف دارد
بمانید به مهر و بسرایید