بعد من گر روزی توهم دلتنگ شدی...
در کوچه ها رهگذر و پر درد شدی...
یا اگر روزی اشکی
دو چشمت تر کرد...
یا که بغضی اندرون گلوی تو نشست...
و در ان هنگام که در سینه ات
چیزی جز اه و افسوسی نبود...
و نفس هایت عذاب
سینه سوزی بیش نبود...
یادی از این دلداده ی پژمرده کن...
بعد من گر از این کوچه ها
عاشق و دلداری گذشت...
یا که یک دیوانه ی پریشان حالی گذشت...
در نگاه او اگر برق اشک، از سر دلتنگی
و حسرت دیدی...
که خسته بود...
یادی از این عاشق دلمرده ی دیوانه کن...
روزی اگر بعد از این
در هر کجا بی من...
گل پژمرده ای دیدی به خاک
یا برگ خشکیده دیدی جدا از درخت و در دست باد
یادی از این ادم افسرده کن...
گر توهم تنها شدی
مانند من
بی همدم و همدم غم ها شدی...
مانند من
غم بود ولی با اشک خالی نشدی...
هرچه گریه کردی
ارام نشدی...
یا که هی زجه زدی...
مانند من
با خدا گفتی ولی گوش نکرد...
هیچکس حرف تو را اندر این شهر شلوغ باور نکرد...
یادی از منه دلخسته کن...
گر توام عاشق شدی...
چشم بستی و سپردی دل به او...
او تو را پس زد
یا که از عشق دیگر نزد دل تو حرف زد...
ان موقع تنهاتر شدی...
و هر لحظه از دوریش تو پریشان تر شدی...
یادی از من کن...
یادی از این من که عاشق بودم...
یادی از من کن...
که دیگر نزد تو من نیستم...
غمگین و زیبا بود
سال نو مبارک