سه شنبه ۱۸ دی
ملکسیا شعری از سیاوش آزاد
از دفتر سیاوش نوع شعر غزل
ارسال شده در تاریخ جمعه ۲۸ بهمن ۱۴۰۱ ۰۰:۲۱ شماره ثبت ۱۱۷۶۳۸
بازدید : ۵۰۷ | نظرات : ۶۸
|
آخرین اشعار ناب سیاوش آزاد
|
ملک امشب دگر در آتشی بریان شود
بر آتش می چکد باران و او گریان شود
در اندیشه بود کایا دم هستی است سرد
همی ترسم ز مالیخولیا حیران شود
چشد ابلیس می را عارفانه دم به دم
به کامش می نهد بریان و چون رحمان شود
دگر در اتحاد تیرگی با روشنی
کدامین واژه کفر است و دگر ایمان شود
ملک از عشق پر شد با سیاط غاشیه
وگرچه جسم او با دیو در ربان شود
شکوفه کرده ابلیس آنچه از پاکان ربود
درخت گندم از بویش سگ نیکان شود
سیاوش آتشی دید و درو حمام رفت
به بی رنگی منشورش خدا پنهان شود
|
|
نقدها و نظرات
|
سلام سپاس از الطافتان بله وزن در کل اثر همین است و فکر نکنم خروجی صورت گرفته باشد و اما مصرع سوم د رن دی شه ب ود کا یا د م هس تی ست سرد شه بلند است م با کسره در دم نیز بلند است سپاسمندم خروج دیگری اگر احساس می کنید محبت کنید متذکر شوید | |
|
سلام متشکر عید مبعث مبارک باد | |
|
سلام متشکر نقد و نظری نیز باشد در خدمتیم | |
|
سلام متشکر از حضور شریفتان زنده باشید | |
|
سلام لطف دارید موفق باشید | |
|
سلام ممنونم عید مبعث مبارک باد | |
|
سلام متشکر از حضور شریف امید که از نظرات عالمانه اتان نیز بهره مند گردیم سپاسمندم | |
|
سلام سپاسگزارم زنده باشید | |
|
سلام ممنون از تشریف فرمایی شما موفق و موید باشید | |
|
سلام و درود بر جنابتان تشکر از الطافتان امید که از نقد و نظرات دوستان نیز بهره مند گردیم الحمدلله که حضرتعالی در وادی قلم توانمندید مگر آنکه این اثر درخور نباشد و همانا چنین است | |
|
سلام بالاخره از نظر ادیبان بهره مند شدیم منتظر نقد نیز خواهیم بود سپاس فراوان از حضور و بیانات شریفتان بیت دگر در اتحاد... که آوردید پسند شریف واقع شده است؟ واقعش مردد بودم بیاورم یا نه چون به قلم آمده بود گفتم با مخاطبان نیز در میان نهم اگر ایرادی داشته باشد خوشحال می شوم متذکر شوند همچنین سایر ابیات زنده باشید | |
|
عجب ای دل غافل چون چندان مخیل نبود کمر به هدمش بسته بودم | |
|
سلام تشکر از اضعاف الطاف به بنده گفته شده است که این اثر چیستان وار است سوالات حضرتعالی نیز شاید چنین باشد اگر تامل است متامل می شویم و اگر اقل را آمرید که پاسخ دهم باید بگویم سیاووش ابن کاووس را نمی دانم باران آمد یا نه ولی بنده که در آزمایش پیروز نشدم که سخن از باران و ناباران باشد من هنوز در آتشم اجرنا من النار یا مجیر سوال دوم: آن پیروز شد و این مردود سوال آخر: قدری اغلاق دارد خدا همه را شناسد و نیز فسیکفیکهم الله
| |
|
نه عزیز آن سیاوش ولو در اغراق شاعرش به مراتب شرف دارد برین سیاوش کذایی | |
|
سلام سپاس از محبتتان من با این جهل مفرط چگونه هادی باشم | |
|
سلام آتش هم برای خود عالمی دارد وَإِنْ مِنْكُمْ إِلَّا وَارِدُهَا ۚ كَانَ عَلَىٰ رَبِّكَ حَتْمًا مَقْضِيًّا | |
|
سلام متشکرم زنده باشید شاید وزن کم کاربرد درین اثر خوش ننشسته است موید باشید | |
|
سلام سپاس از حضور شریف در جای خالی چه قرار دهیم که به مذاق سیاوش خوش آیند جلوه کند هر چند من هم این نوع زبان را زیاد دوست دارم دوستدارتان سیاوش | |
|
سلام سپاس از حضورتان و مطلبی که آوردید ازین زاویه نگاه نکرده بودم ممنونم زنده باشید | |
|
سلام لطف خویش را مضاعف نمودید تشکر و سپاس امید که از قلم شریف مستفیض شویم اعیاد شعبانیه نیز مبارک فرمودند شب عید آمد آن عیدی که باشد عید سلطانی گروهی در سرورند و گروهی در پریشانی... پریشان نیستم از بی گلستانی چه در پیش است گلستانی ز سعدی و پریشانی ز قاآنی
البته پریشان جناب قاآنی خالی از برخی لطائف نیست کما آنکه در گلستان البته نه دران سطح شاهدیم
شب عید آمد آن عیدی که باشد عید سلطانی گروهی در سرورند و گروهی در پریشانی
گروهی فارغ از هر دو، نه این دارند و نی آن را به دل دارند با سلطانشان صد عید سلطانی
به چشم پاک بینشان ، به غیر از آشنای دل هر آنچه در نظر آید نبینندش مگر فانی
به قربان دل این فرقه قدیس قدوسی که از صد خور بود روشنتر آن دلهای نورانی
مدان عید آن زمانی را که بر تن نو کنی جامه بود عید آن که دور از خود نمایی خوی حیوانی
مرا امشب دلی شاد است اندر گوشه غربت که می خواهد نماید هر زمان نوعی غزلخوانی
چرا خوشدل نباشد آن کسی کردند تقدیرش کتاب و درس و دانش را ز لطف حی سبحانی
چه غم ما را که اندر بر نباشد شربت و شکر که کام ما بود شیرین همی زآیات قرآنی
چه غم ما را که اندر حجره نبود نان و حلوایی بود تا ” نان و حلوای ” جناب شیخ ربانی
چه غم ما را ز بی گلدانی و گلهای رنگارنگ بود “زهر الربیع ” سید و “انوار نعمانی”
چه غم ما را که دوریم از دیار و دوستان خود “الهی ” اوستادی باشد و آقای ” شعرانی”
چه غم ما را ز سر بردن به تنهایی که هم صحبت بود “کشکول ” شیخ و “مجمع الامثال” میدانی
چه غم ما را که مهجوریم و اندر حجره محجوریم بود تا “مثنوی ” و “منطق الطیر ” دو عرفانی
پریشان نیستم از بی گلستانی چه در پیش است “گلستانی” ز سعدی و ” پریشانی” ز قاآنی
حسن خواهد ز لطف بیشمار ایزد بیچون دل پاکی منزه باشد از اوهام شیطانی . | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
زیبا بود