سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

دوشنبه 3 دی 1403
    23 جمادى الثانية 1446
      Monday 23 Dec 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        دوشنبه ۳ دی

        پا برهنه ی خاطره

        شعری از

        حاتم پاکدل

        از دفتر شعرناب نوع شعر دلنوشته

        ارسال شده در تاریخ چهارشنبه ۲۶ بهمن ۱۴۰۱ ۱۷:۴۷ شماره ثبت ۱۱۷۵۹۹
          بازدید : ۲۴۸   |    نظرات : ۱۳

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر حاتم پاکدل
        آخرین اشعار ناب حاتم پاکدل

        سکوت 
        با دویدن پا ، برهنه ی خاطره
        یعنی میشود فراموشی؟
        دل کندن از او انگار دل کندن از خیش است
        نمای کوهستان 
        پیچک سبز کنار باغچه 
        بوی نم باران 
        رج¹ به رج تمام هستی (¹بافت عمودی و افقی قالی)
        همه زیباست
        ولی نمیشود زیبایی او را انکار کرد
        من همیشه در جستجویم
        دنبال خود میگردم 
        ولی نمیدانم همیشه چرا در اون غرق میشوم 
        او که بود مگر ؟
        غریبه ای که غریبی ام را ندید 
        کاش میشد گریخت 
        سلولی در خود ساختم
        من لایق انفرادی نیستم
        هم سلول که نبودی 
        حدعقل زندانبان اشک هایم را سرکوب کن
        اشک هایم هیچ...
        بغضم را تخریب کن
        رویه لب هایم دست میگزارم 
        از تو گفتن دردناک است
         مگر نمیدانی 
        واژها آدم میکشند
        تک واژه ی اسمت برای خودکشی ام کافیست
        کودکی تنها بر در قلبم لگد میکوبد 
        کسی این جا نیست ؟
        سالهاست در این خانه عاجز ماندم
        من عاشقم 
        انگار کودک منطق را نمی‌شناخت
        دلخوشی اش باز شدن در بود 
        ولی نه با هر دستی....
        نمیدانم گذشتی یا گذشت 
        فقط میدانم این 
         من نیستم در نگاه آینه 
        راستی عکس هایت به حرف آمده 
        شیرین زبانی میکند
        آغوش تو کهکشانی بود
        که بعد تو زمین برام کوچک است
        زیستن دردیست
        بودن آهیست
        کودک دوباره خیره مانده 
        سر درد گرفتم 
        آنقدر این کلمه را تکرار نکن 
        کاش،کاش،کاش
        هوا ابریست
        و بقض خوش رقصی میکند 
        و من میدانم که بقض گره گشا ،نیست......:)
         
         
        حاتم 
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        سید هادی محمدی
        پنجشنبه ۲۷ بهمن ۱۴۰۱ ۱۷:۵۳
        خندانک
        حاتم پاکدل
        حاتم پاکدل
        جمعه ۲۸ بهمن ۱۴۰۱ ۲۳:۲۴
        🌹
        ارسال پاسخ
        عباسعلی استکی(چشمه)
        جمعه ۲۸ بهمن ۱۴۰۱ ۱۷:۴۵
        پر احساس وزیبا بود خندانک
        حاتم پاکدل
        حاتم پاکدل
        شنبه ۲۹ بهمن ۱۴۰۱ ۲۲:۴۸
        شما لطف دارین به من جناب استکی 🌹🌹
        ارسال پاسخ
        مریم کاسیانی
        پنجشنبه ۲۷ بهمن ۱۴۰۱ ۱۵:۵۱
        درود بر شما
        خوش آمدید
        اون را به آن
        و بقض را به بغض تغییر دهید به نطر میاد اشتباه تایپی باشد
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک
        خندانک
        حاتم پاکدل
        حاتم پاکدل
        جمعه ۲۸ بهمن ۱۴۰۱ ۲۳:۲۶
        ممنون از خوش آمد گویی شما
        بعدم مچکرم از تیز بینی شما...🌹
        ارسال پاسخ
        افسانه پنام (مولد)
        پنجشنبه ۲۷ بهمن ۱۴۰۱ ۱۸:۴۳
        خندانک
        حاتم پاکدل
        حاتم پاکدل
        جمعه ۲۸ بهمن ۱۴۰۱ ۲۳:۲۷
        🌹
        ارسال پاسخ
        جواد کاظمی نیک
        جمعه ۲۸ بهمن ۱۴۰۱ ۱۲:۱۷
        🌹⚘️⚘️
        حاتم پاکدل
        حاتم پاکدل
        جمعه ۲۸ بهمن ۱۴۰۱ ۲۳:۲۷
        🌹🌹🌹
        ارسال پاسخ
        سیاوش آزاد
        شنبه ۲۹ بهمن ۱۴۰۱ ۱۲:۵۱
        سلام
        رج به رج هستی زیباست بله صحیح است

        دل کندن از او انگار دل کندن از خویش است
        ولی نمیدانم همیشه چرا در او غرق میشوم
        روی لب هایم دست می گذارم
        واژه ها آدم می کشند

        حاتم پاکدل
        حاتم پاکدل
        شنبه ۲۹ بهمن ۱۴۰۱ ۲۱:۳۵
        سلام
        گاهی اوقات شخص جوری معبود خود قرق
        میشود که نمیتوان فراموش کند
        اگر هم فراموش کند انگار خود را فراموش کرده
        تویه روانشناسی به این درد میگن درد فانتوم جایی درد میکند که نیست مثل یک انگشت قطع شده ، در این درد شخص واقعا درد را حس میکند
        نکته دوم
        رویه لب هایم دست میگذارم
        واژه ها آدم می‌کشد
        منظور از است که شخص جوری شیفته معبود
        خود شده گفتن و بد گویی از او جزو بد ترین گناهان اوست
        حاظر است مردم از خود شخص بدگویی کند ولی از معبود چیزی نگویند

        امیدوارم جواب کاملی داده باشم

        یا حق🌹
        ارسال پاسخ
        سیاوش آزاد
        سیاوش آزاد
        يکشنبه ۳۰ بهمن ۱۴۰۱ ۰۰:۳۴
        سپاس از تشریحی که فرمودید
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        2