تغییرات اقلیمی
هان ای تغییرات اقلیمی،که هر دم حالی به حالی میشوی،مثل این جندههای زمینی
درست است ستارههامان هم نگرفت،تو را کوکب دادند و مرا عقرب گرفت؛
بعد از آن هم هرچه خواستی صفوت و صفا تو را نگرفت،
کارهای عجیبی کردی،انتقام پشت انتقام،فلک را بدجوری انگولک کردی
با ناز و کرشمه قر کمر آمدی، فکر کردن معرکه است،شادی است،پای کوبی است،
ناگهان اما!چشم چرانهای عالم را،با همین ترفند،خون در شیشه کردی
بر سر این دو جین آدم،این دوپاهای قُد و مدعی،
اندکی گردباد و آب و آبجوش و خاک عالم کردی
مرا هم البته در این فانوس تپه! در این هفتْ یکْ ربعِ مسکون
مثل دایناسورهای منقضی،مثل دایهای مهربانتر از جان،یک آن تا انجماد وا نگذاشتی
قبالهی چراغ بادی به نامم زدی زود و گفتی به نیشخند،
در این عصر یخبندان،از این باد اگر چراغ افروختی مردی
بعد از آن کاری کردی به تقدیر و تصادف عادت کنم،به گندآبی از آب دنیا قناعت کنم
در گرماگرم تابستانها از چاهی به چاه دیگری بردی و طنابی دادی و گفتی،
ته این چاه آب است،اگر رفتی رسیدی مردی
این بود که مدام بر سرم استسقا باراندی و در خیالم بر سر قاف،
دو سه پارچ ْ آبِ خنک و هوس یخ در بهشت انداختی و گفتی، اگر رسیدی مردی
من نخواستم این مُردن و مردی را،بیا ولطفی کن برچین،این سمبلک مردانگی را
تا به کی محکوم باشم به بار کج و بداقبالی،به فلسفهی پوچی و نگاه لاقید و باری
ترک برداشتهام به جان شما،از دست این تغییرات تند و تیز واین سرد و گرم شدنهای ناگهانی
در این گیری ویریها،خشمزهتر اما! آنی است که آنی دارد
کامی فرزند خانی را میگویم،کامنت گذاشته
فتوا میدهم،فردا پیکنیک دسته جمعی،دو سه شقه گوشت و یک چای زغالی
چه خوب که باز هم نوشتهای از جنس قلم منحصربفردتان میخوانم..
نگاه بسیار متفاوت و جالبی بود به تغییرات اقلیمی
پای فتوی کامی فرزندخانی هم هستم..
شاد باشی خوبه که هستی..