چهارشنبه ۵ دی
مکن انکار خودرا شعری از اصغر ناظمی
از دفتر سایه نوع شعر نیمائی
ارسال شده در تاریخ يکشنبه ۱۳ اسفند ۱۴۰۲ ۱۵:۲۹ شماره ثبت ۱۱۷۱۳۹
بازدید : ۱۲۲۴ | نظرات : ۱۴۶
|
آخرین اشعار ناب اصغر ناظمی
|
مکن انکار خودرا
مکن انکار خودرا
-توخدایی
راز این حکمت چو بگشایی
تونوری
جاودانی
پرتوی از مهر یزدانی
به اعجازت همی شبه خداوندی
(شبح را بایداز راه عروج خویش برداری
چه کافر یاکه دینداری
همین افسون نموده ، نسل آدم را
تمام عمر ، سرگرم بدلکاری )
تو خورشیدی که هردم بر سکوت عرش می تابی
نه کفراست این سخن
از خویش دورافتاده بوتیمار
کند تخریب خود ، در گوشه ای محزون و نا آرام
به ( تابو ) سرنهاده او ، به تابوت زمان انگار
هزاران سال و مه ، در خیمه ی اجبار
*
کجاست
_ کو غایت روشنگر آدم ؟
حبابی دم به دم می بالد از اوهام ؟....
ویانه ،
آن فروغی گمشده است در پرده ی ابهام ؟
به ژرفای وجود خویشتن باید بیابد ،
آن فروغ لم یزال ، الان ؟.....
*
رسوبی در تهِ ذهن است
زاعصار کهن برجا
زروشنایی جدا مان می کند تالاب
نمی بینیم ، به غیراز پیش پا ،
در صحنه در پیکار
دراین ظلمات ویرانگر
همه بازیچه ایم اما
مطیع و رامِ یک مُردار
چه در تاریک و یاروشن
چه بالبخند و یا شیون
چه مومن یا که یک کافر
پروفسور یا که دانشمند
چومومیم در کف این شوم
فسونی چالش سخت ضمیر ماست
رهایی مان از آن دشوار
خلل از ذهن می پیچد
به دست و پایمان ناچار
.......
*
مکن انکار خودرا
-توخدایی
باید از لاکِ فسیلِ خود برون آیی
پس از آن گلشنی تا بی نهایت پیش پاداری
بهشت نقد را کن تجربه ، درپیش چشمت با دلارایی
تویی گمگشته ی خود
خویشتن را درنهان خویش پیدا کن
همه طغیان گری بازی ست
همه بازار گرمی ها بساط جهل و خودرایی ست
مگرد اقلیم هارا
چونکه جز با تو خدایی نیست .
خدا
رمز خودآگاهی ست .
*
نه انکارت بود ، زیرا
_خدا گر خالق خورشید وابرو باد وباران است
توهم نیز ، آفریدی شِبه آنهارا
شفای حیرت انگیز مسیحارا _
ورای این همه خلاقیت ،
رازی دگر هست در تو سرگردان
چویابی آن ، شوی همساز ابرو خالق باران
مکن انکار خودرا
-تو خدایی
چون عروج خویش را یابی
تورودی بیکران جاری ، زاقیانوس معنایی
دمادم با سکوتِ سربدار خود
(اناالحق ) بر زبان داری
بجز هم ذات انسان نیست ادراکِ اهورایی
دراین دنیای شورانگیز پر عشق و طرب ، آری
.......
مکن انکار خودرا
_توخدایی .....
راز این حکمت چو بگشایی
تونوری
جاودانی
پرتوی از مهر یزدانی
به اعجازت همی شبه خداوندی
تو خورشیدی که هردم بر سریر عرش می تابی
نه کفراست این سخن
از خویش دورافتاده بوتیمار
کند تخریب خود ، در گوشه ای محزون و نا آرام
به _ تابو _ سرنهاده ، او به تابوت زمان انگار
هزاران سال و مه ، در خیمه ی انکار
*
کجاست ؟
چیست ، غایت روشنگر آدم
حبابی دم به دم می ترکد از اوهام ؟....
ویانه ،
آن فروغی گمشده است در پرده ی ابهام ؟....
به ژرفای وجود خویشتن باید بیابد ،
آن فروغ لم یزال ، الان ؟.....
*
رسوبی در تهِ ذهن است
زاعصار کهن برجا
زروشنایی جدا مان می کند تالاب
نمی بینیم ،
به غیراز پیش پا ، در صحنه در پیکار
دراین ظلمات ویرانگر
همه بازیچه ایم اما
مطیع و رامِ این دیوار
چه در تاریک و یاروشن
چه بالبخند و یا شیون
چه مومن یا که یک کافر
پروفسور یا که دانشمند
چومومیم در کف این شوم
هلاکویی کند مان گر ،
به شوق مقصدو منصب
نمی خوانیم ،
مکرِ این حریفِِ مُرده را ، یک سر.....
فسونی چالش سخت ضمیر ماست
رهایی مان از آن دشوار
خلل از ذهن می پیچد
به دست و پایمان ناچار
.......
*
مکن انکار خودرا
توخدایی
باید از لاکِ فسیلِ خود برون آیی
پس از آن گلشنی تا بی نهایت پیش پاداری
بهشت نقد را کن تجربه ، درپیش چشمت با دلارایی
تویی گمگشته ی خود
خویشتن را درنهان خویش پیدا کن
همه طغیان گری بازی ست
همه بازار گرمی ها بساط جهل و خودرایی ست
مگرد اقلیم هارا
چونکه جز با تو خدایی نیست .
خدا رمز خودآگاهی ست .......
مکن انکار خودرا
تو خدایی
چون عروج خویش را یابی
تورودی بیکران جاری ، زاقیانوس معنایی
دمادم با سکوتِ سربدار خود
_اناالحق _ بر زبان داری
بجز هم ذات انسان نیست ادراکِ اهورایی
دراین دنیای شورانگیز پر عشق و طرب ، آری
.......
نه انکارت بود ، زیرا
_خدا گر خالق خورشید وابرو باد وباران است
توهم نیز ، آفریدی شِبه آنهارا
شفای حیرت انگیز مسیحارا _
ورای این همه خلاقیت ،
رازی دگر هست در تو سرگردان
چویابی آن ، شوی همساز ابرو خالق باران
|
|
نقدها و نظرات
|
درودها بردوست بزرگوارم | |
|
مولانا در غزلی می گوید ؛ رستم از اين نفس و هوا زنده بلا مرده بلا زنده و مرده وطنم نيست بجز فضل خدا رستم از اين بيت و غزل اي شه و سلطان ازل مفتعلن مفتعلن مفتعلن کشت مرا قافيه و مغلطه را گو همه سيلاب ببر پوست بود پوست بود درخور مغز شعرا مولانا می بیند وقتی تفکر واندیشه ای سالم وتزکیه شده در او ، گوهری ربانی را در دم و لحظه می تواند صیّد کند و آن را در غزلش بیاورد ، یک آن جبرِ مفتعلن مفتعلن مفتعلن وزن شعر ، گریبان اورا گرفته و تفکررا در او به سرقت می برد و اورا اسیرِ مستفعلن مستفعلن و قافیه و مغلطه می سازد . برای مولانا این بسیار دشوار است . اگر شراب نابی را در جامی گِلین بریزیم ، مهم کیفیت شراب است نه ظرفِ طلایی آن ، اما می بینیم دربین تمام مردم ، مهم جام است که باید زرین ومنقش باشد نه آنچه در جام ریخته می شود . واین موضوع قرنهاست که آدم هارا اسیر خود کرده و نمی گذارد چشم هیچکس به شراب (حقیقت ) و ظرفی که سراب است و آنهارااسبر کرده باز شود ..... | |
|
سلام برثما سرور گرامی | |
|
سلام برشما سرور گرامی | |
|
سلام دختر گلم ممنون از شمابانگاه زیبایتان | |
|
سلام وعرض ادب | |
|
سلام بانوی ارجمند وگرامی ممنون از بیانات شما اگر به سطرهای بعدی این شعر توجه بفرمایید گفته شده است مکن انکار خودرا _توخدایی ..... راز این حکمت چو بگشایی تونوری (یعنی عقل کامل در انسان) جاودانی ( صفت همان عقل کامل) پرتوی از مهر یزدانی ( انسان جزیی از ذات خداست ) وبالاترین مقام ربوبی را در زمین فقط انسان دارد به شرط آنکه به ظرفیت واقعی اش دست بیابد . به اعجازت همی شبه خداوندی ( انسان موجودی خلاق و ابداعگر و نو آوراست که این نیز یکی از صفات الوهی است ) انسان به دلیل ارزش بالایی که با کشف (عقل کل) در خویشتن دارد باهیچ چیز در جهان قابل مقایسه نیست جز به دلیل نزدیکی صفاتش به خدا ، تنها قابل قیاس با خداست .....اما خالق همین موجود برتر ، باز خداست . پس خداجایگاهی دیگر دارد و گفتن این مطلب ، مکن انکار خودرا ، تو خدایی ، راز این حکمت چوبگشایی . گشودن ابن حکمت ، کشف تمامیت در خویشتن است که به انسان مقامی خدایی می دهد ، که خیلی بیشتراز این می توان به این موضوع پرداخت . ولی چرا انسان با داشتن چنین مقام ربوبی و الهی ، فرعون می شود ، یا چنگیز و هیتلر واستالین و ..... ؟ ، آدمی ناخودآگاه گرفتار جبریِ ذهن شرطی شده ی خود شده و این ذهن است با افسانه سازی انسانهارا گرفتار قضاوتهای کور و تاریک خود می سازد ، وگرنه انسان فطرتا موجودی ملکوتی ست .... | |
|
سلام علیکم
نه خیر - انسان موجودی ملکوتی هست ولی خدانیست : (لا اله الا الله) اللهُ اَحد .
شاید به قولِ خودتان این ذهنِ خودتان است که شرطی شده است نه دیگران و به کفرگوییها توهینِ کوری هم به مردم نزنید بلکه به خودتان رجوع نمایید بزرگوار . یاحق
| |
|
سلام بانوی ارجمند ممنون از الطاف شما اما زندگی انسان خلاف تمام بیرحمی و خشونت های حاکم بر آن جز آرامش و شعف ، وحضور مداوم نیست و آن محصول روان آگاه و ذهن آرام دراوست که می تواند با خودآگاهی به آن گنج بیکران دست بیابد . شاید من نیز گرفتار ذهنی پریشان و شرطی شده ام ، اما با آگاهی یافتن درباره ی آن و مشاهده ذهن شرطی در خود ، درونی آرام و آرامشی را که در چند دهه گذشته تا به الان داشته ام برایم قابل تحسین است . اگر سراب نیز باشد باهیچ دریاو اقیانوسی آن را معاوضه نمی کنم . بازهم از لطف شما سپاس گزارم ...... | |
|
آنچه را که شما کفرگویی و تهمت کور می خوانید ، عارضه ای ست که قرنها در زمین گریبانگیر ماست...... | |
|
بزرگوار محترم گرامی شریف اگر به آخرین سطرِ اولین پاسخِ خودتان بنگرید ؛ این ها توهین و تهمت ها را شما خودتان نوشته اید نه من . عجیبرفتار هستید ها !! این جمله ی شماست بزرگوار نه بنده 👇👇: ( آدمی ناخودآگاه گرفتار جبریِ ذهن شرطی شده ی خود شده و این ذهن است با افسانه سازی انسانهارا گرفتار قضاوتهای کور و تاریک خود می سازد) . بدرود . | |
|
سلام بانوی ارجمند وگرامی انسان موجودی آزاد آفریده می شود اما ناخودآگاه گرفتار واسیر ذهن شرطی شده در خود می گردد ، ودردوران کودکی او گرفتار این اسارت نیست وبعداز دوران کودکی زندان و حصاری ناامن را به خود تحمیل کرده و خود را دراین زندان گرفتار می سازد . من نیز چون سایرمردم دارای ذهنی شرطی شده هستم ولی توانایی مشاهده ای را که با مطالعه کتابهای خودشناسی به دست آورده ام دارم و می توانم اعمال و رفتار ذهن را در خود بطور مداوم نگریسته و به برکت این مشاهده ، خودرا از اسارت ذهن شرطی شده ی خود باتارومارکردن ذهن ، نجات دهم . ذهن ما صندوق تمایلات و نیازهای ماست ولی با مشاهده خودآگاهانه ، می توان خودرا از جوشش تمایلات بر حذر داشت و آرام زندگی کرد . واین تهمت و افترا و کفرگویی نیست بلکه واقعیتی ست که هزاران سال بشر گرفتار آن شده وتنها با خودشناسی عمیق ، یعنی شناحت ماهیت ذهن و رفتارهای آن ، می توان خودرا از اسارت وکلافهای پیچیده ی ذهن شرطی شده خود نجات داد .... | |
|
ما خود را گرفتار یک سری ارزشهای خوب وبدِ مادی ومعنوی نموده واز آن پشتیبانی می کنیم ، حال از قفسی که برای خود ساخته ایم ، بی خبریم . سعدی باشیم یا حافظ ویا فردوسی و... فرقی نمی کند تنها از خود الگویی کاذب برای دیگران ساخته ایم ، مهم رهایی ما از اسارت خویشتن است که مارا به آگاهیِ فراعقلی رسانده و سبب نجات و رستگاری ما می گردد..... | |
|
سلامی مجدد بانوی فرهیخته وبزرگوار بله ، ابن جمله را من گفته ام ( آدمی ناخودآگاه گرفتار جبریِ ذهن شرطی شده ی خود شده و این ذهن است با افسانه سازی انسانهارا گرفتار قضاوتهای کور و تاریک خود می سازد) . این یک اتفاق شوم مغزی و ذهنی ست که در آدمیان ناخودآگاه صورت می گیرد وافراد را در سیاهچال گرفتار می کند . این فعل وانفعال ، توسط هرکسی فقط در خود فرد قابل مشاهده وادراک است . وما اگر کنجکاو وجویای حقبفت امر باشیم ، با مطالعه کتابهای دکترپیمان آزاد ، و محمد جعفر مصفا وکتابهای ترجمه شده فارسی کریشنامورتی ، می توانیم موانع روشن نگری را از پیش پای خود بردادیم وبه درک ابن حقیقت برسیم..... | |
|
سلامی مجدد بانوی فرهیخته وبزرگوار بله ، ابن جمله را من گفته ام ( آدمی ناخودآگاه گرفتار جبریِ ذهن شرطی شده ی خود شده و این ذهن است با افسانه سازی انسانهارا گرفتار قضاوتهای کور و تاریک خود می سازد) . این یک اتفاق شوم مغزی و ذهنی ست که در آدمیان ناخودآگاه صورت می گیرد وافراد را در سیاهچال گرفتار می کند . این فعل وانفعال ، توسط هرکسی فقط در خود فرد قابل مشاهده وادراک است . وما اگر کنجکاو وجویای حقبفت امر باشیم ، با مطالعه کتابهای دکترپیمان آزاد ، و محمد جعفر مصفا وکتابهای ترجمه شده فارسی کریشنامورتی ، می توانیم موانع روشن نگری را از پیش پای خود برداریم وبه درک ابن حقیقت برسیم..... | |
|
سرّوراز دیگری در آدمیان نهفته است که هنوز جز معدود افرادی این گنجینه ی سرمد وجاودان الهی را در خود باز گشایی نمی کنند ، واگرروزی انسانها بطور جمعی بتوانند این راز را در خود بگشایند بعداز آن است که جهان مبدل به بهشت خواهد گردید . که این حقیقت وجود انسان است ....... | |
|
اصلاحیه: هزاران سال و مه در خیمهیِ انکار => مفاعیلن (سه بار). | |
|
باسلام وعرض ادب دوست بزرگوارم جناب عسکر زاده ممنون بی نهایت از شما که آینه ای با ضعف شعرهایم برایم بوده اید.... | |
|
درود بر شما استاد عزیز جناب عسکر زاده عزیز بسیار نکات خوبی را قلم زدید ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ ❤️❤️❤️❤️❤️❤️ ❤️❤️❤️❤️❤️ ❤️❤️❤️❤️ ❤️❤️❤️ ❤️❤️ ❤️ | |
|
سلام و عرض ادب و احترام جناب ناظمی عزیز اتّفاقاً قدرت شاعر در این یادداشت خیلیخیلی بیشتر از ضعف شعر است؛ آن هم با وضعیت جسمانی حضرتعالی. اجرای گریز وزنی کاری سهل و بیهوده نیست و هر شاعری دلیری و دانش این کار را ندارد... بسیار عزیزید | |
|
درود بانوعجم گرامی شما همیشه لطف دارید؛ سپاس. | |
|
سلام و عرض ارادت شاهزاده خانوم آفتاب مهرتان بر ما بتابد جاودان (بداهۀ تازه از تنور درآمده برای شما)؛ ولی با اجازۀ شما شاید در شعری از این مصراع هم استفاده کردم اگر عمر باقی باشد. شاد و تندرست باشید و شاهزاده خانوم بمانید. | |
|
درود بر شما گرامی | |
|
درود و عرض ادب و ارادت محضر استاد بزرگمنش و زیبا کلام جناب آقای عسکرزاده بزرگوار ممنون بابت پنجره سبز ارزشمندی که گشودید خداقوت استادم سایه پرمهرشما و استاد ناظمی بزرگوار گسترده باد | |
|
درود جناب عسکرزاده عزیز و گرانمایه استفاده کردیم تشکر بابت نقد پرمایه و مفیدتان | |
|
سلام برسرور گرا می ام بلی یک مشکل انسان معاصر _شتاب و گریز _ اوست . می خواهد در یک کلمه دنیایی از مفاهیم را بیابد ، بخاط همین اشتیاقی به مطالعه اشعار بلند ندارد . اما گاهی گنجی از مفاهیم دراشعار بلند جای گرفته که با یک جمله وکلمه نمی توان آن را باز گفت ، اینهامهم نیست . آنچه مهم است یافتنِ ریشه ، وعلتِ شتاب وگریز در خوبشتن است اگر بتوانیم آن را در خود بیابیم به گنج بیکران مقصود دست یافته ایم.... . | |
|
درود بر شما شاعر ارجمند سپاس از لطفتان. میآموزم خدمت شما عزیزان. | |
|
درود بر شما جناب علامیان عزیز شرمنده میفرمایید. عزیزید | |
|
درود بر شما جناب استاد عسکرزاده عزیز بهره مند شدم از مطالب ارزشمندتان | |
|
سلام برشما بانوی گرامی | |
|
درودها بانوی ارجمند زیبایی در نگاه شماست | |
|
سلام وعرض احترام دوست گرامی | |
|
سلام دوست بزرگوارم ممنون از شما بانگاه ژرف تان | |
|
سلام دوست گرامی ممنون | |
|
سلام دوست بزرگوار زیبایی در نگاه شماست | |
|
سلام ودرودها | |
|
سلام وعرض ادب دوست بزرگوارم | |
|
درودها دوست گرامی | |
|
سلام ودرودها بانوی ارجمند | |
|
سلام وعرض ادب بانوی ارجمند | |
|
سلام وعرض ادب بانوی ارجمند | |
|
سلام عزیز گرامی خدایکتاست ، اما جاریِ در همه اجزاء گیتی ست آن انرژی هوشمند و بیکران و لایتناهی در وجود تمام اجزاء هستی قابل ردیابی و مشاهده ورویت است ودرانسان ، این انرژی هوشمند جاودانه بیشتروبیشتر ملموس وقابل حس است.......که برای آگاهی یافتن نسبت به آن ، باید آن را چون خورشید در خود شکافت.... | |
|
سلام ودرودها | |
|
سلام ودرودها بانوی ارجمند باتشگر از نگاه زیبانگرِ شما | |
|
درود وعرض ادب بانوی گرامی | |
|
سلام ودرود دوست گرامی وارجمندم جناب آقای شفیعی | |
|
سلام ودرودها | |
|
سلام وعرض ادب و احترام | |
|
سلام ودرودها دوست ارجمندم | |
|
درودها دوست گرامی | |
|
سلام وعرض ادب سرور ارجمند | |
|
درودها دوست گرامی | |
|
سلام دوست عزیز زیبایی درنگاه شماست که متبلور می شود | |
|
درودها بانوی گرامی | |
|
درودها دوست ادیبم | |
|
سلام دوست گرامی ام باتبربک سال نو ممنون از شما | |
|
سلام دوست بزرگوارم جناب انصاری ارجمند | |
|
درودها دوست گرامی | |
|
درودها دوست گرامی ممنون از نگاه بلند بین شما | |
|
سلام دوست عزیز ممنون از شما | |
|
سلام دوست صمیمی ام جناب آقای صادقی بایدهرازگاهی در سکوت خویش غوطه ور بود که این در هعته ها وماهها عبادتی دست نیافتنی ست.... ممنون از شما | |
|
سلام وعرض ادب | |
|
سلام بانوی ارجمند ممنون از شما | |
|
سلام ودرودها دوست ارجمند | |
|
سلام بانوی گرامی | |
|
سلام دوست خوبم ممنون از شما که مکرر شعررا می خوانید واز پیام های مهرانگیز شما | |
|
سلام وعرض ادب بانوی ارجمند ممنون | |
|
درودها دوست گرامی | |
|
درودها دوست ارجممدم ممنون | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
قلمتان نویسا