سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 2 آذر 1403
    21 جمادى الأولى 1446
      Friday 22 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        جمعه ۲ آذر

        مکن انکار خودرا

        شعری از

        اصغر ناظمی

        از دفتر سایه نوع شعر نیمائی

        ارسال شده در تاریخ يکشنبه ۱۳ اسفند ۱۴۰۲ ۱۵:۲۹ شماره ثبت ۱۱۷۱۳۹
          بازدید : ۱۲۲۲   |    نظرات : ۱۴۶

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر اصغر ناظمی

        مکن انکار خودرا


        مکن انکار خودرا
        -توخدایی 
        راز این حکمت چو بگشایی
        تونوری 
        جاودانی
        پرتوی از مهر یزدانی
        به اعجازت همی شبه خداوندی
        (شبح را بایداز راه عروج خویش برداری
        چه کافر یاکه دینداری
        همین افسون نموده ، نسل آدم را 
        تمام عمر ، سرگرم بدلکاری )

        تو خورشیدی که هردم بر سکوت عرش می تابی

        نه کفراست این سخن
        از خویش دورافتاده بوتیمار
        کند تخریب خود ، در گوشه ای محزون و نا آرام
        به ( تابو ) سرنهاده او ، به تابوت زمان انگار
        هزاران سال و مه ، در خیمه ی اجبار
        *
        کجاست 
        _ کو غایت روشنگر آدم ؟
        حبابی دم به دم می بالد از اوهام ؟....
        ویانه ،
        آن فروغی گمشده است در پرده ی ابهام ؟
        به ژرفای وجود خویشتن باید بیابد ،
        آن فروغ لم یزال ، الان ؟.....
        *
        رسوبی در تهِ ذهن است
        زاعصار کهن برجا
        زروشنایی جدا مان می کند تالاب
        نمی بینیم ، به غیراز پیش پا ، 
        در صحنه در پیکار
        دراین ظلمات ویرانگر
        همه بازیچه ایم اما
        مطیع و رامِ یک مُردار
        چه در تاریک و یاروشن
        چه بالبخند و یا شیون
        چه مومن یا که یک کافر
        پروفسور یا که دانشمند
        چومومیم در کف این شوم
        فسونی چالش سخت ضمیر ماست
        رهایی مان از آن دشوار
        خلل از ذهن می پیچد
        به دست و پایمان ناچار
        .......
        *
        مکن انکار خودرا
        -توخدایی
        باید از لاکِ فسیلِ خود برون آیی
        پس از آن گلشنی تا بی نهایت پیش پاداری
        بهشت نقد را کن تجربه ، درپیش چشمت با دلارایی
        تویی گمگشته ی خود
        خویشتن را درنهان خویش پیدا کن
        همه طغیان گری بازی ست
        همه بازار گرمی ها بساط جهل و خودرایی ست
        مگرد اقلیم هارا
        چونکه جز با تو خدایی نیست .
        خدا 
        رمز خودآگاهی ست .
        *
        نه انکارت بود ، زیرا
        _خدا گر خالق خورشید وابرو باد وباران است
        توهم نیز ، آفریدی شِبه آنهارا
        شفای حیرت انگیز مسیحارا _
        ورای این همه خلاقیت ،
        رازی دگر هست در تو سرگردان
        چویابی آن ، شوی همساز ابرو خالق باران


        مکن انکار خودرا

        -تو خدایی

        چون عروج خویش را یابی

        تورودی بیکران جاری ، زاقیانوس معنایی

        دمادم با سکوتِ سربدار خود

        (اناالحق ) بر زبان داری

        بجز هم ذات انسان نیست ادراکِ اهورایی

        دراین دنیای شورانگیز پر عشق و طرب ، آری

        .......




        مکن انکار خودرا

        _توخدایی .....

        راز این حکمت چو بگشایی

        تونوری
         
        جاودانی

        پرتوی از مهر یزدانی

        به اعجازت همی شبه خداوندی

        تو خورشیدی که هردم بر سریر عرش می تابی



        نه کفراست این سخن

        از خویش دورافتاده بوتیمار

        کند تخریب خود ، در گوشه ای محزون و نا آرام

        به _ تابو _ سرنهاده ، او به تابوت زمان انگار

        هزاران سال و مه ، در خیمه ی انکار

        *

        کجاست ؟
        چیست ، غایت روشنگر آدم

        حبابی دم به دم می ترکد از اوهام ؟....

        ویانه ،

        آن فروغی گمشده است در پرده ی ابهام ؟....

        به ژرفای وجود خویشتن باید بیابد ،

        آن فروغ لم یزال ، الان ؟.....

        *

        رسوبی در تهِ ذهن است

        زاعصار کهن برجا

        زروشنایی جدا مان می کند تالاب

        نمی بینیم ،

        به غیراز پیش پا ، در صحنه در پیکار

        دراین ظلمات ویرانگر

        همه بازیچه ایم اما

        مطیع و رامِ این دیوار

        چه در تاریک و یاروشن

        چه بالبخند و یا شیون

        چه مومن یا که یک کافر

        پروفسور یا که دانشمند

        چومومیم در کف این شوم

        هلاکویی کند مان گر ،

        به شوق مقصدو منصب

        نمی خوانیم ،

        مکرِ این حریفِِ مُرده را ، یک سر.....

        فسونی چالش سخت ضمیر ماست

        رهایی مان از آن دشوار

        خلل از ذهن می پیچد

        به دست و پایمان ناچار

        .......

        *

        مکن انکار خودرا

        توخدایی

        باید از لاکِ فسیلِ خود برون آیی

        پس از آن گلشنی تا بی نهایت پیش پاداری

        بهشت نقد را کن تجربه ، درپیش چشمت با دلارایی

        تویی گمگشته ی خود

        خویشتن را درنهان خویش پیدا کن

        همه طغیان گری بازی ست

        همه بازار گرمی ها بساط جهل و خودرایی ست

        مگرد اقلیم هارا

        چونکه جز با تو خدایی نیست .

        خدا رمز خودآگاهی ست .......



        مکن انکار خودرا

        تو خدایی

        چون عروج خویش را یابی

        تورودی بیکران جاری ، زاقیانوس معنایی

        دمادم با سکوتِ سربدار خود

        _اناالحق _ بر زبان داری

        بجز هم ذات انسان نیست ادراکِ اهورایی

        دراین دنیای شورانگیز پر عشق و طرب ، آری

        .......
         

        نه انکارت بود ، زیرا

        _خدا گر خالق خورشید وابرو باد وباران است

        توهم نیز ، آفریدی شِبه آنهارا

        شفای حیرت انگیز مسیحارا _

        ورای این همه خلاقیت ،

        رازی دگر هست در تو سرگردان

        چویابی آن ، شوی همساز ابرو خالق باران
         
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر
        ۷۰ شاعر این شعر را خوانده اند

        اصغر ناظمی

        ،

        طوبی آهنگران

        ،

        سید هادی محمدی

        ،

        محمد حسنی

        ،

        عباسعلی استکی(چشمه)

        ،

        شاهزاده خانوم

        ،

        شاهین زراعتی رضایی (آرمان)

        ،

        منیژه قشقایی

        ،

        بهروز عسکرزاده

        ،

        قربانعلی فتحی (تختی)

        ،

        مهرداد عزیزیان

        ،

        فرهاد احمدیان

        ،

        تکتم حسین زاده

        ،

        علی نظری سرمازه

        ،

        اميرحسين علاميان(اعتراض)

        ،

        روح اله سلیمی ناحیه

        ،

        زهرا حکیمی بافقی (الهه ی احساس)

        ،

        رحیم فخوری

        ،

        جواد کاظمی نیک

        ،

        عليرضا حكيم

        ،

        سعید صادقی (بینا)

        ،

        بتول رجائی علیشاهدانی(افاق)

        ،

        جمیله عجم(بانوی واژه ها)

        ،

        افسانه پنام تخلص مولد

        ،

        سلیمان ابوالقاسمی

        ،

        علیرضا حاجی پوری باسمنج راوی عشق

        ،

        سارا رحیمی(س. سکوت)

        ،

        سیاوش آزاد

        ،

        مهدی بدری ماشمیانی(دلسوز)

        ،

        مسعود آزادبخت

        ،

        زهره دهقانی ( شادی)

        ،

        حاتم پاکدل

        ،

        معصومه خدابنده

        ،

        علیرضا شفیعی

        ،

        ابراهیم کریمی (ایبو)

        ،

        محمدرضا آزادبخت

        ،

        زلیخا رامیار،امید سحر

        ،

        مجتبی رحیمی

        ،

        مهدي حسنلو

        ،

        ابوالحسن انصاری (الف رها)

        ،

        هواجان جاویدان

        ،

        فرشید به گزین

        ،

        نرگس زند (آرامش)

        ،

        فاطمه منشدی

        ،

        مهدی محمدی

        ،

        محمد صالح خوب ( صامد )

        ،

        فرشید ربانی (این بشر)

        ،

        سیده نسترن طالب زاده

        ،

        آذر مهتدی

        ،

        آفاق (کیانا شعبانی)

        ،

        سیدیحیی حسینی

        ،

        محمد باقر انصاری دزفولی

        ،

        غلامرضا شیبانی

        ،

        ساسان نجفی

        ،

        جواد مهدی پور

        ،

        امیر جهان بخش

        ،

        طاهره حسین زاده (کوهواره)

        ،

        محمدرضا صدقی

        ،

        محمد اکرمی (خسرو)

        ،

        حسن بذرگری(آیین نیشابوری)

        ،

        راحله حصارکی (راحیل)

        ،

        م فریاد(محمدرضا زارع)

        ،

        ابراهیم آروین

        ،

        بهروز دارابی

        ،

        فرامرز عبداله پور

        ،

        مریم کاسیانی

        ،

        آذردخت شرقی(آذر دخت)

        ،

        مرتضی میرزادوست

        ،

        یاسر کریمی

        ،

        رویا خانووم

        نقدها و نظرات
        سید هادی محمدی
        پنجشنبه ۱۳ بهمن ۱۴۰۱ ۱۶:۴۴
        درود بر شما استاد ناظمی

        قلمتان نویسا خندانک
        شاهزاده خانوم
        شاهزاده خانوم
        پنجشنبه ۱۳ بهمن ۱۴۰۱ ۱۷:۴۹
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک
        خندانک
        ارسال پاسخ
        اصغر ناظمی
        اصغر ناظمی
        پنجشنبه ۱۳ بهمن ۱۴۰۱ ۱۹:۲۷
        درودها
        بردوست بزرگوارم خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        اصغر ناظمی
        اصغر ناظمی
        جمعه ۱۱ فروردين ۱۴۰۲ ۱۲:۵۰
        مولانا در غزلی می گوید ؛
        رستم از اين نفس و هوا زنده بلا مرده بلا
        زنده و مرده وطنم نيست بجز فضل خدا
        رستم از اين بيت و غزل اي شه و سلطان ازل
        مفتعلن مفتعلن مفتعلن کشت مرا
        قافيه و مغلطه را گو همه سيلاب ببر
        پوست بود پوست بود درخور مغز شعرا
        مولانا می بیند وقتی تفکر واندیشه ای سالم وتزکیه شده در او ، گوهری ربانی را در دم و لحظه می تواند صیّد کند و آن را در غزلش بیاورد ، یک آن جبرِ مفتعلن مفتعلن مفتعلن وزن شعر ، گریبان اورا گرفته و تفکررا در او به سرقت می برد و اورا اسیرِ مستفعلن مستفعلن و قافیه و مغلطه می سازد . برای مولانا این بسیار دشوار است . اگر شراب نابی را در جامی گِلین بریزیم ، مهم کیفیت شراب است نه ظرفِ طلایی آن ، اما می بینیم دربین تمام مردم ، مهم جام است که باید زرین ومنقش باشد نه آنچه در جام ریخته می شود . واین موضوع قرنهاست که آدم هارا اسیر خود کرده و نمی گذارد چشم هیچکس به شراب (حقیقت ) و ظرفی که سراب است و آنهارااسبر کرده باز شود ..... خندانک
        عباسعلی استکی(چشمه)
        پنجشنبه ۱۳ بهمن ۱۴۰۱ ۱۷:۱۷
        درود استاد عزیز
        بسیار زیبا و خوش آهنگ بود خندانک
        شاهزاده خانوم
        شاهزاده خانوم
        پنجشنبه ۱۳ بهمن ۱۴۰۱ ۱۷:۵۰
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک
        خندانک
        ارسال پاسخ
        اصغر ناظمی
        اصغر ناظمی
        پنجشنبه ۱۳ بهمن ۱۴۰۱ ۱۹:۲۸
        سلام
        برثما سرور گرامی خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        اصغر ناظمی
        اصغر ناظمی
        يکشنبه ۳۱ ارديبهشت ۱۴۰۲ ۱۹:۵۲
        سلام
        برشما سرور گرامی خندانک خندانک
        شاهزاده خانوم
        پنجشنبه ۱۳ بهمن ۱۴۰۱ ۱۷:۴۹
        استاد.. پدر بزرگوارم چه کردید با روان آگاه؟.. خندانک خندانک
        بسیار عالی بود خندانک
        مکن انکار خودرا
        توخدایی
        باید از لاکِ فسیلِ خود برون آیی
        پس از آن گلشنی تا بی نهایت پیش پاداری خندانک خندانک
        بی‌نهایت لذت بردم.‌. خندانک خندانک
        درود خدا بر شما.. خندانک خندانک
        اصغر ناظمی
        اصغر ناظمی
        پنجشنبه ۱۳ بهمن ۱۴۰۱ ۱۹:۲۹
        سلام
        دختر گلم
        ممنون از شمابانگاه زیبایتان خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        شاهزاده خانوم
        پنجشنبه ۱۳ بهمن ۱۴۰۱ ۱۷:۵۴
        راستی یادم رفت روزتون رو تبریک بگم.. خندانک
        روزتون مبارک پدر مهربان و اندیشمند.. خندانک خندانک
        اصغر ناظمی
        اصغر ناظمی
        پنجشنبه ۱۳ بهمن ۱۴۰۱ ۱۹:۳۰
        خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        مهرداد عزیزیان
        پنجشنبه ۱۳ بهمن ۱۴۰۱ ۲۳:۲۴
        درود
        زیبا بود 👏🌺🌺
        اصغر ناظمی
        اصغر ناظمی
        جمعه ۱۴ بهمن ۱۴۰۱ ۰۷:۵۲
        سلام
        وعرض ادب خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        عباسعلی استکی(چشمه)
        شنبه ۱۵ بهمن ۱۴۰۱ ۰۹:۲۰
        درود شاعر گرامی
        میلاد با سعادت اسوه صبر و تقوی ، مظهر علم، عزت، عدالت، سخاوت و شجاعت حضرت امیرالمومنین، علی بن ابیطالب علیه السلام ، مبارک باد خندانک خندانک خندانک
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        پنجشنبه ۲۰ بهمن ۱۴۰۱ ۰۹:۱۳
        خندانک
        درودررشما جناب ناظمی عزیز خندانک
        بسیارزیبابود خندانک
        خندانک خندانک خندانک
        طاهره حسین زاده (کوهواره)
        پنجشنبه ۱۸ آبان ۱۴۰۲ ۰۲:۰۱

        سلام و درود

        دو سطر اول شعرتان مرا یادآورِ طنزی واقعی است که می خواستم در بخش وبلاگ شاهزاده خانم بنویسم ولی اینجا می نویسم :



        فرعون و شیطان


        فرعون پادشاه مصر ادعای خدایی می کرد. و می گفت ( انا ربّکم الاعلی = من بزرگترین خدا هستم ) روزی مردی نزد او آمد و در حضور همه خوشه ای انگور به او داد و گفت اگر تو خدا هستی پس این خوشه را تبدیل به طلا کن .

        فرعون یک روز از او فرصت گرفت ! شب هنگام در این اندیشه بود که چه چاره ای بیاندیشد و هم‌چنان
        عاجز مانده بود که ناگهان کسی درب خوابگاهش را به صدا در آورد.

        فرعون پرسید کیستی؟ ناگهان دید که شیطان وارد شد. شیطان گفت : خاک بر سر آن خدایی که نمی داند پشت در کیست !! خندانک
        سپس وِردی بر خوشه ی انگور خواند و خوشه ی انگور طلا شد .....
        بعد خطاب به فرعون گفت : من با
        این همه توانایی ام لیاقتِ بندگیِ یگانه خدا را نداشتم آنوقت تو با این همه حقارت و عجزت ادعای خدایی هم می کنی؟ !

        پس شیطان عازم رفتن شد که فرعون پرسید: چرا آدم را سجده نکردی تا از درگاه خدا رانده شدی؟ خندانک

        شیطان پاسخ داد: زیرا می دانستم که از نسلِ او همانندانِ تو به وجود می آید!


        خلاصه بزرگوار انسان خدا نیست بلکه از خداست.

        به جای تو خدایی ؛ از خدایی مناسب تر است .




        درپناه حق خندانک خندانک خندانک

        اصغر ناظمی
        اصغر ناظمی
        جمعه ۱۹ آبان ۱۴۰۲ ۱۸:۳۸
        سلام
        بانوی ارجمند وگرامی
        ممنون از بیانات شما
        اگر به سطرهای بعدی این شعر توجه بفرمایید گفته شده است
        مکن انکار خودرا

        _توخدایی .....

        راز این حکمت چو بگشایی

        تونوری (یعنی عقل کامل در انسان)

        جاودانی ( صفت همان عقل کامل)

        پرتوی از مهر یزدانی ( انسان جزیی از ذات خداست ) وبالاترین مقام ربوبی را در زمین فقط انسان دارد به شرط آنکه به ظرفیت واقعی اش دست بیابد .

        به اعجازت همی شبه خداوندی ( انسان موجودی خلاق و ابداعگر و نو آوراست که این نیز یکی از صفات الوهی است )
        انسان به دلیل ارزش بالایی که با کشف (عقل کل) در خویشتن دارد باهیچ چیز در جهان قابل مقایسه نیست جز به دلیل نزدیکی صفاتش به خدا ، تنها قابل قیاس با خداست .....اما خالق همین موجود برتر ، باز خداست . پس خداجایگاهی دیگر دارد و گفتن این مطلب ، مکن انکار خودرا ، تو خدایی ، راز این حکمت چوبگشایی . گشودن ابن حکمت ، کشف تمامیت در خویشتن است که به انسان مقامی خدایی می دهد ، که خیلی بیشتراز این می توان به این موضوع پرداخت . ولی چرا انسان با داشتن چنین مقام ربوبی و الهی ، فرعون می شود ، یا چنگیز و هیتلر واستالین و ..... ؟ ، آدمی ناخودآگاه گرفتار جبریِ ذهن شرطی شده ی خود شده و این ذهن است با افسانه سازی انسانهارا گرفتار قضاوتهای کور و تاریک خود می سازد ، وگرنه انسان فطرتا موجودی ملکوتی ست .... خندانک
        ارسال پاسخ
        طاهره حسین زاده (کوهواره)
        طاهره حسین زاده (کوهواره)
        شنبه ۲۰ آبان ۱۴۰۲ ۰۰:۳۹

        سلام علیکم

        نه خیر - انسان موجودی ملکوتی هست ولی خدانیست : (لا اله الا الله)
        اللهُ اَحد .

        شاید به قولِ خودتان این ذهنِ خودتان است که شرطی شده است نه دیگران و به کفرگویی‌ها توهینِ کوری هم به مردم نزنید بلکه به خودتان رجوع نمایید بزرگوار . یاحق

        اصغر ناظمی
        اصغر ناظمی
        يکشنبه ۲۱ آبان ۱۴۰۲ ۱۱:۲۲
        سلام
        بانوی ارجمند
        ممنون از الطاف شما
        اما
        زندگی انسان خلاف تمام بیرحمی و خشونت های حاکم بر آن جز آرامش و شعف ، وحضور مداوم نیست و آن محصول روان آگاه و ذهن آرام دراوست که می تواند با خودآگاهی به آن گنج بیکران دست بیابد . شاید من نیز گرفتار ذهنی پریشان و شرطی شده ام ، اما با آگاهی یافتن درباره ی آن و مشاهده ذهن شرطی در خود ، درونی آرام و آرامشی را که در چند دهه گذشته تا به الان داشته ام برایم قابل تحسین است . اگر سراب نیز باشد باهیچ دریاو اقیانوسی
        آن را معاوضه نمی کنم . بازهم از لطف شما سپاس گزارم ...... خندانک خندانک
        اصغر ناظمی
        اصغر ناظمی
        چهارشنبه ۲۴ آبان ۱۴۰۲ ۱۰:۱۷
        آنچه را که شما کفرگویی و تهمت کور می خوانید ، عارضه ای ست که قرنها در زمین گریبانگیر ماست...... خندانک
        طاهره حسین زاده (کوهواره)
        طاهره حسین زاده (کوهواره)
        جمعه ۲۶ آبان ۱۴۰۲ ۰۱:۰۰

        بزرگوار محترم گرامی شریف اگر به آخرین سطرِ اولین پاسخِ خودتان بنگرید ؛ این ها توهین و تهمت ها را شما خودتان نوشته اید نه من . عجیب‌رفتار هستید ها !!


        این جمله ی شماست بزرگوار نه بنده 👇👇:

        ( آدمی ناخودآگاه گرفتار جبریِ ذهن شرطی شده ی خود شده و این ذهن است با افسانه سازی انسانهارا گرفتار قضاوتهای کور و تاریک خود می سازد) .

        خندانک خندانک

        بدرود .

        اصغر ناظمی
        اصغر ناظمی
        يکشنبه ۲۸ آبان ۱۴۰۲ ۰۹:۰۴
        سلام
        بانوی ارجمند وگرامی
        انسان موجودی آزاد آفریده می شود اما ناخودآگاه گرفتار واسیر ذهن شرطی شده در خود می گردد ، ودردوران کودکی او گرفتار این اسارت نیست وبعداز دوران کودکی زندان و حصاری ناامن را به خود تحمیل کرده و خود را دراین زندان گرفتار می سازد . من نیز چون سایرمردم دارای ذهنی شرطی شده هستم ولی توانایی مشاهده ای را که با مطالعه کتابهای خودشناسی به دست آورده ام دارم و می توانم اعمال و رفتار ذهن را در خود بطور مداوم نگریسته و به برکت این مشاهده ، خودرا از اسارت ذهن شرطی شده ی خود باتارومارکردن ذهن ، نجات دهم . ذهن ما صندوق تمایلات و نیازهای ماست ولی با مشاهده خودآگاهانه ، می توان خودرا از جوشش تمایلات بر حذر داشت و آرام زندگی کرد . واین تهمت و افترا و کفرگویی نیست بلکه واقعیتی ست که هزاران سال بشر گرفتار آن شده وتنها با خودشناسی عمیق ، یعنی شناحت ماهیت ذهن و رفتارهای آن ، می توان خودرا از اسارت وکلافهای پیچیده ی ذهن شرطی شده
        خود نجات داد .... خندانک
        اصغر ناظمی
        اصغر ناظمی
        يکشنبه ۲۸ آبان ۱۴۰۲ ۱۰:۱۷
        ما خود را گرفتار یک سری ارزشهای خوب وبدِ مادی ومعنوی نموده واز آن پشتیبانی می کنیم ، حال از قفسی که برای خود ساخته ایم ، بی خبریم . سعدی باشیم یا حافظ ویا فردوسی و... فرقی نمی کند تنها از خود الگویی کاذب برای دیگران ساخته ایم ، مهم رهایی ما از اسارت خویشتن است که مارا به آگاهیِ فراعقلی رسانده و سبب نجات و رستگاری ما می گردد..... خندانک
        اصغر ناظمی
        اصغر ناظمی
        يکشنبه ۲۸ آبان ۱۴۰۲ ۱۳:۲۰
        سلامی مجدد
        بانوی فرهیخته وبزرگوار
        بله ،
        ابن جمله را من گفته ام
        ( آدمی ناخودآگاه گرفتار جبریِ ذهن شرطی شده ی خود شده و این ذهن است با افسانه سازی انسانهارا گرفتار قضاوتهای کور و تاریک خود می سازد) .
        این یک اتفاق شوم مغزی و ذهنی ست که در آدمیان ناخودآگاه صورت می گیرد وافراد را در سیاهچال گرفتار می کند . این فعل وانفعال ، توسط هرکسی فقط در خود فرد قابل مشاهده وادراک است . وما اگر کنجکاو وجویای حقبفت امر باشیم ، با مطالعه کتابهای دکترپیمان آزاد ، و محمد جعفر مصفا وکتابهای ترجمه شده فارسی کریشنامورتی ، می توانیم موانع روشن نگری را از پیش پای خود بردادیم وبه درک ابن حقیقت برسیم..... خندانک
        اصغر ناظمی
        اصغر ناظمی
        يکشنبه ۲۸ آبان ۱۴۰۲ ۲۱:۲۲
        سلامی مجدد
        بانوی فرهیخته وبزرگوار
        بله ،
        ابن جمله را من گفته ام
        ( آدمی ناخودآگاه گرفتار جبریِ ذهن شرطی شده ی خود شده و این ذهن است با افسانه سازی انسانهارا گرفتار قضاوتهای کور و تاریک خود می سازد) .
        این یک اتفاق شوم مغزی و ذهنی ست که در آدمیان ناخودآگاه صورت می گیرد وافراد را در سیاهچال گرفتار می کند . این فعل وانفعال ، توسط هرکسی فقط در خود فرد قابل مشاهده وادراک است . وما اگر کنجکاو وجویای حقبفت امر باشیم ، با مطالعه کتابهای دکترپیمان آزاد ، و محمد جعفر مصفا وکتابهای ترجمه شده فارسی کریشنامورتی ، می توانیم موانع روشن نگری را از پیش پای خود برداریم وبه درک ابن حقیقت برسیم..... خندانک
        اصغر ناظمی
        اصغر ناظمی
        سه شنبه ۲۶ دی ۱۴۰۲ ۱۰:۳۷
        سرّوراز دیگری در آدمیان نهفته است که هنوز جز معدود افرادی این گنجینه ی سرمد وجاودان الهی را در خود باز گشایی نمی کنند ، واگرروزی انسانها بطور جمعی بتوانند این راز را در خود بگشایند بعداز آن است که جهان مبدل به بهشت خواهد گردید . که این حقیقت وجود انسان است ....... خندانک
        بهروز عسکرزاده
        چهارشنبه ۹ فروردين ۱۴۰۲ ۱۹:۰۶
        درود و عرض ادب و احترام جناب ناظمی بزرگوار
        در صفحۀ عزیز شما آرامش و معنویتی هست که بنده هرگز راضی نبوده‌ام که در اینجا با نوشتن کلامی، بهره‌بری از آن آرامش و معنویت را ناقص کنم. برای همین است که بیشتر مواقعی که به صفحۀ ارجمندتان می‌آیم نهایتاً پس از بهره گرفتن، سلامی عرض می‌کنم و می‌روم و گاه هم چراغ‌خاموش می‌آیم و می‌روم. گمان می‌کنم که تنها یک بار، چند سال پیش، در پاسخ یک از مخاطبان در صفحۀ دلارام شما دربارۀ شعر و برخی جزئیات نوشته باشم. امروز که در یادداشتی فرمودید تا در این شعر به وزن دقیق شوم و درباره‌اش بنویسم، نمی‌توانم از دستور شما عزیز سر باززنم امّا بدانید که آن اکراه هنوز با من است؛ و تا هستم هم خواهد بود.
        *
        و امّا دربارۀ وزن این شعر:
        مکن انکار خود را || مفاعیلن/ مفاعی(فعولن) [^ ـ ـ ـ / ^ ـ ـ]
        تو خدایی... || لن/ مفاعی(فعولن) [ـ / ^ ـ ـ]
        وزن این دومصراع، که هم از نظر مفهوم و هم از نظر وزن در یک مصراع می‌گنجد، این است: مفاعیلن/ مفاعیلن/ مفاعی(فعولن) [^ ـ ـ ـ/ ^ ـ ـ ـ/ ^ ـ ـ]. حال، بسته به ارادۀ شاعر این را به دو صورت می‌توان نوشت:
        1ـ مکن انکار خود را، تو خدایی

        مکن انکار خود را
        ـ تو خدایی
        این خط تیره در آغاز مصراعِ «تو خدایی» نشان می‌دهد که آنچه پس از آن (خط تیره) خواهد آمد، از نظر وزنی دنبالۀ مصراع پیش است. به روشهای دیگر هم می‌توان نشان داد.
        در این بیان، هم لحن سخن و هم عظمت خطاب پایانی، پس از /را/ درنگی می‌طلبد. پس بهتر همین کاری است که شاعر کرده، یعنی /تو خدایی/ را از /را/ جدا کرده و در مصراعی دیگر آورده است. در غیر این صورت، گذاشتن ویرگول پس از /را/ هم باعث درنگی می‌شود امّا باز هم صورتی که شاعر انتخاب کرده رساتر است.
        /تو/ در اینجا به دو علّتِ فرضی فضای یک هجای بلند را اشغال کرده است: یکی اینکه در این وزن (تکرار مفاعیلن) دو هجای کوتاه متوالی نداریم و هجای بعد از /تو/ هم اجباراً کوتاه است (خُ از خدا)؛ یعنی /تو/ دقیقاً در محل /لن/ مفاعیلن واقع است. دیگر اینکه احتمالاً منظور شاعر در این خطاب عظیم همین لحن بوده که آن را دقیقاً در جایی گذاشته است که جز چنان خواندن چاره‌ای نباشد.
        یک صورت دیگر هم محتمل است:
        اگر این /تو/ را هجای کوتاه فرض کنیم، خواهیم داشت:
        تو خدایی => فعلاتن [^ ^ ـ ـ]،
        که اصلاً فعلاتن در این سلسله نیست زیرا دو هجای کوتاه متوالی در این سلسله نیست. با این فرض، شاعر وزن را شکسته است. و این هم چیزی عجیب‌وغریب نیست زیرا همین کار در اشعار بزرگان هم دیده می‌شود؛ پس باید بر بنیادی استوار باشد. مثلاً در شعر آرش کمانگیر، زنده‌یاد سیاوش کسرایی از فاعلاتن به فعلاتن رفته است و دوباره بازگشته است:
        «رهگذرهایی که شب در راه می‌مانند
        نام آرش را پیاپی در دل کهسار می‌خوانند
        و نیاز خویش می‌خواهند
        با دهان سنگ‌های کوه آرش می‌دهد پاسخ
        می‌کندشان از فراز و از نشیب جاده‌ها آگاه
        می‌دهد امّید
        می‌نماید راه.»
        که وزن مصراعِ «و نیاز خویش می‌خواهند» فعلاتن/ فاعلاتن/ فاع [^ ^ ـ ـ / ـ ^ ـ ـ / ـ ^] است در حالی که وزن در چند مصراع پیش و پس از آن، تکرار فاعلاتن است؛ یعنی در رکن اوّل بجای فاعلاتن، فعلاتن آمده است. به عبارت دیگر شاعر یک هجای کوتاه از آغاز مصراع کم کرده است. این تغییر در اختیارِ حذف می‌گنجد که در قدیم تا سدۀ ششم رایج بود امّا بعد متروک شده بود ولی نیمایی‌سرایان گاهی آن را بکار می‌گیرند.
        *
        راز این حکمت چو بگشایی [ـ^ـ ـ / ـ ^ ـ ـ / ـ]
        تو نور جاودانی [^ ـ ـ / ـ ^ ـ ـ]
        پرتوی از صلح یزدانی [ـ ^ ـ ـ / ـ ^ ـ ـ / ـ]؛
        نکته‌ای در اینجاست و آن گریز وزنی است:
        در دو مصراع پیشین وزن پایه، مفاعیلن بوده که تکرار می‌شد تا هرجا که شاعر سخن را تمام کند. امّا اینجا وزن بر اساس فاعلاتن است. و سخن هم در آنجا طوری (با لحن و سه نقطه) تمام شد که نمی‌توان این مصراع را دنبالۀ آن فرض کرد.
        راز این حکمت چو بگشایی / تو نور جاودانی / پرتوی از صلح یزدانی...
        => فاعلاتن/ فاعلاتن/ فاعلاتن/ فاعلاتن/ فاعلاتن/ فاعلاتن/ فا(فع)... یعنی شش بار فاعلاتن + فا(فع). مصراع اوّل از این سه مصراع با فایِ فاعلاتن (/یی/ در بگشایی) تمام شده، آغاز مصراع بعد با علاتن (/تو نورِ/) است و پایانش تنِ فاعلاتن (/نی/ در جاودانی) و مصراع بعد (پرتوی...) دوباره از فای فاعلاتن شروع شده است و همین طور تا پایان بند ادامه دارد. همۀ این پنج مصراع از نظر وزنی بهم زنجیر شده است در سلسلۀ فاعلاتن. یعنی در پنج مصراع پیاپی هیچ گسستی در زنجیرۀ فاعلاتن‌ها رخ نداده است.
        نکته‌هایی در اینجا قابل ذکر است:
        1ـ مفاعیلن و فاعلاتن هردو از یک سلسلۀ عروضی درمی‌آید. در شعر نیمایی چنین گریزها نقص و عیب نیست امّا این تغییر آهنگ کلام باید علّتی داشته باشد (مانند لزوم تغییر لحن، عوض شدن گویندۀ سخن، تغییر فضای معنوی و جز آن. بویژه اگر نمایشنامه منظومۀ نیمایی باشد، در دیالوگها بسیار مفید است.) نه اینکه هرجا سررشتۀ وزن از دست شاعر دررفت، به یک جای دیگر از همان سلسله بپرد و...
        استفاده از گریز وزنی درست، که نیاز به دقّت و اشراف و تسلّط شاعر دارد، امروزه کمتر از پیش رایج است. در اشعار نیمایی استاد سایه (امیرهوشنگ ابتهاج) چند بار متوجّهِ این نکتۀ ظریف شده‌ام ولی بیاد ندارم که کجا. بهترین و آشکارترین گریز وزنی که الان بیاد دارم، در شعر پرآوازۀ آرش کمانگیر از زنده‌یاد سیاوش کسرایی است که با فاعلاتن (و تکرار) آغاز می‌شود امّا بارها به مفاعیلن می‌رود و بازمی‌گردد:
        برف می‌بارد || فاعلاتن/ فا(فع)
        برف می‌بارد به روی خار و خاراسنگ || فاعلاتن/ فاعلاتن/ فاعلاتن/ فاع
        ...
        کم‌کمک در اوج آمد پچپچ خفته || فاعلاتن/ فاعلاتن/ فاعلاتن/ فا(فع)
        خلق چون بحری برآشفته || فاعلاتن/ فاعلاتن/ فا(فع)
        به جوش آمد || علاتن/ فا = مفاعیلن
        خروشان شد || علاتن/ فا = مفاعیلن
        به موج آمد || علاتن/ فا = مفاعیلن
        برش بگرفت و مردی چون صدف || علاتن/ فاعلاتن/ فاعلا = مفاعیلن/ مفاعیلن/ مفا
        از سینه بیرون داد. || تن/ فاعلاتن/ فاع = عیلن/ مفاعیلن
        وزن تمام مصراعها از /کم‌کمک/ تا پایان بند، در زنجیرۀ فاعلاتن‌هاست بطوری که از نظر وزنی بهم پیوسته است بدون هیچ گسست. و اگر /به جوش آمد/ و مصراعهای بعدیِ این بند را از نظر وزنی مستقل فرض کنیم، وزن به مفاعیلن رفته است.
        امّا وزن بند بعدی اصلاً با مفاعیلن شروع می‌شود:
        منم آرش || مفاعیلن
        ـ چنین آغاز کرد آن مرد با دشمن ـ || مفاعیلن / مفاعیلن/ مفاعیلن
        به تنها تیر ترکش آزمونِ تلختان را اینک آماده || مفاعیلن (پنج بار)
        حال اگر /اینک آماده/ در مصراع جداگانه بیاید، وزن دوباره به فاعلاتن برگشته است.
        این بند همین طور ادامه دارد. و بند بعد هم تکرار مفاعیلن‌ها است:
        «مبارک باد آن جامه که اندر رزم پوشندش
        گوارا باد آن باده که اندر فتح نوشندش
        شما را باده و جامه
        گوارا و مبارک باد!
        دلم را در میان دست می‌گیرم
        و می‌افشارمش در چنگ
        دل این جامِ پر از کینِ پر از خون را
        دل این بی‌تاب خشم‌آهنگ.»
        همۀ مصراعهای این بند و چند بند بعدی هم (از شعر آرش کمانگیر) بر پایۀ مفاعیلن است نه فاعلاتن؛ امّا باز به فاعلاتن برمی‌گردد و باز هم به مفاعیلن می‌رود و همین طور تا پایان شعر.

        2 ـ زمانی که چند یا چندین مصراع از نظر وزنی به هم بسته و زنجیر می‌شود، خواننده ناچار است که شعر را یک‌نفس بخواند: بحرطویل‌وار. این یک‌نفس خواندن، اگرچه در برخی مواقع لازم هم می‌شود، امّا در اینجا (در شعر مکن انکار خود را) که سخن بویی عارفانه دارد، آرامش در سخن از شتاب مناسب‌تر است مگر هنگام وجد یا القاء وجد از طریق کلام و آهنگش. پس لازم است که در چنین موارد، شاعر در پایان مصراع (یا لااقل چندمصراع به چندمصراع) آن زنجیر وزنی را بطوری پاره کند که آغاز مصراع بعدی عملاً دنبالۀ همان وزنِ پایانِ مصراعِ پیش نباشد بلکه آغازی دیگر باشد تا خواننده به اصطلاح نفسی چاق کند؛ ولی این را امروزه خیلی‌ها رعایت نمی‌کنند (یکی هم بنده). مثلاً اگر شاعر در اینجا بجای آنکه بگوید /تو نورِ جاودانی/، می‌گفت: تو نوری/نورِ جاودان هستی، آن زنجیر وزنی گسسته می‌شد تا مصراع بعد از نظر وزنی دنبالۀ این مصراع نباشد:
        تو نوری جاودان هستی = علاتن/ فاعلاتن/ فا(فع)
        و با پاره کرده آن زنجیر در پایان مصراع، مصراع بعد آغازی ازسر خواهد داشت:
        پرتوی از صلح یزدانی => فاعلاتن/ فاعلاتن/ فا(فع).
        حال، اگر همان وزن مفاعیلن را اساس بگیریم، جایِ گسستگی فرق می‌کرد؛ مثلاً در همین جا:
        تو نوری جاودانی => مفاعیلن/ مفاعی(فعولن)؛
        و مصراع /پرتوی از صلح یزدانی/ در واقع دنبالۀ همان است یعنی رکن دوم مصراع قبل (تو نور...) با /عی/ از مفاعیلن تمام شد و این مصراع (پرتوی...) با لن از همان آغاز شد:
        پرتوی از صلح یزدانی => لن/ مفاعیلن/ مفاعیلن [ـ/ ^ ـ ـ ـ/ ^ ـ ـ ـ] که مجموع وزن این دو مصراع تکرار چهاربارۀ مفاعیلن است. پس در این صورت، در آغاز این مصراع باید علی‌القاعده نشانه‌ای گذاشته شود تا نشان دهد که وزن این مصراع، دنبالۀ وزن مصراع پیش است:
        تو نوری جاودانی
        ـ پرتوی از صلح یزدانی
        خلاصه، اگر مصراعی دنبالۀ وزنی مصراع پیش درآمد، دست‌کم یا با خط تیره، کروشه(قلّاب) در آغاز مصراعِ دنباله، نشانه بگذاریم، یا این مصراعِ دنباله را با مقداری فاصله از سرِ سطر بیاوریم.
        *
        به اعجازت همی شبهِ خداوندی
        => مفاعیلن (سه بار)
        *
        تو خورشیدی که هردم بر سریر عرش می‌تابی
        => مفاعیلن (چهار بار).
        *
        نه کفر است این سخن
        از خویش دور افتاده بوتیمار
        در اینجا هم مصراع /از خویش.../ حداقل از نظر وزنی دنبالۀ مصراع پیش است:
        نَ کُف رَس تین > مفاعیلن [^ ـ ـ ـ] + سُ خَن > مفا(فعل) [^ ـ]؛
        خن در آخر مصراع، جای فا از مفاعیلن است و در مصراع بعد /از خویـ (= خی)/ بجای /عی لن/ در ادامۀ همان رکن ناقص مصراع قبل است؛ یعنی:
        «نه کفر است این سخن از خویش دور افتاده بوتیمار» در واقع یک مصراع است که مفاعیلن چهار بار تکرار شده است و رای بوتیمار هم در آخر مصراع از تقطیع ساقط است.
        سه ادغام آوایی و حذف الف در این مصراع داریم: 1ـ رای کفر + اس (از است) > رَسْ 2ـ تایِ است + این > تین 3ـ رایِ دور + اُف (از افتاده) > رُف:
        نَ کُف رَس تین (مفاعیلن) / سُ خَن از خی (مفاعیلن)/ شْ دو رُف تا (مفاعیلن)/ دِ بو تی ما (مفاعیلن) و رای بوتیمار در تقطیع بحساب نمی‌آید.
        *
        کند تخریب خود در گوشه‌ای محزون و ناآرام
        => مفاعیلن چهار بار + م که در تقطیع بشمار نمی‌آید.
        *
        به _ تابو _ سرنهاده، او به تابوت زمان انگار
        => مفاعیلن چهار بار + رای انگار که ساقط است. در اینجا /ده/ در نهاده، و تایِ تابوت را باید کشیده خواند تا بتوان در فضای هجای بلندشان گنجانید. نونِ زمان هم آوایِ الفِ انگار را می‌دزدد و آن با /ان/ از انگار ادغام شده و در تقطیع می‌شود: نِن گار. اینجا ویرگول به پس از /او/ منتقل شود بهتر است (زیرا آن سرنهادن راجع به /او/ است)، یا اینکه اصلاً ویرگول حذف شود و عبارتِ /به تابوتِ زمان انگار/ در پرانتز بیاید. آن دو خط تیره در دو سوی تابو («ـ تابو ـ») حکم پرانتز را دارد که در اینجا ضرورت ندارد.
        *
        هزاران سال و ماه، در خیمه‌ی انکار
        در اینجا /ه/ از ماه، اضافه بر وزن است و چون با کلمۀ بعد اصلاح و تدارک نشده است بهتر است که بجای ماه، مه بیاید تا کلام بر وزن شعر منطبق شود + ویرگول هم ضرورت ندارد + کسرۀ انتهای /خیمه‌یِ/ کشیده خوانده شود:
        هزاران سال و مه در خیمه‌یِ انکار => مفاعیلن (چهار بار).
        **
        جناب ناظمی عزیز
        این یادداشت تا همین جا هم بیش از اندازۀ معمول پُرنفس شده است چنان‌که کمتر کسی رغبت می‌کند که تا آخر بخواند. اگر همین طور برای تمام بندهای این شعر بلند ادامه یابد، بسیار طولانی خواهد شد. بر همین منوال می‌توان دربارۀ بقیۀ شعر نوشت ولی با اجازۀ شما همین جا دُمِ سخن را می‌برم. چنانچه بخواهید چنین سروده‌هایتان را از نظر وزن سامان بدهید، لازم است که به آن زمان اختصاص دهید و دیده باریک کنید قربان.
        با مهر و احترام
        خندانک
        بهروز عسکرزاده
        بهروز عسکرزاده
        چهارشنبه ۹ فروردين ۱۴۰۲ ۱۹:۲۴
        اصلاحیه:
        هزاران سال و مه در خیمه‌یِ انکار => مفاعیلن (سه بار).
        خندانک
        ارسال پاسخ
        اصغر ناظمی
        اصغر ناظمی
        پنجشنبه ۱۰ فروردين ۱۴۰۲ ۰۹:۴۶
        باسلام
        وعرض ادب
        دوست بزرگوارم جناب عسکر زاده
        ممنون بی نهایت از شما که آینه ای با ضعف شعرهایم برایم بوده اید.... خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        پنجشنبه ۱۰ فروردين ۱۴۰۲ ۱۳:۱۳
        خندانک
        خداقوت استاد عسکرزاده ی عزیز خندانک
        خندانک خندانک خندانک
        ماهم استفاده کردیم از آموزش خوبتان خندانک
        خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        شاهزاده خانوم
        شاهزاده خانوم
        پنجشنبه ۱۰ فروردين ۱۴۰۲ ۱۴:۲۲
        درود بر استاد عسکرزاده بزرگوار خندانک خندانک
        بسیار عالی توضیح داده بودید خندانک خندانک
        بهره بردیم.. خندانک
        مچکریم از زحمتی که برای این نقد پربار کشیدید خندانک خندانک
        اجرتان با خداوند متعال خندانک
        ارسال پاسخ
        جواد کاظمی نیک
        جواد کاظمی نیک
        پنجشنبه ۱۰ فروردين ۱۴۰۲ ۱۵:۴۸
        درود بر شما استاد عزیز جناب عسکر زاده عزیز بسیار نکات خوبی را قلم زدید ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
        ❤️❤️❤️❤️❤️❤️
        ❤️❤️❤️❤️❤️
        ❤️❤️❤️❤️
        ❤️❤️❤️
        ❤️❤️
        ❤️
        ارسال پاسخ
        بهروز عسکرزاده
        بهروز عسکرزاده
        پنجشنبه ۱۰ فروردين ۱۴۰۲ ۲۰:۴۹
        سلام و عرض ادب و احترام
        جناب ناظمی عزیز
        اتّفاقاً قدرت شاعر در این یادداشت خیلی‌خیلی بیشتر از ضعف شعر است؛ آن هم با وضعیت جسمانی حضرت‌عالی. اجرای گریز وزنی کاری سهل و بیهوده نیست و هر شاعری دلیری و دانش این کار را ندارد...
        بسیار عزیزید خندانک
        بهروز عسکرزاده
        بهروز عسکرزاده
        پنجشنبه ۱۰ فروردين ۱۴۰۲ ۲۰:۵۰
        درود بانوعجم گرامی
        شما همیشه لطف دارید؛ سپاس.
        خندانک
        بهروز عسکرزاده
        بهروز عسکرزاده
        پنجشنبه ۱۰ فروردين ۱۴۰۲ ۲۰:۵۷
        سلام و عرض ارادت شاهزاده خانوم
        آفتاب مهرتان بر ما بتابد جاودان (بداهۀ تازه از تنور درآمده برای شما)؛ ولی با اجازۀ شما شاید در شعری از این مصراع هم استفاده کردم اگر عمر باقی باشد.
        شاد و تندرست باشید و شاهزاده خانوم بمانید.
        خندانک
        بهروز عسکرزاده
        بهروز عسکرزاده
        پنجشنبه ۱۰ فروردين ۱۴۰۲ ۲۰:۵۸
        درود بر شما گرامی
        خندانک
        اصغر ناظمی
        اصغر ناظمی
        جمعه ۱۱ فروردين ۱۴۰۲ ۱۰:۰۴
        خندانک
        اصغر ناظمی
        اصغر ناظمی
        جمعه ۱۱ فروردين ۱۴۰۲ ۱۰:۰۵
        خندانک
        شاهزاده خانوم
        شاهزاده خانوم
        جمعه ۱۱ فروردين ۱۴۰۲ ۱۱:۱۸
        درود مجدد استاد عسکرزاده مهربان خندانک
        به به چه بداهه زیبا و دلنشینی بود خندانک خندانک
        اجازه شاهزاده‌ها هم دست شماست.. خندانک سپاس از بزرگمنشی و فروتنی شما خندانک خندانک
        آفتاب مهر و دانش شما بر ناب بتابد جاودان.. خندانک خندانک


        درودی بفرستیم بر پدر بزرگوارمان.. خندانک خندانک
        شاد و سلامت باشند هر دو بزرگوار خندانک خندانک
        بتول رجائی علیشاهدانی(افاق)
        بتول رجائی علیشاهدانی(افاق)
        جمعه ۱۱ فروردين ۱۴۰۲ ۱۳:۰۱
        درود و عرض ادب و ارادت محضر استاد بزرگمنش و زیبا کلام جناب آقای عسکرزاده بزرگوار خندانک

        ممنون بابت پنجره سبز ارزشمندی که گشودید خندانک

        خداقوت استادم خندانک

        سایه پرمهرشما و استاد ناظمی بزرگوار گسترده باد
        ارسال پاسخ
        اميرحسين علاميان(اعتراض)
        اميرحسين علاميان(اعتراض)
        جمعه ۱۱ فروردين ۱۴۰۲ ۲۲:۵۷
        درود جناب عسکرزاده عزیز و گرانمایه
        استفاده کردیم خندانک
        تشکر بابت نقد پرمایه و مفیدتان خندانک
        ارسال پاسخ
        اصغر ناظمی
        اصغر ناظمی
        شنبه ۱۲ فروردين ۱۴۰۲ ۰۹:۴۷
        خندانک
        اصغر ناظمی
        اصغر ناظمی
        شنبه ۱۲ فروردين ۱۴۰۲ ۱۲:۳۰
        سلام
        برسرور گرا می ام
        بلی
        یک مشکل انسان معاصر _شتاب و گریز _ اوست . می خواهد در یک کلمه دنیایی از مفاهیم را بیابد ، بخاط همین اشتیاقی به مطالعه اشعار بلند ندارد . اما گاهی گنجی از مفاهیم دراشعار بلند جای گرفته که با یک جمله وکلمه نمی توان آن را باز گفت ، اینهامهم نیست .
        آنچه مهم است یافتنِ ریشه ، وعلتِ شتاب وگریز در خوبشتن است اگر بتوانیم آن را در خود بیابیم به گنج بیکران مقصود دست یافته ایم.... . خندانک
        ارسال پاسخ
        بهروز عسکرزاده
        بهروز عسکرزاده
        يکشنبه ۱۳ فروردين ۱۴۰۲ ۰۰:۴۳
        درود بر شما شاعر ارجمند
        سپاس از لطفتان.
        می‌آموزم خدمت شما عزیزان.
        خندانک
        بهروز عسکرزاده
        بهروز عسکرزاده
        يکشنبه ۱۳ فروردين ۱۴۰۲ ۰۰:۴۴
        درود بر شما جناب علامیان عزیز
        شرمنده می‌فرمایید.
        عزیزید خندانک
        جواد مهدی پور
        جواد مهدی پور
        چهارشنبه ۱۷ آبان ۱۴۰۲ ۱۹:۰۷
        درود بر شما جناب استاد عسکرزاده عزیز

        بهره مند شدم از مطالب ارزشمندتان

        خندانک
        ارسال پاسخ
        اصغر ناظمی
        پنجشنبه ۱۳ بهمن ۱۴۰۱ ۰۹:۲۴
        مکن انکار خودرا


        مکن انکار خودرا
        -توخدایی
        راز این حکمت چو بگشایی
        تونوری
        جاودانی
        پرتوی از مهر یزدانی
        به اعجازت همی شبه خداوندی
        (شبح را بایداز راه عروج خویش برداری
        چه کافر یاکه دینداری
        همین افسون نموده ، نسل آدم را
        تمام عمر سرگرم بدلکاری )

        تو خورشیدی که هردم بر سکوت عرش می تابی

        نه کفراست این سخن
        از خویش دورافتاده بوتیمار
        کند تخریب خود ، در گوشه ای محزون و نا آرام
        به ( تابو ) سرنهاده او ، به تابوت زمان انگار
        هزاران سال و مه ، در خیمه ی اجبار
        *
        کجاست
        _ کو غایت روشنگر آدم ؟
        حبابی دم به دم می بالد از اوهام ؟....
        ویانه ،
        آن فروغی گمشده است در پرده ی ابهام ؟
        به ژرفای وجود خویشتن باید بیابد ،
        آن فروغ لم یزال ، الان ؟.....
        *
        رسوبی در تهِ ذهن است
        زاعصار کهن برجا
        زروشنایی جدا مان می کند تالاب
        نمی بینیم ، به غیراز پیش پا ،
        در صحنه در پیکار
        دراین ظلمات ویرانگر
        همه بازیچه ایم اما
        مطیع و رامِ یک مُردار
        چه در تاریک و یاروشن
        چه بالبخند و یا شیون
        چه مومن یا که یک کافر
        پروفسور یا که دانشمند
        چومومیم در کف این شوم
        فسونی چالش سخت ضمیر ماست
        رهایی مان از آن دشوار
        خلل از ذهن می پیچد
        به دست و پایمان ناچار
        .......
        *
        مکن انکار خودرا
        -توخدایی
        باید از لاکِ فسیلِ خود برون آیی
        پس از آن گلشنی تا بی نهایت پیش پاداری
        بهشت نقد را کن تجربه ، درپیش چشمت با دلارایی
        تویی گمگشته ی خود
        خویشتن را درنهان خویش پیدا کن
        همه طغیان گری بازی ست
        همه بازار گرمی ها بساط جهل و خودرایی ست
        مگرد اقلیم هارا
        چونکه جز با تو خدایی نیست .
        خدا
        رمز خودآگاهی ست .
        *
        نه انکارت بود ، زیرا
        _خدا گر خالق خورشید وابرو باد وباران است
        توهم نیز ، آفریدی شِبه آنهارا
        شفای حیرت انگیز مسیحارا _
        ورای این همه خلاقیت ،
        رازی دگر هست در تو سرگردان
        چویابی آن ، شوی همساز ابرو خالق باران


        مکن انکار خودرا

        -تو خدایی

        چون عروج خویش را یابی

        تورودی بیکران جاری ، زاقیانوس معنایی

        دمادم با سکوتِ سربدار خود

        (اناالحق ) بر زبان داری

        بجز هم ذات انسان نیست ادراکِ اهورایی

        دراین دنیای شورانگیز پر عشق و طرب ، آری

        .......
        شاهزاده خانوم
        شاهزاده خانوم
        پنجشنبه ۱۳ بهمن ۱۴۰۱ ۱۷:۵۰
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک
        خندانک
        خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        اصغر ناظمی
        اصغر ناظمی
        شنبه ۱۲ فروردين ۱۴۰۲ ۰۹:۴۷
        خندانک خندانک خندانک
        اصغر ناظمی
        پنجشنبه ۱۳ بهمن ۱۴۰۱ ۰۹:۴۱
        مکن انکار خودرا


        مکن انکار خودرا
        -توخدایی
        راز این حکمت چو بگشایی
        تونوری ، جاودانی
        پرتوی از مهر یزدانی
        به اعجازت همی شبه خداوندی
        (شبح را بایداز راه عروج خویش برداری)

        تو خورشیدی که هردم بر سکوت عرش می تابی


        نه کفراست این سخن
        از خویش دورافتاده بوتیمار
        کند تخریب خود ، در گوشه ای محزون و نا آرام
        به ( تابو ) سرنهاده او ، به تابوت زمان انگار
        هزاران سال و مه ، در خیمه ی انکار
        *
        کجاست
        _کو غایت روشنگر آدم
        حبابی دم به دم می بالد از اوهام ؟....
        ویانه ،
        آن فروغی گمشده است در پرده ی ابهام ؟
        به ژرفای وجود خویشتن باید بیابد ،
        آن فروغ لم یزال ، الان ؟.....
        *
        رسوبی در کف ذهن است
        زاعصار کهن برجا
        زروشنایی جدا مان می کند تالاب
        نمی بینیم ، به غیراز پیش پا ،
        در صحنه در پیکار
        دراین ظلمات ویرانگر
        همه بازیچه ایم اما
        مطیع و رامِ یک مُردار
        چه در تاریک و یاروشن
        چه بالبخند و یا شیون
        چه مومن یا که یک کافر
        پروفسور یا که دانشمند
        چومومیم در کف این شوم
        فسونی چالش سخت ضمیر ماست
        رهایی مان از آن دشوار
        خلل از ذهن می پیچد
        به دست و پایمان ناچار
        .......
        *
        مکن انکار خودرا
        -توخدایی
        باید از لاکِ فسیلِ خود برون آیی
        پس از آن گلشنی تا بی نهایت پیش پاداری
        بهشت نقد را کن تجربه ، درپیش چشمت با دلارایی
        تویی گمگشته ی خود
        خویشتن را درنهان خویش پیدا کن
        همه طغیان گری بازی ست
        همه بازار گرمی ها بساط جهل و خودرایی ست
        مگرد اقلیم هارا
        چونکه جز با تو خدایی نیست .
        خدا
        رمز خودآگاهی ست ...
        *
        نه انکارت بود ، زیرا
        _خدا گر خالق خورشید وابرو باد وباران است
        توهم نیز ، آفریدی شِبه آنهارا
        شفای حیرت انگیز مسیحارا _
        ورای این همه خلاقیت ،
        رازی دگر هست در تو سرگردان
        چویابی آن ، شوی همساز ابرو خالق باران


        مکن انکار خودرا

        -تو خدایی

        چون عروج خویش را یابی

        تورودی بیکران جاری ، زاقیانوس معنایی

        دمادم با سکوتِ سربدار خود

        (اناالحق ) بر زبان داری

        بجز هم ذات انسان نیست ادراکِ اهورایی

        دراین دنیای شورانگیز پر عشق و طرب ، آری

        .......


        شاهزاده خانوم
        شاهزاده خانوم
        پنجشنبه ۱۳ بهمن ۱۴۰۱ ۱۷:۵۰
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک
        خندانک

        خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        طوبی آهنگران
        پنجشنبه ۱۳ بهمن ۱۴۰۱ ۱۶:۱۴
        سلام جناب ناظمی آحسنت بزرگوار
        بسیار عالی است سروده ی شما هم
        شاهزاده خانوم
        شاهزاده خانوم
        پنجشنبه ۱۳ بهمن ۱۴۰۱ ۱۷:۵۰
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک
        خندانک
        ارسال پاسخ
        اصغر ناظمی
        اصغر ناظمی
        پنجشنبه ۱۳ بهمن ۱۴۰۱ ۱۹:۲۸
        سلام
        برشما بانوی گرامی خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        اصغر ناظمی
        اصغر ناظمی
        يکشنبه ۳۱ ارديبهشت ۱۴۰۲ ۱۹:۵۰
        درودها
        بانوی ارجمند
        زیبایی در نگاه شماست خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        منیژه قشقایی
        پنجشنبه ۱۳ بهمن ۱۴۰۱ ۲۱:۴۲
        درود بر شما استاد ناظمی ارجمند ،ای کاش اجازه داده میشد خارج از بحث قواعد نوشتن و بحث های رایج در مورد شعر ،کمی هم در مورد معنا نوشت ،میدانم هدفتان پی بردن انسان به درون قدرتمند خود است به خدایی که جز عشق نیست و درون هست ، به تمام هستی که در انسان موجود است ، کاش اجازه می دادند شکافته شود بند بند این شعر ، و سرسری رد نشوند دوستان ، آنچه نیاز است نیاز انسان امروز است فهم و آگاهی ست زیباترین غزل ها را هم بگوییم وقتی حرفی از معنا در آن نباشد ..‌‌

        سپاس از کلام ارزشمندتان
        فرهاد احمدیان
        جمعه ۱۴ بهمن ۱۴۰۱ ۰۸:۳۳
        سلام و عرض ادب خدمت جناب ناظمی درود بر شما پاینده باشید خندانک خندانک خندانک
        اصغر ناظمی
        اصغر ناظمی
        جمعه ۱۴ بهمن ۱۴۰۱ ۰۸:۵۳
        سلام
        وعرض احترام دوست گرامی خندانک
        ارسال پاسخ
        اصغر ناظمی
        جمعه ۱۴ بهمن ۱۴۰۱ ۰۸:۴۶
        درود فراوان بانوی ارجمند وگرامی خانم قشقایی
        انسان موجودی معناگراست و این امتیاز برتری انسان نسبت به تمام جانداران رمین است . این گنج بیکران که ودیعه ای سر به مُهر در خود اوست آدمی آن را با دسیسه ی ذهن شرطی شده ی خود ، به فراموشی سپرده واسیر لقلقه ی زبان در خویشتن گردیده . این بزرگترین وغیر قابل بخشش ترین زیان بشراست که سبب تفرقه و جدایی ومرارت و اندوه ، وتیره روزی آدمیان گردیده . بلی ، اسارت واژه و بیان مشکل اساسی وتنها مشکل آدمیان در هرعصری بوده و هست و هرگز باعث گشوده شدن چشم بصیرت انسان از قرنها قبل از میلاد مسیح تا به امروز نگردیده و هرکسی را در محاصره ی خود دارد . ستیزو نزاع های بی امان انسان ها بایکدیگر برسرِ واژه پنداری آنهاست نه معنویت بخشیدن به خود واین امری ناممکن است مگر آنکه ریشه وعلت آن را هرکس بدون دچار تعصب شدن در خود بیابد وخودآگاهانه این سبب و علت را در خود ریشه کن سازد که امری ممکن برای همگان است .
        پیش چشمت داشتی شیشه کبود /زآن کبودت جمله عالم می نمود.....مولوی
        هنوز بعداز قرنها آدمیان متوجه شیشه ی کبود چشم خود نشده اند ودراین تاریکی و کور اندیشی هرکس خودرا برتر وافضل و برحق نسبت به دیگران می پندارد ونمی فهمد گرفتار خطای پندارمحض در خویشتن است. تااین خطای مسلم گریبانگیر بشر باشد ، تشخیص راهِ درست از نادرست وحقیقت از باطل برای هیچکس میسّر و مقدور نیست . هرکس باید درابتدا از این خطایی که خودرا گرفتار آن کرده ، رهایی بیابد که اصراری برای این منظور هم هنوز جزدر نادر افرادی وجود ندارد .
        انسان موجودی معناگراست وکشف این حقیقت ازلی وابدی در خویشتن است که اورا از خطای پندار ، کج اندیشی ، خودمحوری و جدال وستیز برای همیشه نجات می دهد . واورا به مقام الهی اش می رساند ....... خندانک
        انسان باید با درک خود در میان اینهمه غوغا وهیاهو، و آشوب و فریب ، با آرام نمودن ذهن سرکش در خویشتن ، خودِ حقیقی وواقعی اش را در خودش به چنگ بیاورد .وهنوز درک این واقعیت برای بسیاری دشوار است. اما بعضی بصورت ضمنی و کلامی و بعضی بطور عملی با این حقیقت در خود ارتباط برقرار می کنند. بدون رخنه در خود ووقوف یافتن به این واقعیت در خویش ، هرگز نمی توان نسبت به حقیقت شناخت پیدا کرد . بلی ، انسان موجودی شرطی وبرنامه ریزی شده است و چون ربات از حقیقت وجودی خودش دور می شود و بدون شناخت درست خویش آدمی هرگز از این عارضه نجات پیدا نخواهد کرد ولی هنوز اغلب دربرابر خود ووقوف یافتن به حقیقت خود ایستادگی می کنند .... .خندانک خندانک
        تکتم حسین زاده
        جمعه ۱۴ بهمن ۱۴۰۱ ۱۰:۱۰
        درودها استاد ناظمی بزرگوار
        نیمائیِ بسیار زیبایی بود
        پیشاپیش میلاد مولا علی ع و روز مرد رو خدمت شما تبریک عرض میکنم🌼🌼
        اصغر ناظمی
        جمعه ۱۴ بهمن ۱۴۰۱ ۱۰:۳۰
        سلام
        بانوی ارجمند
        باعرض ادب
        ممنون از شما خندانک خندانک
        علی نظری سرمازه
        جمعه ۱۴ بهمن ۱۴۰۱ ۱۱:۰۵
        درود استاد ناظمی
        خندانک خندانک خندانک
        خردمندانه و عمیق سرشار تفکر
        اصغر ناظمی
        اصغر ناظمی
        جمعه ۱۴ بهمن ۱۴۰۱ ۱۱:۴۷
        سلام
        دوست بزرگوارم
        ممنون از شما بانگاه ژرف تان خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        روح اله سلیمی ناحیه
        جمعه ۱۴ بهمن ۱۴۰۱ ۱۸:۰۹
        درود بر شما 🌹
        عالی بود همراه با نظرات
        🌹🌹🌹🌹
        اصغر ناظمی
        اصغر ناظمی
        شنبه ۱۵ بهمن ۱۴۰۱ ۱۲:۰۳
        سلام
        دوست گرامی
        ممنون خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        جواد کاظمی نیک
        دوشنبه ۱۷ بهمن ۱۴۰۱ ۱۶:۴۰
        دورد برشما زيبا بود ⚘️⚘️⚘️⚘️⚘️⚘️⚘️⚘️⚘️⚘️⚘️⚘️⚘️
        اصغر ناظمی
        اصغر ناظمی
        دوشنبه ۱۷ بهمن ۱۴۰۱ ۲۱:۱۴
        سلام
        دوست بزرگوار
        زیبایی در نگاه شماست خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        اصغر ناظمی
        اصغر ناظمی
        دوشنبه ۱۵ اسفند ۱۴۰۱ ۱۱:۱۴
        سلام
        ودرودها خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        سعید صادقی (بینا)
        چهارشنبه ۱۹ بهمن ۱۴۰۱ ۲۳:۰۸
        درود استاد بزرگوار خندانک خندانک
        اصغر ناظمی
        اصغر ناظمی
        پنجشنبه ۲۰ بهمن ۱۴۰۱ ۲۱:۳۳
        سلام
        وعرض ادب
        دوست بزرگوارم خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        اصغر ناظمی
        اصغر ناظمی
        دوشنبه ۱۵ اسفند ۱۴۰۱ ۱۱:۱۴
        درودها
        دوست گرامی خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        بتول رجائی علیشاهدانی(افاق)
        پنجشنبه ۲۰ بهمن ۱۴۰۱ ۰۱:۱۸
        درود و عرض ادب و ارادت استاد بزرگوار بسیار عالی و ناب سرودید
        قلم زرنگارتان ستودنیست
        احسنت خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        اصغر ناظمی
        اصغر ناظمی
        پنجشنبه ۲۰ بهمن ۱۴۰۱ ۲۱:۳۴
        سلام
        ودرودها بانوی ارجمند خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        اصغر ناظمی
        اصغر ناظمی
        دوشنبه ۱۵ اسفند ۱۴۰۱ ۱۱:۱۵
        سلام
        وعرض ادب
        بانوی ارجمند خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        سارا (س.سکوت)
        يکشنبه ۳۰ بهمن ۱۴۰۱ ۱۴:۲۲
        درود بر استاد ناظمی اگاه و اندیشمند
        بسیار زیبا وعالی بود خندانک
        دست قلمتان هماره نویسا به نور اگاهی
        موید باشید وتندرست خندانک
        اصغر ناظمی
        اصغر ناظمی
        يکشنبه ۳۰ بهمن ۱۴۰۱ ۲۱:۳۱
        سلام
        وعرض ادب بانوی ارجمند خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        سیاوش آزاد
        يکشنبه ۳۰ بهمن ۱۴۰۱ ۱۹:۴۱
        سلام خدا یکی است و بس
        اصغر ناظمی
        يکشنبه ۳۰ بهمن ۱۴۰۱ ۲۱:۳۵
        سلام
        بلی ، خدایکی ست وبس
        اماشبیه ترین موجود به خدا ، انسان است ودیگر هیچ....سایر جانداران و موجودات را هم نمی توان از نگاه خود دور کرد .... خندانک خندانک
        سیاوش آزاد
        سیاوش آزاد
        دوشنبه ۱ اسفند ۱۴۰۱ ۱۵:۲۰
        سلام
        لیس کمثله شیء
        ارسال پاسخ
        اصغر ناظمی
        اصغر ناظمی
        سه شنبه ۲ اسفند ۱۴۰۱ ۱۷:۰۷
        خندانک خندانک
        مهدی بدری ماشمیانی(دلسوز)
        يکشنبه ۳۰ بهمن ۱۴۰۱ ۲۲:۲۴
        استغفر الله عمو جان خدا یکتاست خندانک
        اصغر ناظمی
        اصغر ناظمی
        سه شنبه ۲ اسفند ۱۴۰۱ ۱۷:۳۱
        سلام عزیز گرامی
        خدایکتاست ، اما جاریِ در همه اجزاء گیتی ست
        آن انرژی هوشمند و بیکران و لایتناهی در وجود تمام اجزاء هستی قابل ردیابی و مشاهده ورویت است ودرانسان ، این انرژی هوشمند جاودانه بیشتروبیشتر ملموس وقابل حس است.......که برای آگاهی یافتن نسبت به آن ، باید آن را چون خورشید در خود شکافت.... خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        جواد کاظمی نیک
        يکشنبه ۳۰ بهمن ۱۴۰۱ ۲۲:۳۲
        دوردبرشما زیبابود استاد عزیز 💮💮💮🌷⚘️⚘️⚘️🌷🌻🌻🌻
        اصغر ناظمی
        اصغر ناظمی
        سه شنبه ۲ اسفند ۱۴۰۱ ۱۷:۱۲
        سلام
        ودرودها خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        زهره دهقانی ( شادی)
        يکشنبه ۳۰ بهمن ۱۴۰۱ ۲۳:۲۶
        سلام و درود استاد گرانقدر
        عالـــــــــی بود...به معنای واقعی👌👌👌
        لذت بینهایت بردم از رقص قلمتان💐💐💐
        کاملا ماهرانه و هنرمندانه بود و البته زیبا...👌🌹👌🌹👌

        قلمتان مانا✨
        اصغر ناظمی
        اصغر ناظمی
        سه شنبه ۲ اسفند ۱۴۰۱ ۱۷:۱۷
        سلام
        ودرودها بانوی ارجمند
        باتشگر از نگاه زیبانگرِ شما خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        معصومه خدابنده
        دوشنبه ۱ اسفند ۱۴۰۱ ۱۳:۳۸
        درود بر شما
        موفق باشید بسیار عالی
        🌹
        اصغر ناظمی
        اصغر ناظمی
        سه شنبه ۲ اسفند ۱۴۰۱ ۱۷:۱۸
        درود
        وعرض ادب
        بانوی گرامی خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        علیرضا شفیعی
        دوشنبه ۱ اسفند ۱۴۰۱ ۲۰:۳۸
        درود بر شما استاد ناظمی گرامی خندانک
        بسیار زیبا و حکیمانه است خندانک خندانک خندانک
        برقرار باشید خندانک خندانک خندانک خندانک
        اصغر ناظمی
        اصغر ناظمی
        سه شنبه ۲ اسفند ۱۴۰۱ ۱۷:۱۹
        سلام
        ودرود
        دوست گرامی وارجمندم جناب آقای شفیعی خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        ابراهیم کریمی (ایبو)
        سه شنبه ۲ اسفند ۱۴۰۱ ۲۳:۴۳
        سلام و درود بر شما
        خندانک خندانک خندانک
        اصغر ناظمی
        اصغر ناظمی
        چهارشنبه ۳ اسفند ۱۴۰۱ ۰۸:۵۲
        سلام
        ودرودها خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        محمدرضا آزادبخت
        چهارشنبه ۳ اسفند ۱۴۰۱ ۰۰:۲۷
        درود بر شما خندانک
        اصغر ناظمی
        اصغر ناظمی
        چهارشنبه ۳ اسفند ۱۴۰۱ ۰۸:۵۳
        سلام
        وعرض ادب و احترام خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        زلیخا رامیار،امید سحر
        شنبه ۱۳ اسفند ۱۴۰۱ ۰۷:۱۲
        درود برشما اندیشمند توانا خندانک
        سروده ای پُر است این اثر شما ، خواندن چند باره اش شور بیشتر میدهد خندانک
        برکت در اندیشه های نابی که قلم را زرنگار میسازد دم افزون خندانک
        پاینده باشید انشاءالله خندانک
        اصغر ناظمی
        اصغر ناظمی
        دوشنبه ۱۵ اسفند ۱۴۰۱ ۱۱:۱۶
        سلام
        ودرودها
        دوست ارجمندم خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        جواد کاظمی نیک
        شنبه ۱۳ اسفند ۱۴۰۱ ۱۱:۰۷
        دوردبرشما زیبابود استاد عزیز جناب ناظمی 🌻🌺🌻🌺🌻🌺🌻
        🌹⚘️🪻🌹🌸🌸
        🪻🪻🪻🌹🌹
        ⚘️⚘️⚘️⚘️
        🌺🌺🌺
        🌻🌻
        ❤️
        اصغر ناظمی
        اصغر ناظمی
        دوشنبه ۱۵ اسفند ۱۴۰۱ ۱۱:۱۷
        درودها
        دوست گرامی خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        قربانعلی فتحی  (تختی)
        شنبه ۱۳ اسفند ۱۴۰۱ ۱۷:۱۷
        درود برشما استاد گرامی

        جالب بود خندانک

        خندانک خندانک خندانک خندانک

        اما جسارتا در کلام اولتان....مکن انکار
        ـ
        خداوند که خداییش را انکار نکرده ؟
        که شما

        فرمودید مکن انکار ....
        .البته میبخشید .
        اصغر ناظمی
        يکشنبه ۱۴ اسفند ۱۴۰۱ ۱۶:۱۹
        سلام
        دوست خوبم جناب فتحی بزرگوار
        انکار خدا بوسیله ی خدا بسیار بی مفهوم است . انکار بوسیله انسان صورت می گیرد ، آنهم نه در گفتار وبیان ، بلکه در فعل وعمل !... هرچند این گفتار ممکن است بسبار ثقیل وعجب انگیز باشد اما واقعیتی ست که تنها درک آن هرکسی را از این فعل خطا می رهاند واورا به سر منزل یقین و ثواب می رساند .ما ، در رفتارو اعمال وپندار آدم ها تنها بیان وگفتار را در وصل به حقیقت می بینیم ، نه وصل را در حرکات و اعمال آنها... وگفتارتشریحی دراین باب مقاله ای طولانی می طلبد .اما مشکل انسان این است که خودش را انکار می کند وانکار خود ، اورا از حقیقت دور می سازد .... خندانک
        ابوالحسن انصاری (الف رها)
        يکشنبه ۱۴ اسفند ۱۴۰۱ ۲۳:۲۱
        درود استاد عزیز خندانک خندانک خندانک
        اصغر ناظمی
        اصغر ناظمی
        دوشنبه ۱۵ اسفند ۱۴۰۱ ۱۱:۱۷
        سلام
        وعرض ادب
        سرور ارجمند خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        بهزاد سرافراز
        دوشنبه ۱۵ اسفند ۱۴۰۱ ۲۳:۴۵
        درود 🍃🌼🍃
        شاد و پیروز باشید. 🍃🌼🍃
        اصغر ناظمی
        اصغر ناظمی
        دوشنبه ۲۲ اسفند ۱۴۰۱ ۱۶:۳۴
        درودها
        دوست گرامی خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        اصغر ناظمی
        يکشنبه ۶ فروردين ۱۴۰۲ ۱۴:۰۴
        حقیقت
        درک وکشف عینی وشهودیِ انرژی ونیروی جاودان و ابدی جاری درتاروپود جهان هستی ست .
        دل هر ذره را که بشکافی
        آفتابیش در میان بینی
        که با کنار زدن موانع وغبارهای جانبی ، می توان به آن منبع ببکرانه در خویشتن دست یافت وبطور همیشگی با آن درارتباط بود . درک وکشف این نورِ جاری در خویشتن است که چشم آدمی را به ناشناخته ها وابهامات جهان هستی می گشاید و فرد را از تمام چالش ها وتتش ها ورنج و آلام رهایی می بخشد و آدمی با آن به جهانی سرشار ولبریز از خرّمی و شادابی و نشاط می رسد .واین امری تجربی وشهودی برای هرکسی ست وبا زبان والفاظ هرگز قابل شناسایی وانتقال نیست.واختلاف ما آدم ها برسرِ واژه و بیان است که آن وصل حقیقت نیست .... زمانی که به درک حقیقت برسیم تمام اختلاف و جدال ودعواها به یک باره نقش بر آب و ناپدید می شوند .این نور سرمدی وجاودان در تمام اجزاء گیتی ودریکایک انسان ها وجود دارد ونبودِ آن در هرکسی باعث هلاکت وزوال وی می شود ، اما پرده برداشتن از آن هنوز قدری دشوار است ، شاید در آینده ای نزدیک انسان به کمک علم و دانش خویش ، آن را در خود به آسانی به چنگ بیاورد . این امید برای نسل های آینده بسیار بالا وجود دارد روزی که دیگر برای همیشه سلاح و کشتار وحنگ اززمین محو شود ....خندانک

        چشم دل باز كن كه جان بيني
        هر چه ناديدني است، آن بيني
        آنچه بيني دلت همان خواهد
        وانچه خواهد دلت همان بيني
        دل هر ذرّه را كه بشكافي
        آفتابيش در ميان بيني
        که یکی هست و هیچ نیست جز او
        وحده لااله الاهو ..........هاتف اصفهانی خندانک خندانک
        منیژه قشقایی
        يکشنبه ۶ فروردين ۱۴۰۲ ۱۴:۲۶
        به به وحده لا اله الا هو
        چه زیباست که اندیشه ی تمام انسان ها یکی شود با این منبع این انرژی و شعور حاکم بر هستی ، آن وقت است که حقیقت جاریست عشق جاریست ....

        درود بر استاد ناظمی ارجمند خندانک خندانک
        منیژه قشقایی
        يکشنبه ۶ فروردين ۱۴۰۲ ۱۴:۲۷
        سال نو نیز در شما مبارک باشدو نو به نو لحظه هایتان خندانک
        منیژه قشقایی
        يکشنبه ۶ فروردين ۱۴۰۲ ۱۴:۳۱
        متاسفانه طی سالیان متمادی خدا ی مهربانمان را تبدیل به پرستشی نموده ایم که عشق در آن جایی ندارد، زیباترین عبادت ها ستایش است، نیایش وستایش به آن یگانه که جز عشق نیست که در سکوت خارج از تمام اوهام و تصاویر و افکار .... مستقیم با جانشین خود گفتگو می نماید ... یا الله ،ای همه عشق ، سایه ات بر سرمان حضرت عشق خندانک خندانک
        اصغر ناظمی
        يکشنبه ۶ فروردين ۱۴۰۲ ۱۵:۰۴
        سلام
        بانوی گرامی
        با تبریک سال نو ، سالی میمون وخجسته و پربار برای تان آرزومندم
        بلی
        به دلیل فقدان عشق درزندگی بشری آنچه بر وجود او در تمامی زمین مستولی گردیده ، اراده ای کور است که سبب بروز خشونت و بی مهری رایج میان مردمان در هر گوشه از جهان شده است . وهرکس خدا ، حقیقت ، عشق ، مهر وانسان وزندگی را براساس پندار خود ، برای خودش معنی ووسعت می دهد وخود را برّی از هر خطا پنداشته وتنها خودرا حقیقت محض تلقی می نماید . اگر روزی چشم یکایک ما مردمان به این خطای فاحش خویش (خطای پندار) گشوده شود آن زمان است که انسانی از نو در زمین متولد خواهد شد ورستاخیز از آن زمان به وقوع خواهد پیوست وزندگی مفهوم دیگری می یابد ...... به امید آن ایام خندانک خندانک خندانک
        محمدرضا آزادبخت
        سه شنبه ۸ فروردين ۱۴۰۲ ۱۲:۳۳
        سلام ودرود بر شما زیبا ودلنشین
        اصغر ناظمی
        اصغر ناظمی
        چهارشنبه ۹ فروردين ۱۴۰۲ ۱۸:۱۲
        سلام
        دوست عزیز
        زیبایی درنگاه شماست که متبلور می شود خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        فاطمه منشدی
        پنجشنبه ۱۰ فروردين ۱۴۰۲ ۰۲:۳۲
        درود
        پراحساس وزیبا خندانک خندانک خندانک خندانک
        اصغر ناظمی
        اصغر ناظمی
        پنجشنبه ۱۰ فروردين ۱۴۰۲ ۱۰:۳۳
        درودها
        بانوی گرامی خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        سیدیحیی حسینی
        جمعه ۱۱ فروردين ۱۴۰۲ ۰۴:۱۸
        درودها


        💐💐💐💐💐💐
        اصغر ناظمی
        اصغر ناظمی
        جمعه ۱۱ فروردين ۱۴۰۲ ۱۰:۰۳
        درودها
        دوست ادیبم خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        قربانعلی فتحی  (تختی)
        جمعه ۱۱ فروردين ۱۴۰۲ ۱۰:۲۲
        سلام ودرودی مجدد استاد بزرگوار

        سال نو مبارک خندانک

        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        اصغر ناظمی
        اصغر ناظمی
        جمعه ۱۱ فروردين ۱۴۰۲ ۱۱:۲۹
        سلام
        دوست گرامی ام
        باتبربک سال نو
        ممنون از شما خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        اصغر ناظمی
        جمعه ۱۱ فروردين ۱۴۰۲ ۱۲:۵۶
        مولانا در غزلی می گوید ؛
        رستم از اين نفس و هوا زنده بلا مرده بلا
        زنده و مرده وطنم نيست بجز فضل خدا
        رستم از اين بيت و غزل اي شه و سلطان ازل
        مفتعلن مفتعلن مفتعلن کشت مرا
        قافيه و مغلطه را گو همه سيلاب ببر
        پوست بود پوست بود درخور مغز شعرا
        مولانا می بیند وقتی تفکر واندیشه ای سالم وتزکیه شده در او ، گوهری ربانی را در دم و لحظه می تواند صیّد کند و آن را در غزلش بیاورد ، یک آن جبرِ مفتعلن مفتعلن مفتعلن وزن شعر ، گریبان اورا گرفته و تفکررا در او به سرقت می برد و اورا اسیرِ مستفعلن مستفعلن و قافیه و مغلطه می سازد واز نفس حقیقت دور می سازد (اورا از دریا به سراب می کشاند . برای مولانا این بسیار دشوار وگران است . اگر شراب نابی را در جامی گِلین بریزیم ، مهم کیفیت شراب است نه ظرفِ طلایی آن ، اما می بینیم دربین تمام مردم ، مهم جام است که باید زرین ومنقش ومرصع باشد نه آنچه در جام ریخته می شود . واین موضوع قرنهاست که آدم هارا اسیر خود کرده و نمی گذارد چشم هیچکس به شراب (حقیقت ) و ظرفی که سراب است و آنهارااسیر کرده باز شود .ذهن معجون فریبکار غریبی ست ، هرکسی را مطیع خود می کند . ذهن از من یک ابزار می سازد ( بی هویت وبی اختیار و اراده ... اراده ای که در من شکل می گیرد این اراده ی ذهن است و اختیاری را نیز که ما آن را در جبرو اختیار انسان ، اختیار خود تلقی می کنیم ، اختیار ذهن است ولی تشخیص رویکرد ذهن واراده و اختبار آن کاردشواری ست)ومن بدون آنکه بتو انم به ماهیت اعمال خود پی ببرم مطیع و فرمان پذیرِ ذهن برای انجام مقاصدش می شوم وتا زمانی که من در بند وگرفتار ذهن شرطی شده ی خود ناآگاهانه وناخودآگاه باشم موجودی سرسپرده به ذهنم و ابزاری بی اراده دردست واکنش وبازتابهای کورذهن خود . هرقدر بیشتر ذهن را در خود واکاوی می کنیم ، حرکات ذهن مارا بیشتر وبیشتردچار حیرت می سازد.
        انسان ناخودآگاه در کلاف ذهن شرطی شده ی خودش گرفتار شده وجز به درک ناقص ذهن خود پای بند نیست ، برای ذهن حقیقت قابل ادراک نمی باشد و ذهن برای هرکسی حقیقتی تصوری و پنداری می سازد واورا گرفتار می کند وهرکس خیال و رویای ذهن شرطی شده را برای خودش حقیقت تصور می کند ، این نیرنگ های ذهن هیچ انتها و پایانی ندارد وبه هر شکل و شمایلی هرکسی را گرفتار خود می کند .این نفس شرطی شدگی آدمی ست که هنوز برایش قابل ادراک نیست.زمانی هرکسی ازاین عارضه نجات پیدا می کند که آن را خودآگاهانه در خود ببیند بعداز آن است که پرده ی تیره از مقابل چشم انسان کنار رفته و چشمش به افق دیگری گشوده می شود ..... خندانک
        محمد باقر انصاری دزفولی
        جمعه ۱۱ فروردين ۱۴۰۲ ۱۷:۲۴
        دلنشین
        زیبا وپر معنا
        قلمتون سبز
        شاعر بزرگوار
        درود درود درود
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        اصغر ناظمی
        اصغر ناظمی
        جمعه ۱۱ فروردين ۱۴۰۲ ۱۷:۵۸
        سلام
        دوست بزرگوارم
        جناب انصاری ارجمند خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        بهزاد سرافراز
        يکشنبه ۱۳ فروردين ۱۴۰۲ ۱۷:۳۸
        🍃🌼🍃 درود آقای ناظمی 🍃🌼🍃
        اصغر ناظمی
        اصغر ناظمی
        يکشنبه ۱۳ فروردين ۱۴۰۲ ۲۱:۱۹
        درودها
        دوست گرامی خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        جواد مهدی پور
        چهارشنبه ۱۷ آبان ۱۴۰۲ ۱۸:۵۸
        درود بر شما جناب استاد ناظمی عزیز

        قلم توانمندتان قابل ترحیب است

        دستمریزاد
        خندانک
        اصغر ناظمی
        اصغر ناظمی
        جمعه ۱۹ آبان ۱۴۰۲ ۱۸:۴۳
        درودها
        دوست گرامی
        ممنون از نگاه بلند بین شما خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        محمد اکرمی (خسرو)
        پنجشنبه ۱۸ آبان ۱۴۰۲ ۰۶:۳۲
        درود جناب ناظمی
        بسیار بسیار عالی
        واقعا نیمائی زیبا و ژرفی بود
        جدای از صورت شعر که بسیار روان و دلنشین سروده شده ، شعر باطن زیبایی هم داره و بلند معناست
        قلمتان سبز و جاویدان
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        اصغر ناظمی
        اصغر ناظمی
        جمعه ۱۹ آبان ۱۴۰۲ ۱۸:۴۴
        سلام
        دوست عزیز
        ممنون از شما خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        راحله حصارکی (راحیل)
        يکشنبه ۱ بهمن ۱۴۰۲ ۱۳:۰۵
        درودتان شاعر گرامی
        -🌹
        --🌹
        ---🌹
        -----🌹
        -------🌹
        --------🌹
        ---------🌹
        -----------🌹
        -------------🌹
        سعید صادقی (بینا)
        دوشنبه ۱۴ اسفند ۱۴۰۲ ۱۳:۰۸
        درود بیکران استاد ناظمی بزرگوار
        دلتنگتان بودم
        بازخوانی شعرتان درس آموز بود عالی

        درود بیکران خندانک
        اصغر ناظمی
        اصغر ناظمی
        سه شنبه ۱۵ اسفند ۱۴۰۲ ۰۸:۴۱
        سلام
        دوست صمیمی ام
        جناب آقای صادقی
        بایدهرازگاهی در سکوت خویش غوطه ور بود که این در هعته ها وماهها عبادتی دست نیافتنی ست....
        ممنون از شما خندانک
        ارسال پاسخ
        فرامرز عبداله پور
        دوشنبه ۱۴ اسفند ۱۴۰۲ ۱۳:۴۵
        درود
        زیبا ودلنشین وپراحساس
        سروده اید
        🍒🌹🙏❤⚘
        رقص قلمتان ابدی
        اصغر ناظمی
        اصغر ناظمی
        سه شنبه ۱۵ اسفند ۱۴۰۲ ۰۸:۴۲
        سلام
        وعرض ادب خندانک
        ارسال پاسخ
        مریم کاسیانی
        دوشنبه ۱۴ اسفند ۱۴۰۲ ۱۴:۰۰
        درود و عرض ادب
        از باز خوانی هم لذت بردم
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک
        خندانک
        اصغر ناظمی
        اصغر ناظمی
        سه شنبه ۱۵ اسفند ۱۴۰۲ ۰۸:۴۳
        سلام
        بانوی ارجمند
        ممنون از شما خندانک
        ارسال پاسخ
        یاسر کریمی
        دوشنبه ۱۴ اسفند ۱۴۰۲ ۲۱:۲۸
        بسیار از این صفحه و شعر زیبا آموختم خندانک
        درود بر اساتید گرامی خندانک خندانک
        اصغر ناظمی
        اصغر ناظمی
        سه شنبه ۱۵ اسفند ۱۴۰۲ ۰۸:۴۳
        سلام
        ودرودها
        دوست ارجمند خندانک
        ارسال پاسخ
        رویا خانووم
        دوشنبه ۱۴ اسفند ۱۴۰۲ ۲۳:۳۳
        درود بر شما خندانک
        بسیار زیبا و دلنشین سرودین خندانک
        سلامت و سعادتمند باشید خندانک
        اصغر ناظمی
        اصغر ناظمی
        سه شنبه ۱۵ اسفند ۱۴۰۲ ۰۸:۴۴
        سلام
        بانوی گرامی خندانک
        ارسال پاسخ
        محمد اکرمی (خسرو)
        سه شنبه ۱۵ اسفند ۱۴۰۲ ۰۸:۰۱
        دورد جناب ناظمی
        زیبا وآموزنده و تامل برانگیز قلم زدید
        خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        اصغر ناظمی
        اصغر ناظمی
        سه شنبه ۱۵ اسفند ۱۴۰۲ ۰۸:۴۷
        سلام
        دوست خوبم
        ممنون از شما که مکرر شعررا می خوانید
        واز پیام های مهرانگیز شما خندانک
        ارسال پاسخ
        راحله حصارکی (راحیل)
        سه شنبه ۱۵ اسفند ۱۴۰۲ ۱۱:۱۰
        درودتان شاعر گرامی
        -🌹
        --🌹
        ---🌹
        -----🌹
        -------🌹
        اصغر ناظمی
        اصغر ناظمی
        سه شنبه ۱۵ اسفند ۱۴۰۲ ۲۱:۰۹
        سلام
        وعرض ادب
        بانوی ارجمند
        ممنون خندانک
        ارسال پاسخ
        فرامرز عبداله پور
        سه شنبه ۱۵ اسفند ۱۴۰۲ ۱۲:۵۴
        درود
        زیبا ودلنشین وپراحساس
        سروده اید
        🙏❤🌹🌺🙏
        رقص قلمتان ابدی
        اصغر ناظمی
        اصغر ناظمی
        سه شنبه ۱۵ اسفند ۱۴۰۲ ۲۱:۱۰
        درودها
        دوست گرامی خندانک
        ارسال پاسخ
        قربانعلی فتحی  (تختی)
        سه شنبه ۱۵ اسفند ۱۴۰۲ ۱۹:۲۰
        درودی مجدد

        خندانک خندانک خندانک خندانک
        اصغر ناظمی
        اصغر ناظمی
        سه شنبه ۱۵ اسفند ۱۴۰۲ ۲۱:۱۱
        درودها
        دوست ارجممدم
        ممنون خندانک
        ارسال پاسخ
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        میر حسین سعیدی

        لاله و گل نشانه از طرف یار داشت ااا بی خبر آمد چنان روی همه پا گذاشت
        ابوالحسن انصاری (الف رها)

        نرگس بخواب رفته ولی مرغ خوشنواااااااگوید هنوز در دل شب داستان گل
        میر حسین سعیدی

        رها کن دل ز تنهایی فقط الا بگو از جان ااا چو میری یا که مانایی همه از کردگارت دان
        نادر امینی (امین)

        لااله الا گو تکمیل کن به نام الله چو چشمت روشنی یابد به ذکر لااله الا الله چو همواره بخوانی آیه ای ازکهف بمانی ایمن از سیصد گزند درکهف بجو غاری که سیصد سال درخواب مانی ز گرداب های گیتی درامان مانی چو برخیزی ز خواب گرانسنگت درغار مرو بی راهوار در کوچه و بازار مراد دل شود حاصل چو بازگردی درون غار ز زیورهای دنیایی گذر کردی شوی درخواب اینبار به مرگ سرمدی خشنود گردی زدست مردم بدکار
        میر حسین سعیدی

        مراد دل شود با سی و نه حاصل ااا به کهف و ما شروع و با ه شد کامل اااا قسمتی از آیه سی ونه سوره کهف برای حاجات توصیه امام صادق ااا ما شا الله لا قوه الا بالله اال

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        8