نهانخانه دل

نهانخانه دل
 سرزدم نیمه شبی بر در کاشانه دل
خلوتی کرده دهم گوش به افسانه دل

حلقه بر در زدم آهسته در آغوش کنم
مُهر اگر باز شود از لب مهرانه دل

دوختم چشم بر آن خانه خمار مگر
سر کشم تا قدحی از می میخانه دل

مثل آن ساز که بشکسته، بپا خاست فغان
تا زدم دست بهر گوشه ی ویرانه ی دل

در گشودند چو با حال خراب افتادم 
 چون شدم مست از آن ناله مستانه دل

زنده شد در دل ویرانه من خاطره ها
پر شد از خون جگر جام و پیمانه دل

گفت اینجاست یگانه حرم خلوت ما
راز ما گشته نهان کنج نهانخانه دل

#امیر_وحدتی_یگانه