درود بر جناب حسنلوی ارجمند
خوش آمدید و ممنونم که با حوصله خواندید و نکات جالب و ارزشمندی را طرح نمودید.
به مطالبتان فکر کردم و تقریبا با همه آنها موافق هستم.
می دانم که ایجاد حس زیبای «تعلیق» در پایان شعر می تواند برای مخاطب جذاب باشد و مخصوصا در سال های اخیر، ذائقه مخاطبان نیز اینگونه اشعار را بیشتر می پسندد. می دانم که از دلایل موفقیت شعر سپید در نزد نسل جوان، همین «پایان باز» است. می دانم که شعر باید در بطن خودش، همه پیام را به دوش بکشد و به مخاطب برساند و معنای مورد نظرش را در ذهن خواننده شکل دهد.
اما استثناهایی وجود دارد که باعث می شود در پایان شعر، توضیح درج کنم از جمله زمانی که برداشت احتمالی خواننده ممکن است به «ناامیدی» یا «گمراهی» ختم شود. در این شعر خاص با آن آهنگ غمگین، اگر توضیح را درج نمی کردم به اکثر خوانندگان، برداشتی غمبار از جریان طبیعی زندگی و نوعی «ناامیدی» القا می شد که نظام ارزشی و اخلاقی بنده اجازه اینکار را نمی دهد.
اگر یادتان باشد چند روز قبل در صفحه یکی از اشعارتان با هم گفتگو کردیم و اشاره کردم که قلم ما انعکاس جهان بینی و ایدئولوژی ماست حتی اگر حواسمان نباشد.
تا آنجا که حواسم هست در مکتب من، چیزی به نام سرگشتگی، ناامیدی، افسردگی و پوچی وجود ندارد و حق ندارم با اثر خود، این حالات ناخوشایند را به دیگران القا کنم یا وجود آن در آدمیان را، «طبیعی» و «عادی» جلوه دهم.
این شعر می خواهد این معنا را فریاد بزند که:
آی مردم
آن کس که نیکویی کرده و نیکی اندوخته
و به بهشت شگفت انگیز پروردگارش چشم دوخته
در آستانه عبور از فرجام زمینی و ورود به آغاز ابدی
نیازی ندارد حسرت اندوهبار کودکی را بخورد!
یادآوری خاطرات خوش زندگی از جمله کودکی، قابلیت طبیعی و خدادادی انسان است و مشکلی ندارد اما حسرت اندوهبار یعنی الان در «منجلاب دست و پا می زنم»...
اما در مورد ماجرای «حر» در کربلا. درست می فرمایید. بعید است در نیم روز بتوان به طور کامل رستگار شد.
اما به گفته قرآن کریم، تا «مرگ به انسان رخ ننموده است» راه توبه باز است و حتی اگر نتوان در کوتاه مدت، کل رستگاری را حاصل نمود می توان سهمی (هر چند کوچک) از آن را به دست آورد و همین هم غنیمت است.
به قول هم وطن های عزیز همدانی: « یه تومنم یه تومنه!»
(این مثل را در «لالجین» از یک همدانی شیرین سخن باصفا شنیدم...)
اگر عمری بود در صفحه شما یا صفحه من، باز هم به مقوله سرنوشت ساز جهان بینی و ایدئولوژی خواهیم پرداخت.
ضمنا حضورتان همواره مایه خوشحالی بنده است و غالبا پربرکت و بهانه ای ست برای اندیشه ورزی.
در پناه خدای مهربان باشید.
مطالب استاد احسانی فر برادر عزیزمان در موارد وزنی بسیار زیبا بود و استفاده بردم .
موفق باشید .
...
شعر خوبی بود به نوعی خاطره انگیز و نوستالژی
در مورد شعر مطلبی که به نظرم میرسد
عرض میکنم امید که راه گشا باشد .
موضوع اصلی شعر ( کاش می شد ) بود
و در واقع ( ای کاش ها ) زمانی به وجود میآیند و ما حسرت آن را میخوریم که
دخل و تصرف در موارد یاد شده نداشته باشیم
و کاری از دست مان بر نیاید که ما حسرت آن را بخوریم .
مانند. گذشت روزگار ... که به دوران جوانی برگردیم
و امثالهم ...
در مورد سروده شما ایکاش ها خوب هستند
و بجا .
مانند .
کاش کودک می شدم بارِ دگر
کاش همدل می شدم با یک نفر
( نشان از گذشت روزگار دارد
مانند .
کاش شب ها بی هراس و دغدغه
سر به بالش می نهادم تا سحر
( نشان از تشویش و اضطراب و دلشوره دارد که نوعی بیماری است )
.....
ولی در بعضی قسمتها و ابیات( ایکاش)
به نظرم مصداق ندارد و به قول معروف جایز نیست .
مانند ...
کاش تنها «پُستِ» من «دروازه» بود
( شما میتوانید هر زمان که اراده کردید دروازبان باشید . به نظرم ایکاش ندارد )
ویا مانند .
کاش خواهر عصر، از نان و پنیر
لقمه ای می داد با سبزیِ تر
( خواهر همواره عصر ها میتواند نان و پنیری به برادرش تعارف کند ... به نظر جناب زراعتی
دوست عزیزم . امکانش وجود ندارد آیا؟ )
در کل شعر شور و هیجان خاصی داشت
پر بار بود
نوستالژیک و خاطره انگیز .
بسیار عالی
برای شما آرزوی موفقیت دارم .