کودکی یخ زده در سوز هوایی برفی
نورّسی با سر و دستی لرزان
«فِرچه» در دست و یکی جعبه چوبی بر دوش
با دو چشم نگران
خیره بر رهگذرانی چابک
در «کفِ» کفشِ عبوری که گهی می ماند!
در غروب خورشید
بغض در حنجره اش می نالد
ناله ها کم جانند
شهر هر «پِچ پِچه» را می کوبد
شهر هر زِمزِمه ای می روبد
ناله ها خاموشند
صبر کن!
گوشِ دل را باز کن
ناله اش را بشنو
دیده بگشا یک دم
زیر باران تمنا
چشم های پسرک شفافند
در تلاقیِ نگاهت
می زنند رعدِ سوالی جانسوز
من چرا اینجایم؟!
پاسخش را چه کسی خواهد داد؟!
روزگاری که همین نزدیک است
پاسخش را خود او خواهد داد:
من «چ ِ» را کم دارم
من «چ ِ» را می خواهم
من «چ ِ» را می جویم...
تقدیم به سرور عزیزم، جناب حسین احسانی فر (منتظر لنگرودی)
آموزگارِ بی ادعای عالی مقام با «آموزه هایی طلایی» در قالب پست هایی با عناوین:
آموزش وزن (1)، آموزش وزن (2)، آموزش وزن...
که تا ابد، وام دار ایشان خواهم بود و هرگاه در سروده ای با اوزان اشعار کلاسیک یا نیمایی، همگام و همنوا شوم بخشی از نتیجه و آثار آن چه خواهم نگاشت «باقیات الصالحات» ایشان محسوب می شود.
همچنین سپاس ویژه دارم از جناب دکتر سید هادی محمدی که در پنجره ای سبز ذیل شعر «در شبِ موهوم...» از جناب «محمدعلی افضلی (خاکستر)»، به تفصیل از شعر نیمایی نوشتند و مطالب ارزشمندشان، محرکی شد برای بکارگیری آموزه های وزن در شعر نیمایی «چ ِ».
توضیح:
1 ـ «چ ِ» اشاره دارد به «شهید دکتر مصطفی چمران» بر اساس خطاب فیلم «چ» به کارگردانی «ابراهیم حاتمی کیا»
شهید چمران بین مردم عرب، جهان اسلام و جمعیت عظیم مرتبط با حزب الله لبنان در آفریقا و آمریکای جنوبی (خصوصا در ده سال گذشته) به مبارزات چریکی معروف می باشد. اما شاهکار زندگی او در حوزه دیگری رقم خورده است. وی نقشی برجسته در اداره تحول آمیز «مدرسه شبانه روزی فنی و حرفه ای جبل عامل» داشت و با همت بلند خود از بین نوجوانان یتیم، محروم و بعضا خیابانی جنوب لبنان، نسلی شکوهمند را تربیت کرد که سال ها بعد موجب حیرت جهانیان شدند. همان نوجوانانی که در برومندی، برخلاف اراده مستکبران عالم، نقشی شگرف در تغییر سرنوشت لبنان، ایران، غرب آسیا، آفریقا، آمریکای جنوبی و ... ایفا نمودند.
«چ ِ» همچنین می تواند به شخصیت تاریخی خوشنام دیگری نیز اشاره داشته باشد. هر چند امیدوارم اوضاع به گونه ای سامان یابد که پسرک قصه ما و نوجوانان همسان، هرگز نیازی به این «چ ِ» دوم پیدا نکنند!
2 ـ این شعر «نیمایی» ست و وزن آن در بلندترین مصراع به صورت زیر می باشد:
فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن
خوب می دانم ماه ها و سال ها طول می کشد کسی ظرایف وزن شعر فارسی را بیاموزد لیک در این شعر که قطعا ایراداتی دارد تلاش نمودم کلیاتی را رعایت کنم.
همیشه پای یک ایرانی در میان است.
دکتر مصطفی چمران، به دعوت امام موسی صدر در 1971 میلادی وارد لبنان شد. امام موسی صدر یک ایرانی باهوش، سیاستمدار، دارای تحصیلات حوزوی و دانشگاهی، خوش اخلاق و خوش سیما بود که به دعوت علمای شیعه لبنان و جهت ساماندهی اوضاع بسیار نامساعد اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی شیعیان محروم لبنانی به آنجا مهاجرت کرده بود. او انجمن ها و سازمان های مختلفی از جمله «مدرسه فنی و حرفه ای جبل عامل» را بنیان نهاده بود.مدرسه در 1968 با کمک مالی مهاجران لبنانی خارج از کشور به اتمام رسید. در 1969 با پذیرش 150 هنرجو آغاز به کار کرد. دو سال بعد یعنی در سال 1971، مدیریت این مدرسه با پیشنهاد امام موسی صدر به دکتر چمران سپرده شد.
با مدیریت دکتر چمران بر مدرسه، تحول خارق العاده ای در همه ابعاد آموزشی ایجاد شد. خیلی زود دانش آموزان و دانش آموختگان مدرسه در رتبه بندی آزمون های علمی کشور لبنان، همه مقام های ممتاز را به دست آوردند. آنچه رخ داده بود برای جامعه لبنان که شیعیان را در طبقه ای فرومایه می دانستند عجیب بود.
دانش آموزان مدرسه، نوجوانانی حدود 12 تا 16 ساله از شیعیان بودند که خانواده های آنها، چند دهه در نظام طبقاتی لبنان (برآمده از استعمار فرانسه) استثمار می شدند. شیعیان لبنان از فرصت های برابر شغلی محروم بودند و مشاغل سخت مانند عملگی، حمالی، دربانی هتل، نگهبانی ساختمان، رفتگری، آشپزی، واکس زدن، دستفروشی، نظافت اماکن و... را انجام می دادند. کودکان آنها نیز امکان تحصیل در مدارس پرخرج خصوصی را نداشتند.
اکثر دانش آموزان مدرسه، یتیم، محروم و بعضا خیابانی بودند. لباس خوبی نداشتند، از تغذیه مناسبی برخوردار نبودند، در جامعه لبنان با تحقیر به آنها می نگریستد، اعتماد به نفس نداشتند، فاقد خرده فرهنگ اجتماعی بودند، هویت، آرمان و امید جمعی نداشتند و...
دکتر چمران، آن نوجوانان را در دانش سرآمد کرد و همزمان به آنان عزت نفس داد. به آنها آموخت که به آرمانی ارزشمند بیاندیشند، آزاده باشند، ذلت نپذیرند، از ضعیفان حمایت کنند، نوع دوست باشند، مهربانی کنند، بر مستکبران بتازند و...
دکتر چمران شیفته آنان بود و آنان شیدای او و از اینرو هر چه باور داشت را باور خود کردند. این ژنده پوشان کوچک با مرام «علی» آشنا شدند...
مدرسه چمران، کانون فعالیت های سیاسی و فرهنگی نیز بود. هر هفته حدود 150 نفر معلم برگزیده از روستاهای مختلف (از هر روستا یک یا دو نفر) به مدرسه می آمدند و در کلاس های ایدئولوژیک و تحلیل سیاسی او شرکت می کردند.
مدرسه چمران، علاوه بر جهش خارق العاده در علم، خیلی زود محور اخبار مهم دیگری شد. در 1972 دانش آموز 15 ساله مدرسه با نام «فلاح شرف الدین» در مبارزه مسلحانه با متجاوزان اسراییلی به شهادت رسید. اسراییلی ها به خانه او در روستای طیبه در کنار مرز حمله کرده بودند. پدر و برادرش را کشتند و او با اسلحه ای که داشت در یکی از اتاق ها سنگر می گیرد و مقاومت می کند. 7 اسراییلی را به خاک می اندازد و سپس شهید می شود. او در بین لبنانی ها به عنوان اولین شهید نبرد مسلحانه با اسراییل شناخته شد و همین امر مدرسه چمران را بیشتر بر سر زبان ها آورد.
دو سال بعد در 1974، در بطن مدرسه چمران، نطفه یک تغییر بزرگ در سرنوشت شیعیان و لبنان کاشته شد و آن تشکیل مخفیانه هسته اولیه جنبش آزادی بخش «امل» از معلمان و دانش آموزان مدرسه بود. در مقام تشبیه، این رویداد همانند حرکت یک گلوله برفی در سراشیب زمان بود که هر چه پیش رفت بزرگ و بزرگ تر شد.
من می خواهم از اصطلاح «نسل مدرسه» استفاده کنم. یعنی کسانی که به طور مستقیم در این مدرسه و با راهبری دکتر چمران درس خوانده اند یا به طور غیرمستقیم توسط دانش آموختگان مدرسه تربیت شده اند.
تاثیرات و کارکردهای عظیم «نسل مدرسه» در لبنان، خاورمیانه و جهان، پس از تشکیل جنبش «امل» شدت و گسترش می یابد. همه آنها مهم هستند و دومینووار به هم مرتبطند اما یکی از آنها برای میهمانان این صفحه جالب تر خواهد بود. موردی که لبنان، ایران، کشورهای حاصل از پیمان «سایس ـ پیکو» در خاورمیانه، برخی دیگر از کشورهای خاورمیانه و بعضی کشورهای شمال آفریقا را از فروپاشی و تجزیه حتمی نجات داد. قبل از تشریح این مورد، ابتدا مروری فهرست وار بر نقش نسل مدرسه در تحولات تاریخی خواهیم داشت:
1ـ تاسیس هسته اولیه جنبش «امل» از دانش آموزان مدرسه چمران
2ـ شکست «فالانژ» ها برای سیطره بر کل لبنان و نجات شیعیان از کشتار و کوچ اجباری
3ـ مقابله با حمله اسراییل به مناطق مرزی لبنان
4ـ حضور چریک های نسل مدرسه به همراه چمران پس از پیروزی انقلاب اسلامی جهت آموزش یگان نظامی
5ـ شرکت برخی چریک های نسل مدرسه در جنگ های نامنظم ایران با عراق
6ـ انشعاب حزب الله (متشکل از عناصر برجسته و وفادار مدرسه چمران و معتقد به مبارزه همه جانبه با اسراییل) از امل و مبارزه با اشغالگران اسراییلی پس از اشغال نیمی از لبنان
7ـ مبارزه حزب الله تا اخراج تفنگداران فرانسوی از لبنان
8ـ مبارزه حزب الله تا اخراج تفنگداران آمریکایی از لبنان
9ـ عقب راندن اسراییلی ها تا کمربند امنیتی
10ـ حضور در نظام سیاسی لبنان
11ـ اخراج کامل اشغالگران اسراییلی از خاک لبنان
12ـ پیشدستی حزب الله در شروع جنگ 33 روزه با اسراییل و نجات لبنان، ایران و کشورهای منطقه از فروپاشی و تجزیه پس از شکست اسراییل و توقف طرح آمریکایی «خاورمیانه بزرگ» در 2006 میلادی
13ـ مهار اسراییل
14ـ مهار داعش
15ـ حضور تدریجی در بافت فرهنگی، اقتصادی و سیاسی قاره های دیگر
16ـ ...
و اما مورد 12 که به دست نسل مدرسه رقم خورد و مجال شرح آن وجود دارد. سعی می کنم در چند گزاره سیر رویدادها را توضیح دهم.
از دهه 1970 میلادی، آمریکایی ها متوجه خطر ظهور چین اقتصادی شده بودند. انقلاب ایران در 1979 و ادامه جنگ سرد آنها را در خاورمیانه مشغول کرد و یک دهه از چین غافل شدند. از حدود 1980 تا 1990، آمریکایی ها اتحاد جماهیر شوروی را در افغانستان تضعیف نمودند که به فروپاشی انجامید. ایران هم در جنگ عراق فرسوده شد و بنا به هر دلیل، جریان سیاسی غرب گرا در ایران بر سر کار آمد. از حدود 1990 و پس از یک دهه درگیری در منطقه غرب آسیا، آمریکایی ها دوباره خلاص شدند و به مهار چین پرداختند و نغمه نظام تک قطبی جهانی را سر دادند.
طرحی از اوایل دهه 1990 تدارک دیده شده بود به عنوان «خاورمیانه جدید» یا «خاورمیانه بزرگ». خلاصه اش این بود که اسراییل محور منطقه شود و سایر کشورها تکه تکه شوند و هیچ کشوری وجود نداشته باشد که امکان رقابت در جنبه های اقتصادی و نظامی با اسراییل را پیدا کند. همینطور دردسرهای خاورمیانه از جمله ایران برای همیشه خاتمه یابد و با خیال راحت بروند سراغ چین در آسیای جنوب شرقی برای شکستن گردن «ترکه غولی» که دیروز «بچه غول» بود و فردا «نره غول» می شد اگر به حال خودش رها می گردید...
بعد از حادثه مشکوک و مبهم 11 سپتامبر، افغانستان اشغال شد. فضا برای اجرای طرح خاورمیانه بزرگ که به فروپاشی و تجریه کشورهای منطقه می انجامید فراهم شده بود. در 2003 به عراق که هیچ ربطی به انفجار برج های دوقلو نداشت به بهانه وجود سلاح های کشتار جمعی حمله کردند و قرار بود در ادامه به حداقل سه کشور در خاورمیانه حمله شود که عبارت بودند از لبنان، سوریه و ایران. آخری ایران بود و بدترین مدل تجزیه (تجزیه به 5 یا 6 بخش) را در مورد ایران طراحی کرده بودند.
حزب الله لبنان در 2006 پیشدستی کرد و جنگ 33 روزه آغاز شد. اسراییل شکست خورد و شمشیر طرح خاورمیانه بزرگ از سر لبنان و ایران کنار رفت. گویا نسل مدرسه چمران، با خون خود محبت چمران ایرانی را جبران کرده باشند.
تمام این صحبت ها که بیان گردید قابل تشکیک است اگر وزیر خارجه آمریکا «کاندولیزا رایس» ذوق زده نمی شد و چند روز پس از شروع جنگ 33 روزه و با فرض شکست حتمی حزب الله، به صورت رسمی به ارتباط جنگ 33 روزه و تحقق طرح خاورمیانه بزرگ اشاره نمی کرد (نقل به مضمون):
این زاییدن خاورمیانه بزرگ است و وضعیت آنجا نیز درد زایمان است...
(این پنجره متناسب با سیر گفت و شنودها ویرایش و تکمیل خواهد شد.)