جمعه ۷ دی
|
دفاتر شعر بهاءالدین داودپور تخلص بامداد
آخرین اشعار ناب بهاءالدین داودپور تخلص بامداد
|
بی وفا
هچومشتی خاکم وهستم برایت جان فدا
بی وفا
عمرخویش برباددادم، به فنا
درگردش این سیاهی روزها
درغبارین غمها
تاپای جان گفتمت، بامن بمان
ناشکیبا
بی مروت چشم وگوش بستی به رویم بارها
بی حساب ونابجا
من به این بی مبالاتی ها
بسیاربودم خشمگین ونارضا
من مدام دلبسته ات
بی خبرازنگاه خسته ات
گشتی جدا
ازمن چرا
فصل سردوبی صدا
بی هوا
دورگشتی ازمن
برتوای سرکش ترین موجود عالم
بی حیا
هردم دادی آزارم
آمدم تابارآخربینمت
رفتی که رفتی
نازنین
حال که ازچشمم فتادی
گشتی غریب کوره راه
دیگرنمی خواهم ترا
درهردوسرا
روزگار
بی پرده گویم ،ازدردها ازغصه ها
اززندگی نخ نما
آنجا که هست
خالی ازمهر ومحبت بی صفا
بی کس وتنها
عمریست خستهام خسته ازهرخسته ای
ازدلهای رسته ای
ازدرهای بسته ای
خسته ازدریوزگی زندگی
خسته ازدلمردگی
می کنم هردم تمنا
ای خدا
برسان مرگ مرا
این تمنای محال
می بردروح وجانم را به صحرا
باری ام رفتم به دریا
تاکه گردم من رها
زین قفس
امانشد
سعی من باطل گشت
آمدم بازسوی دنیا
ای دریغا
افسوس افسوس
این امانت رانمی دانم کجا بایدبرم
نیست امیدی دردلم هرگز به فردا
دست بردار ازسرم
ای خدا
کن محیا
اجلم
دل کنده ازریشه وپرشکسته ازجفا
خسته ام خسته ازچون وچرا...
بهاالدین داودپور. بامداد
|
|
نقدها و نظرات
|
درودبرشمااستادپیشکسوت وارجمندم سپاس ازحضورتان | |
|
درودبرشماشاعرعزیزوارجمندسپاس ازحضورتان پاینده باشید | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
غمگین و زیباست