درود بر شما جناب فخوری ادیب بزرگوار
جسارتم رو ببخشید جناب فخوری ولی بنده هم با بانو کاسیانی عزیز، هم عقیده ام و این که شما توهینآمیز شخصی رو مخاطب قرار بدید و اتفاقا اون شخص هم استادی باشه که برای شعر شما اهمیت قائل شدند و وقت ارزشمندشون رو برای نوشتن نقد گذاشتند، اسمش رو دفاع ادبی نمیگذارند...
یا اینکه عنوان کاربری رو به سخره گرفتن هم نمیتونه جزو مقولهی دفاع ادبی باشه!
شما چند ماهه که عضو سایت شدید ولی من و بقیهی دوستان چند سالی هست که از محضر استاد محمدی، شاعرانگی میآموزیم و همچنان هم در حال آموختنیم
هر شاعر برجستهای هم ممکنه ایرادی تو شعرش داشته باشه و این نقدها هستند که کمک به بهبود و پیشرفت قلم میکنند.
البته نقد هم وحی منزل نیست و میتونید با کاوش و پی بردن به صحت و سقم مطالب شعرتون رو ویرایش کنید یا نکنید. بستگی به خودتون داره
پس لطفا در وهلهی اول آرامش خودتون رو حفظ
بفرمایید بزرگوار 🙏🌹
شما هم بزرگترید هم بزرگوار و اینجا چشم امید ما به بودن شما بزرگان هست و پشتمون به بودنتون گرم 🙏
در پناه حق پاینده باشید و برقرار
شعری پیش رو داریم از جناب آقای رحیم فخوری دوست هنرمندمان که چند سطری در خصوص آن خواهم نوشت.
🔶 حشو چیست؟
حشو یا زائدنویسی در لغت به معنای انباشتن و مملو کردن است و از منظر زبانشناسی، به کلمه یا عبارت زائدی گفته میشود که معنای جمله به آن نیاز ندارد و ممکن است تعادل لفظ و معنی را از بین ببرد و حتی با ایجاد اطناب در جمله، گاهی سبب انتقال نادرست معنا میشود.
در تعدادی از منابع، حشو را به سه دسته ملیح، متوسط و قبیح تقسیم کردهاند.
🚩 حشو ملیح
حشوی است که بر زیبایی سخن بیافزاید و وجود آن باعث شود سخن جلا داده شده و سمباده کاری شده به نظر آید و در دیدگاه مخاطب تابع زیباشناختی جمله کامل شود.
تنها این نوع حشو است که از صنایع علم بدیع به شمار میرود.
مانند (اگر) در شعر جناب فخوری
بخدا اگر
اگر دست من بود
گرچه اگر تکرار شده و نیازی به تکرار آن به لحاظ نحوی و ساختاری نبود اما وجود آن ملیح است و نوعی تاکید در جمله محسوب میشود که با حذف آن زیبایی سیکل جمله بر هم میخورد.
🚩 حشو متوسط
حشوی است که بر زیبایی سخن چیزی نیفزاید، امّا آوردنِ آن عیب محسوب نشود.
مانند
ماهی ها پروانه
آدمها پرنده می شدند
که میشدند حشو متوسط است و میشد که حذف شود
🚩 حشو قبیح
در این نوع حشو، دو کلمه در کنار هم ذکر میشوند که یکی دقیقاً هممعنای دیگری است و یا نوع دیگری از حشو قبیح آن است که دو واژه درکنار یکدیگر به کار میروند که هممعنی نیستند؛ امّا معنی یکی از دیگری استنباط میشود.
مانند مثالهای زیر از شعر جناب فخوری
این یعنی همان آب و برق مجانی
این در این جمله حشو قبیح است
چرا که با نبود آن هم جمله زیباتر است هم به ساختار جمله آسیبی نمیرسد. حالا در خود کلمه ی یعنی هم سر اختلاف است که نبودش بهتر است اگر جمله های ماقبل و مابعد درست چیدمان شوند.
🔶انواع حشو در زبان فارسی از نظر ساختار
💠حشو کلمات مهمل
مانند پول مول، چیز میز
💠 حشو حروف اضافه و ربط و نشانه های مفعولی
برداشته دیوار چه کنم را
در شعر جناب فخوری که (را) حشو است.
و یا
جاده دوزخ در دست تعمیر است
در این جمله (در) حشو است
💠 حشو در خطاهای زبانی
مانند (که) پس از کلمه ی آنچه
💠 حشو کلمات مترادف
مانند جمله ی زیر در شعر این شاعر
⛔تا دیوارش نبود بنام حصار
حصار همان دیوار است
🔷 و در آخر این مبحث عرض کنم
عبدالقاهر جرجانی در کتاب اسرارالبلاغه (ترجمه جلیل تجلیل) آورده است.
((حشو به طور کلی قبیح است و اگر قبیح نبود حشو نامیده نمیشد. در صورتی که حشو به زیباتر شدن متن کمک کند، آن را صرفاً یکی از صنایع بدیع به حساب میآوریم.))
با این مقدمه و توضیح در خصوص حشو که از شعر شاعر مثال زده و از کتاب جرجانی مثالهایی آورده شد میرویم سراغ محتوا و سایر مولفه های شعر جناب فخوری گرامی
🚩 در این شعر که سپیدواره ای آن را یافتم علیرغم تذکرات فراوان برای سروران سپید نویس در خصوص عدم تقطیع بی خودی سطور در برخی جاها میشد سطور این شعر را باهم ادغام کرد مانند دو سطر آخر
🚩 عنکبوت نکبت ،تنیده تار حجیم
بردروپنجره های هرخانه
آدما در بن بست تیره بختی
برداشته دیوار چه کنم را
می کوبند بی محابا برملاج خویش
⛔ احتمالا عجله در ارسال، غلط تایپی را بر این بند قرار داده است
آدما که باید (آدمها) می بود و برداشته که باید ( برداشته اند) می بود.
✔️ تصویر عنکبوت نکبت و تنیدن تار برای در و پنجره ی خانه در ابتدای کار
شگرد هنری شاعر است که شاید با هنر بازیگری خویش در هم آمیخته و اطلاعاتی که از سینما دارد این تصویر را کشیده تصویری که نمای کلی و شماتیک اصلی شعر را قبل از لو دادن سایر بندها به رخ مخاطب میکشد.
این آنونسی که جناب فخوری رسم کرده اند به حد کافی قوی برای انتقال معنا برای مخاطب است.
و بعد آن در دیگر بندها مونولوگ هایی که شاعر مطرح میکند همه از آرمانگرایی خاصی صحبت میکند و میل به دست یابی مدینه فاضله در بند بند شعر موج میزند.
⛔ متاسفانه شاعر در ادامه با عنوان برداشتن دیوار چه کنم این حس را بر هم زده
باید عرض کنم این جمله بار معنایی شعر را مخدوش کرده است چرا که برداشتن دیوار چه کنم حُسن است یا قبح؟ اگر این امر که قطعا حُسن است حادث شده چرا باید انسانها بر سر خود بزنند؟ مگر اتفاق ناگواری افتاده؟ شاعر معنی را الکن گذاشته و آنگونه که باید، بار معنایی را پرداخت نکرده است.
انتظار میرفت که شاعر حسن تعلیل سطور اول را در پی میگرفت و آن را بسط میداد که نشده و نکرده است.
🔷 کاش آسمان وطن من بود
تا دیوارش نبود بنام حصار
آنوقت ابرها بود میله های زندان
به انقراض می رسید امپراتوری هراسه
⛔ در این بند از جناب فخوری باید پرسید آیا نگارش جمله ی
( تا دیوارش نبود بنام حصار)
به لحاظ ساختاری درست است؟
آیا جابجا کردن جای فعل و سایر ملحقات جمله کمکی به شعر بودن جمله کرده است؟ آیا ایراد نحوی بر این جمله وارد نیست؟
در ثانی جمله ی بعدی هم همین درد را دارد
( آنوقت ابرها بود میله های زندان)
و چرا وقتی وطن آسمان است و آرزوی شاعر، ابر بشود میله ی زندان
چرا که زندان مرجع خوبی برای آن مدینه ی فاضله ای که شاعر در آسمان دنبالش میگردد نیست و تشبیه ابر به میله ی زندان در منافات با جریان روایی شعر است. شاعر باید بداند که گسترش مضمون از کشف آن مهمتر است و تا مضامین شعر گسترش پیدا نکند نمیتواند رسالت خود را به درستی انجام دهد
🚩
در اشعار نو مانند سپید کلمات جایگزین نویی وجود دارد که میتواند به جای برخی کلمات به کار رود
(هراسه)
✔️آنچه که مردم را از آن میترسانند
✔️مترسک
میشد به جای کلمه ی هراسه از واژه ی مترسک استفاده کرد که خیلی بهتر بود.
(به انقراض می رسید امپراتوری مترسک ها)
🔷 بخدا اگر
اگر دست من بود
آسمان را بجای زمین می نشاندم
آفتاب را اجاق حیات
مهتاب چراغ سقفمان
چشمه باران، بیخ گوشمان
این یعنی همان آب و برق مجانی
✔️ بهترین بند شعر همین است گرچه در ابتدا از تصاویر دست مالی شده استفاده شده و شعرایی در قبل هم از این تعابیر استفاده کرده اند اما جمع مولفه های بُرداری شاعر زیبا، جسورانه،
اجتماعی، سیاسی، اقتصادی است
🔶این یعنی همان آب و برق مجانی🔶
این نتیجه همان پیوند و نسبت عناصر شعر است که قبلا هم اشاره شد
یکی از روابط چشمگیر این بند وجود مراعات النظیرها است که رابطه ی علی و معلولی بند را حفظ کرده است
رابطههایی که باعث ایجاد موسیقی درونی میشود و این موسیقی درونی در اشعاری که فاقد وزن عروضی و بیت و قافیه هستند مهمترین تفاوت آنها را با نثر باعث میشود وهمه ی کلمات به صورت شبکهای با یکدیگر رابطه دارند.
همگون سازی یا آسیمیلاسیون در این بند اتفاق نظر شاعر با مخاطب است
وپروسه ای است که موجب مستحیل شدن شاعر و مخاطب برای رسیدن به آرمان شهر میشود
🚩 آرمان شهری که برای نخستین بار توسط تامس مور در سال ۱۵۱۶ در کتابی به همان عنوان (یوتوپیا) برای توصیف یک نظام سیاسی بیعیب و نقص از این واژه به کار گرفته شد، اما بهتدریج دامنه کاربرد اصطلاح آرمانشهر از مباحث سیاسی اجتماعی فرارتر رفت.
شاید قبل تر ها فلاسفه ی یونان مانند ارسطو و افلاطون تلویحا از مدینه ی فاضله سخن گفته باشند.
🔷ماهی ها پروانه
ادمها پرنده می شدند
مقصد، شانه های عشق
رنگین کمان ، مسیریاب رستگاری
جاده دوزخ در دست تعمیر است
تنها را باز . . .
راه بهشت است از بغل خدا می گذرد
✍️ وقتی در شعری صغری و کبری چیده و در خصوص مولفه های آن با مخاطب در حیطه ی کلمات مصور صحبت میکنیم ( شعر میگوییم) مخاطب انتظار دارد نتیجه ی معقول و به درد بخوری از این همه فراز و فرود ما داشته باشد.
نه اینکه نتیجه ی شعر پیامی متناقض و یا عبث باشد که اگر اینگونه شد قطعا شعر بودن ما لنگ میزند و باید فکری به حال تب کرده ی شعر خودمان بکنیم.
وقتی شاعر آرزوهای محال را برای آرمان شهر خود متصور شده و با جانشینی آسمان با زمین دنیای وارونه ی زیبا را طلب کرده است در این دنیا پروانه شدن ماهی ها چه حسنی دارد؟
پرنده شدن انسان چه ارزشی دارد؟
آیا هدف و آرمان ما در ایجاد مدینه ی فاضله ای که ساخته ایم جابجایی نقش است؟
پرنده چه عیبی دارد که جایش را با انسان عوض کند و یا پروانه هم همچنین و اگر این اتفاق افتاد چه دردی از دردهای گفته شده در شعر شاعر برطرف میشود؟
هرچند شاعر در جهان سورئال سیر میکند و همه ی معادلات در آنجا محکوم به رنگ باختن است اما این امر هم یک دال و مدلولی واقعی دارد
که اگر برخلاف منطق شاعرانه جلو رود محکوم به باختن است.
یعنی اگر هر اتفاق فراواقعی در شعر قرار است پیش بیاید باید دارای توجیه شاعرانهای باشد که از یک نظم و منطقی تبعیت و نتیجه ی مارا تامین کند.
بیان پیام شاعر از مرحله ی شعار باید به شعور برسد و اگر حول شعار درجا بزند شعر سلاخی میگردد.
چگونگی رساندن پیام شعر در قالب کلمات همان هنر شاعر است که از دایره ی واژگانی خودش جوری شعر را جفت و جورکند که هم صور خیال آسیب نبیند و هم سیر منطقی شعر ادامه دار باشد و اندیشه و تخیل و موسیقی هم تحت تاثیر این امور جلا پیدا کند نه اینکه کدر شوند.
با آرزوی توفیق برای جناب فخوری و همه ی دوستان
یا علی مدد
سید هادی محمدی