پرسمان
درخیابان پرس وجو کردم من از دیوانه ای
گفت: من دیوانه ام! تو عاقل و فرزانه ای؟*
پیش از این دیوانه تر بودم به زنجیر جنون
این زمان آواره تر گشتم به هر کاشانه ای*
گفت: دیدی کوی ما؛ آیا بُود آنجا دروغ ؟
زیر لب می خواند او ، اشعار بس جانانه ای *
روزگار ما فقط دیوانگان گویند راست
عاقلان خواهند تاج و خانه ی شاهانه ای*
گفتمش: از زلف او تا کی چنین آشفته ای؟
گفت: تا یارم بگوید، کن تو مویم شانه ای*
گفتمش: کاخ خرابات فنا را دیده ای؟
گفت:در آنجا به هرکاخی است ،یک میخانه ای*
گفتمش:در کنج عزلت چون تو کس محرم نبود
گفت: یارا چون که هستی با دلم همخانه ای*
گفتمش: دیوانه ، برده از دلت صبر و قرار
گفت : آن دل را بدان، سنگی است ،از بتخانه ای*
گفتمش دیوانه کی از عشق ما خواهی سرود؟
گفت: می گویم قصیده از لب مستانه ای*
با چنان عشقی به یاد تو سپارم جان خویش
تا نگردد پای تو در بند هر بیگانهای*
هر زمان از تاب آتشگاه عشقت در دلم
شعله ها گیرد ؛بسوزد، شیوه ی رندانه ای*
گوش می خواهم که گویم قصه های درد دل
آنکه بود از دل عزیزم ، دوستی دردانه ای*
مهر باشد در زمین ،محصول عشق اندر جهان
یار باشد او که جان بر کف نهاد و دانهای*
کاش من هم در وصال عشق تو کشته شوم
من ندارم هیچ در دل طاقت هجرانهای*
چون به زلف خویشتن؛ پیچی و تابی می دهی
برگشا رو، تا بجویم وصل تو عصرانه ای*
تا که بر چشم من آید تیر از ابرو کمان
عشق بارد بر دل و جان هر دم از ترکانهای*
باز با پیکان مژگان ، تیر عشقش را کِشد
او بُوَد در چشم من ،چون خنجر و پیکانهای*
چشم هایش مثل خورشیدی ،کند بر من طلوع
غنچه ی لب باز کرده ؛ ساخت شکرخانهای*
هر زمان گویم به خنده، عاشق تو گشته ام
یاد آن بر لب چو آرد هر دمی، خندانهای*
من که از سوز دل و درد جدایی سوختم
خوش نباشد شمع را در مجلس پروانه ای*
تا به کی گردم ز کوی عشق بازان من رها
هر طرف صد کاروان دنبال مهمانخانه ای*
گفت: با هر زمزمهای پرده بگشاید ز دل
عاشقی می گوید از پندار و از افسانهای*
گر تو یابی جام عشقی اندر آن بینی به چشم
بر در هر خانهای او ساخته ویرانه ای*
گر که من جان میدهم در راه او خوش می رود
زندهام. من در فراقش بر لب پیمانهای*
گر تو از خود بگذری صیقل بیابی و کمال
آینه در آینه در مجلس مردانهای*
گفته ام چندین کلام از دل ،نشیند بر دلت
با غزل ، جاوید از فامیل جاویدانه ای*
جاویدان(جاوید)
یکی از پارامترهای مهم شعر دوری از اطناب و رویکرد به ایجاز است. شعرتان خیلی طولانی است و در جاهایی خودتان هم خسته شده اید و قافیه ها را ازسر جبر آورده اید که درست نیست
قافیه هایی مانند هجرانه و پیکانه و عصرانه
فقط و فقط از روی اجبار و برای جفت و جور کردن شعر است و صحیح نیست
در ضمن غزل قالبی است معمولا بیشتر از پانزده بیت
ملال آور است و شاعر را دچار خطا میکند و شاعر مجبور است فقط قافیه جفت و جور کند
امیدوارم در آینده شاهد آثار پربارتری از شما باشم