پناهم
در خورده قامتی از صبح
پشت بوته های خار زمین
در اولین روشنایی غبار گرفته اش
تند می لغزد و
و من
در لغزشِ دوبارۀزمین،
چه سهل سُر می خورم
سلام و عرض ادب بسیار بسیار ممنونم از نظر لطف و پر از مهر و مهربانیتان.بنده هم با فرمایشات شما موافقم که گوشزد کم و کاستی ها بسیار به نفع شاعر خواهد بود اگر واقعاً خواهان آن باشد که از میرزا بنویسی ها دو قدم جلوتر برود.من همیشه به نقد مثبت و سازنده آری گفته ام .
اما در مورد شعر نوع نگاه و برداشت هر کسی از چینش واژگانی متفاوت است.شاید کمی مضحک باشد که اندکی شعر خودم را تحلیل کنم خوب شعر از آن دیگران است و من نیز فقط چون مخاطبی فرض کن پسر عمومیی که کمی بیشتر از شما از لحاظ خونی به این آقا پناه نزدیک است سخن می گوید
پناه در این جا بار زمینی پیدا کرده است،آسمانی نیست،جهت و محور نگاهش به انسان های زمینی است اگر«زمین»بیان شده برای تأکید مطلب است.«خارهای زمینی»(خوارهای زمینی،انسان های پست،فرومایگانی که نمی توان به آن ها پشت بست)«خورده »همچنان که برای آقای زارع نوشتم مستی و سرمستی،نشئگی است.در سرمستی صبحگاهان در اندک امیدهایی که سوسو می زنند یا فکر می کردید که سوسو می زنند و به آنها امید بسته بودید.پشت و پناه توخالی و خاریی که به آن دل خوش بودید می لغزد .پشتت را خالی می کند.پس لغزش اول مرجع ضمیرش برمی گردد به او . اویی که لغزیده و به تو پشت کرده .اما لغزش دوباره زمین .قطعاً این اولین و آخرین باری نخواهد بود که زمین و زمینیان به تو به من به ما نارو بزند.پیشتر بوده است و خواهد بود.پس این لغزش هم عمومیتی را در گردش و لغزش دوباره و دوباره زمین را بازتاب می دهد پس نمی تواند اضاف باشد.اما «سهل سر خوردن»با «ناشیانه سُر خوردن»بسیار متفاوت است.سهل یعنی به راحتی یک آب خوردن،خوردن از جایی که انتظار نداشتید.سهل یعنی تو بنا بر دلبستگی هایت ،بنا بر نزدیکی و قرابت هایت ،بنا بر مکتوب نانوشته های انسانی اعتماد کردن و ناگهان از این همه یک سیلی محکم خوردن.اما ناشیانه یعنی تو دست و پای خود را گم کرده اید ناشیگری کرده اید در کارت .دست به کاری زده اید که در آن وارد نبوده اید .ولی وقتی طرفت را می شناسی،روند کار را می دانید.جهت و سیر حرکت کاری را بلدید.ناشیانه معنای خود را از دست می دهد.
فکر کنم بست باشد. امید که رفع ابهام شده باشد سید جان
بازهم ممنونم از وقتی که گذاشتید
خوبید؟ خوشید؟ سرحالید؟
چرا توی کامنت ها احوالپرسی نمیکنند😅😅🤭
دلم میخواست امروز حالتو بپرسم😎
خب بریم سراغ شعر
راستش تا دیدم کوتاههه.. خوشحال شدم
اما بعدش دیدم.. فهمش صد تای شعر بلنداته
زیبا و تفکربرانگیز
یاد بگیر از من.. هم مسایل بی ربط مینویسم هم تعریف میکنم ازت
در پناه نور و عشق الهی باشی