پنجشنبه ۲۴ آبان
رویایِ رویا شعری از رویا ادیب (نازبانو)
از دفتر نیمای من نوع شعر غزل
ارسال شده در تاریخ سه شنبه ۲۵ مرداد ۱۴۰۱ ۱۶:۱۵ شماره ثبت ۱۱۲۶۶۸
بازدید : ۵۴۴ | نظرات : ۶۸
|
دفاتر شعر رویا ادیب (نازبانو)
آخرین اشعار ناب رویا ادیب (نازبانو)
|
دیدمش گفتم منم
اما چرا نشناخت او؟
گفتمش:جانا، منم!
رویایِ رویاهای تو
آنکه روزی در بَرت از
جان شیرینش گذشت
جار رسوایی زدی
دیوانه ای از سرگذشت
رفتمت از کوی تو
با یک دل ماتم زده
حال دیدی حال من
با یک نگاه سرزده
عهد و پیمان بسته بودی
زیر پا انداختی
آنچنان در خود شکستم
دیدی و نشناختی
من همانی ام که گفتی
چشم تو جامم شده
عشقت ای جان اعتبارِ
هستی ونامم شده
بودنت روحم شده
این بود ورد هر شبت
من که جان میدادمت
با یک اشارت از لبت
راستی آن شب چه شد؟
گفتی بیا وقت قرار
با چه حالی آمدم
با حالتی آشفته، زار
آمدم اما نبودی ! نه
چرا یک نامه بود
نامه ت هوش از سر و
جان و وجود من ربود
وعده ی دیدار ما
در آخرت رفتم همین !
دیده بودی ریزش کوه ؟
حالم من هم شد چنین
بعد آن شب روزهایم
تا ابد پاییز شد
درد از چشمان من
بیرون زد و سر ریز شد
آرزوهای قشنگم
یک به یک مدفون شدند
حال میدانم چرا؟
دلداده ها مجنون شدند
کاشکی امروز هم
اصلا نمی دیدم تو را
باز دردم تازه شد
گفتم منم!گفتی شما؟؟
#نازبانو
|