درودی مجدد جناب سلیمی عزیز
در جواب سوال شما بای بگم که بعد از فتح ایران ساسانی با جمعیت ۱۴۰(صد و چهل) میلیونی اون زمان امپراتوری ایران (تاریخ اجتماعی ایران اثر سعید نفیسی)که اکثر اونها به شغل نظامی گری اشتغال داشتن توسط ارتش اسلام که جمعیتی در حدود هفتاد هزار نفر رو شامل میشد و همین میرسونه که ایران ساسانی به زور شمشیر فتح نشده بلکه بنا به نقل دکتر زرینکوب با اختیار کامل ایرانیان به ستوه آمده از ظلم حکومت ساسانی بوده.اما رشد علمی ایران بعد از سقوط ساسانیان و رها شدن از زنجیرهای سنگین این حکومت و بتدریج اتفاق افتاد و با تاسیس دارالحکمه در بغداد توسط مأمون عباسی و هجرت دانشمندان به اون مرکز علمی و نهضت ترجمه کتاب های ملل گوناگون و ابداعات فراوان علمی جدید و نظریات پیشرفته خود ایرانیان مسلمان و اعراب در عرض پنج قرن از قرن هشتم تا سیزدهم میلادی تمدن اسلامی پیشتاز عرصه علمی جهان بود که تا همین امروز هم اروپا پیشرفت های خودش رو مدیون تمدن اسلامی میدونه.
اما جملاتی از دکتر شریعتی میتونه سوال شما رو بخوبی پاسخ بده.
به قلم دکتر علی شریعتی
«اسلام را نگاه کنید، در همان بیست سال اول به اندازه ای چهره های درخشان طلوع می کند که در هزار سال ایران باستانی هرچه می گردی یکیش را نمی یابی!
این اواخر، در زمان انوشیروان و بعد از او به اسم چند طبیب و حکیم بر می خوریم اما چه زود دماغ سوخته می خرند! اسم ها همه خارجی است، بختیشوع و… آری، این ها دانشمندان روم شرقی اند که از ترس مسیحی شدن ژوستی نین دررفته اند و به اینجا آمده اند و دانشگاه گندی شاپور را ساخته اند، پناهندگان سیاسی اند. پس اوّلین دانشگاه ما را هم در عصر طلایی باستان، یونانی ها ساختند!
پس چرا پس از اسلام، همین ملّت یائسه و عقیم، چنان یکباره شگفت و بنیانگذار دانشگاه ها و مدرسه ها و کتابخانه های بی نظیر در عالم (حتّی امروز) و صاحب آن همه کشف و کرامات در عالم بشری شد و سلطه نبوغ علمی و هنری و فکری و سیاسی اش از چین تا شمال افریقا و جنوب اروپا سایه افکند و دامنه اش تا قلب اروپای قرون وسطی و رنسانس و اروپای جدید هم رفت؟
باز هم انقلاب، انقلاب فکری، ایمان داغ و نو و دگرگون کننده روح و نژاد و بینش و همه چیز! ایدئولوژی! آنچه خودجوشی و آفرینندگی و بارآوری و فرهنگ و تمدن راستین خلق میکند!
و چه دوستی خاله خرسه ای است دوستی ایران دوستان خیلی خیلی… بله! که به علّت دشمنی آلامد با اسلام، خط بطلان بر روی این همه سرمایه هایی عظیم و افتخارات شخصیّت ساز و گرانبهای پس از اسلام می کشند، که هیچگاه نژاد ایرانی این چنین ندرخشیده و اسناد این گونه زنده و موجود که دنیا بدان معترف است، از قدرت نبوغ و خلاقیت و شایستگی ذاتی خود در دست ندارد.
و آنگاه پس از تحقیر یا کتمان این فرهنگ و تمدن عالمگیر (اسلام) باید بدوند، دنبال سند قومیّت و افتخارات باستانی و چون چیز قابلی گیر نمی آورند، ببافند که بله، نخیر بوده، خیلی هم بوده، اما همین عرب ها از بین برده اند، بوده، خیلی هم بوده، اما اسکندر ملعون برداشته و با خودش برده به یونان و بعد از روی همان «بُُرده ها»ی ما، آن همه فیلسوف و هنرمند و دانشمند و ادیب درآمده و یونان، یونان شده است.
خوب، به چه دلیل؟ به دلیل عقل! یعنی ممکن است یک ملّت بزرگ و نامی و نیرومند و متمدّن مثل ایران دوره هخامنشی و اشکانی و ساسانی چیز حسابی نداشته باشد؟ فیلسوف و شاعر و متفکّر و دانشمند و نویسنده نداشته باشد؟ نخیر! پس داشته است! بله! خوب، برده اند! البته! همین اسکندر یا عرب ها برده اند! پدرسوخته ها! حتی اسم فیلسوف ها و شاعرها و نوابغ بزرگ ما را هم بی شرف ها برده اند.
خوب حالا تکلیف ما چیست؟ هیچی فحش بدهیم به عرب ها و اسکندر و کودکانمان را از کودکی با بغض و دشمنی با این ها بار آوریم تا فردا که بزرگ شدند بدانند که چه کسانی آنها را به این روز انداختند، تا دیگر گول اسکندر و عمر و یزید بن مهلب را نخورند و با پندار نیک، گفتار نیک و کردار نیک که تنها باقیمانده فرهنگ عظیم باستانی ما است زندگی کنند! احسنت!»
منبع:
بازگشت به کدام خویش؟، علی شریعتی، صفحه ۲۱۴ ـ ۲۱۷.
بهره بردم از اندیشه شما 🌺🌺🌺