.این شعر پاسخ اندکی است به شعر شاعری که نمیدانم کیست.سال ۱۳۹۲
(در کنج دلم عشق کسی خانه ندارد. کس جای در آن خانه ی ویرانه ندارد
دل را به کف هر که دهم باز پس آرد کس جای در این خانه ی ویرانه ندارد
گفتم مه من از چه تو در دام نیفتی؟ گفتا چه کنم دام شما دانه ندارد...
به نام خدا
در کنج دلت عشق کسی دام ندارد! هر جا که قصور است خداخانــــــه ...ندارد
این صحبت پیری نه به حرف است و نه باور چون عشق جوان در "هوسش خانـــــــه ندارد.
*بگذار که در وصف تو شعری بسرایم!!!! تا از سر مطلب نشود فایده ....ندارد.
(در کنج دلم عشق کسي خانه ندارد) چون عشق تو جز بر دل من سایـــــــه ندارد.
گفتی مه من از چه تو در دام نیفتی؟؟؟؟ گفتم چه کسی گفته که دام تو فقط دانه ندارد؟؟
اصلا تو برای دل من دام گرفتی که بدانی؟؟!!؟؟ دل تاب نگهداری دیوانـــــــه ندارد؟؟؟؟
دل را به کـــف من که ندادی که پس آرم!!!!!! مـــن؟؟تاب نگهداری دیوانه ندارم؟؟؟
فردا که بخواند شب تو صبح خدا را.. می فهمی در این رسم"قفس دانـــــه ندارد.
این عشق زمینی یست که آغاز صعود است پابند هـــوس نیستم این هـــــا هــــه ندارد.
دنیا اگرم ارزش أرزن به خدا داشت!!! این دام که هیچ است؛کسی نالــــه ندارد.
هر چند که اندازه ی ظرف دل ما یک چمدان است.. اما اگرم بود که زبان لابـــــــه ندارد.
گفتی مه من *ماه منی..*ماه تو باشم؟؟؟ گفتم به خدا ماه دلم چـــارده(14)ندارد...
من شرط نبستم که مرا دوست بدارید.... این "کوه شمـا بود که دگر چشمــه ندارد..
این چشمه اگر قدرت فواره شدن داشت!!! یک رود که نه !!برکه و دریا! چــــه؟...ندارد؟
هر چند که بیستون شده یک قصه ی سر خوش اما به خـــــدا کوه که بیراهـــــه ندارد!.
بیــــــــراهه فقط "فکر منو توست که پوچ است... چون هیچ کسی غیر خدا خــــــــــانه ندارد.
بین أرسِ وحشی و جّبر سبلانش.. افتادی و افتاده شدن چـــــــــاره ندارد.
تو قله ی برفی و نفسگیر تر از مرگ... می آیم از این دامنـــه که "پـــــا یه ..ندارد؟..
گفتی تو بمان با همه ی خاطره هامان... گفتم تـــــو بگــو سّـــــــر"بدهم,چــــانه ندارد...؟
هر شب که به یک *بوسه مرا حادثــــه کردی.. طوفان شدویک فصل که سالانــــه ندارد..
پاییز و زمستان دلم را نه کسی خوب ندانست.. جز عشق تو که جرأت آوازه ...ندارد.
بوی نفس باغچه می داد دهانـــت........ این عشق بهشتیست که سفر نامـــــــــه ندارد.
یک سوز ولی زلزله میریخت به جـــانم... گویا که همین زلزلـــــــــه آواره..ندارد!!!!
افتادم و از ضربت بد جور تو رفتم.... تا گستره ای دور که در نقشـــــــــه ندارد.
خورشیدّمی و عادت هر روزه ام این است یک پنجره ی باز که انــــــــــدازه ندارد.
در واشد و پاشید نسیم هیجــــــــــانش.. اما!چه کنم؟شمـــــــــع من پروانه ندارد؟؟؟
از زاویه ی تند نگاه نگرانــــــــــم... فهمید پــــــــــدر درد مرا چــــــــــاره ندارد...
مادر به دلش وعده ی خوشبختی من داد چون با پدرم عشق فقط خاطره دارد......
تقویم ورق خورد و ورق خورد و ورق خورد... آنقدر که قاموس الفبای تو نا خوانـــــــده ندارد.
در ماه مبارک توبه پابوس رسیدی !! انگار که بی لطفی تو خنـــــــــــــده ندارد
ای کاش ز دشمن نظری خواسته بودم چون غیر ضرردوست که دستانــــه ندارد.
این است اگررسم مسلمانی ات آقا؟!!! این دین تو را"حافظ و دینامـــــــه... ندارد
در دین نه شکستن نه تخلف,که :منی"راه ندارد این معنی خود بینی ما واژه......ندارد
در دیناگرم صد رکعت از صبح و تا شب رفتار کنی مثل کسی عامـــــــــــه ندارد..
زنجیر به قلبت و دلت مهر بکوبند.... چون روی دروغی به کسی آینــــــه ندارد
شیطان نه به شاخ است و نه دم بلکه به یک حرف لب را که تکاندی نفست حاکمـــه دارد
ای کاش زدشمن نظری خواسته بودم..!!... چون غیر ضرر دوست که دستانــــــه ندارد
افسوس خدا حاجت یکسال مرا داد... اما چه کنم روی اینکه خدا روی به دیوانــــــه ندارد
یک قطره ی آبم که در اندیشه ی دریا افتادمو باید بپذیرم که کََََ س اندیشـــــــه ندارد..
این کوزه ترک خورد چه جای نگرانیست؟؟ بشکن تو و بشکن تو وبشکن که در او مایــــه ندارد...
این مایه ی نار است که میسوزدت از غم چون درد دلم چاه که نه!!!چالــــــــــه ندارد...
ما هیزم خشکیم بسوزیم وبسازیم... هر مَرد! که با خود جگر ســـــــــوده ندارد!!!
آغوشم اگر لذت "هر کس"به خودش داشت!! آغوش برین تر ز تو را،روحم حَذر بیشـــه ندارد!
"از فکر تو کوتاه برای ابدالدَهـــــــر... دستم که به خون کسی آلـــــــــــوده... ندارد.
این عشق گواه است که این قلب کهن را دیده است بسی کُشته ولی غیر تو دلــــداده ندارد.
این طالع من نیست اگر چند که این تیغ رگ ها زده بر دَست نَفرها...و اَجیرانـــه ندارد.
آغوش مرا بوی خودت در بر خود داشت... چون "بوی تو را جز "تو خودت شامِــــــه ندارد!
قدر تنی از پیرهنی فاصله داریم وای از تو چه سخت است که این دکمـــــــه ندارد.
با من که "توآغوش اگر واکنی امروز... مصلوب شوی چون کَف و پیمانـــــــــــــه ندارد.
من هم نه مسلمانم و نه گَبر؛که هیچم چون هیچی من جز به خودم مایــــــــه ندارد...
"گفتی و ندیدم و شنیدی و ندیدی... دشنام و جفایی و دعایی کــــــــــــ ه... ندارد...
بگذار که چشمم بشود آتش و از خود تو بگیرد هر چند همین سوختنم بر خود من داغـــه ندارد.
حالم چو دلیریست که از بخت بد خویش گویا که ز داغش کسی آگــــــــــاهـــه ندارد.
حالم چو درختیست که یک شاخه ی نااَهل بازیچه ی دست تبری؟!!کشتـــــــه...ندارد.
بیدارم اگر دغدغه ی عشق نمیکرد!!! بیچاره تر از من خودِ "بی"چاره ندارد
سر در گمی ام داده گره در گره اندوه خوشبخت کلاف است که سر راهـــه ندارد
شیرین تر از این تلخی عشق من نچشیدم چون طعم "خدا"منت و انکـــــــاره ندارد.
آزادگی و شیفتگی مرز ندارد ... این حس بیان "من و تـو نا مــــــه ندارد.
وقتی همه جا از غزل (عشق)من سخنی هست یعنی همه جا عاقل و فرزانـــه ندارد
از عاشقی عاقل و فرزانه همین بس تا شرح شود بی "تو "که انگیــــــزه ندارد
ای بغض فرو خورده مرا مرد نگه دار.. چون دست خداحافظی اش نامــــه ندارد..
یک سال ورق میزدمت حیف ندیدم بر صفحه ی فهرست مطالب سروته نقطـــــه. ندارد
"پاسخ بده از این همه مخلوق چرا من؟؟؟ قانون قتیل تو شناسنامـــــــــه ندارد؟؟؟
با هر که توانسته کنار آمده دنیا تیرش به خطامیرود انگار خطاکـــــــاره ندارد؟؟؟
یک بار به من قرعه ی عاشق شدن افتاد" یک بار دگر بار دگر بــــــــــــاره ندارد
ساقی همه بخشوده ی یک گوشه ی چشمیم آنجا که خداهست دلم نالـــــــــه ندارد
با طالع فرخنده شبی دست بر آریم این عطر وصول من و تو رایحــــــــــه..دارد
*ای جاده بگذار کمی آب بپاشم ... پشت سرت از کاسه ای که عاطفــــــــه دارد...
میلاد با سعادت ثامن الحجج حضرت امام رضا علیه السلام
را تبریک عرض مینمایم
یا امام رئوف
ضامن آهو