مرا در آغوش بگیر جیرانم
قلبم از اشک خیس وسرازیر شده است
انگار ,من ]همچنان ,در حال غرق شدن هستم
غرق شدن در حجم انیوهی از دلتنگی ,دلتنگی برای تو
تویی که نبودی
در واپسین لحظاتی که سینه ام ازشعله های بر افراشته از گریه هایم در سوز وگداز بود نبودی.
در روزی که بیش ازهمه به هرم نفس های رنگینت نیازمند بودم
از من دور بودی ومن در هوای آن رایحه ی آشنا چونان گلی پژمرده پر پر شده ام
تو نبودی تا اشک هایم را از ذهنم بزدایی ومن حال ,احساس سنگینی می کنم
اشک هایی که انگار به قدر کافی از پلک های خسته ام سرازیر نشده اند
وزنه ای که مرا به ژرفای اقیانوس غم می کشاند
دیر آمدی جیرانم
وقتی آمدی که من تمام شده ام
درون دریای روزهای یدون تو
با دلتنگی در پی نفسی کوتاه تقلا کرده ام
وحالا , برای همیشه از پا افتاده ام
دیر آمدی جیرانم
حالا هستی.....
اما من هنوز دلتنگم
تو میان حریر سفید ولطسف نگاه من توازش میشوی جیرانم
ومن در کلمات عاشق وصدای عاشق ترت
هنگامی که آهسته مرا فرا می خوانی از کوچه های دور شمال یه جنوب های دلگیر
برایت مینویسم جیرانم
از آنچه مورد هجوم قرار داده است دل وعقلم را
وکاش بگویم ...
من واحساسم بساطی نداریم
وعقل فلسفه می بافد
گفتم من واحساس وباز باید بگویم غرق کلمات گشته ام
نمی دانم چرا ؟
جیران جان ....
چرا وچگونه در نامه هایم به تو
فقط وفقط می خواهم پرندگی را تجربه کنم و آوازم را به گوشهایت برسانم
تا درد هایم به چشمانت ...
می خواهم پرستویی شوم
بر روی شاخه ها ی درهم پیچ خورده آن تاک پیر باغچه تان در کنار سپیدار بلند وتو ....
باان گیس های لخت ومشکی ات
به من لبخند هدیه بدهی
وزیر لب بگویی من خوشبخت ترین مردم
که بانویی چون تورا دارم
بسیار زیبا و جالب بود