سوار باد شدیم
راه ها را جا گذاشتیم
جنگل ها را
و از سال های زیادی عبورکردیم
شب ها
در سرزمین های دور چادر می زدیم
و قصه ی غارهای منقوش را
گوش می دادیم
شبی
که باکره شدیم
جادوگری پیر از غار چرخید
و مردها و زن های زیادی
از دهان رملش پرید
ورد می خواند
و رمل را مرتب می چرخاند
و اشکال عجیبی
در پای دشنه اش نقش می بست
حیرت کردیم
دیوار چین از شانه ها بالا رفت
رومی ها
در چشم ها شنا کردند
کشتی نوح
در پهلویمان نشست!
رمل دوباره چرخید
رمل سه باره چرخید
به میانه ی تاریخ پرتاب شدیم
اسب های زیادی
در دهان دختران مان کره انداخت
و پسران
با دشنه های دوسر
کنار کتابخانه ها سوختند..!
جادوگرپیر هم چنان ورد می خواند
و دندان رملش می چرخید...
به امروز رسیدیم
همه ی دنیا دورسرمان
پرنده ها دورسرمان
بادها دورسرمان می چرخد
آتش از پرهامان ریخت
جنین های زیادی در آتش سوخت
و چهارگوشه ی زمین شعله گرفت
مادرها کودکان
و پدران
زنان شان را به اردوگاه اجباری بردند
و خود منتظرمعجزه نشستند...
جادوگرپیرهم چنان می خندید
صدایش
رعشه براندام زمین انداخت
و هشتمین عجایب دنیا متولدشد!
ما
دهان مان دریده تر ازقبل
سکوت کرده است
باید از پشت باد پیاده شویم
کولی ها
هنوز رام نشده اند...!