دَر سُفرهی چشمان تو افطار قشنگ است
مهمان خُدا هستم و دِلدار قشنگ است
صدبوسه طلبکارم و مقروضترینی
با دیدن تو دِیْنِ بدهکار قشنگ است
با دست زنی پس، بکشی طور دگر پیش
اینگونه کُنی تسویه انکار قشنگ است
گُفتی که بخور سیب، زدم گاز و زمین هم
ای خانهات آباد به اجبار قشنگ است
ترسم که بچیند گُلِ خوشبوی مرا غیر
دستی به تو ای رُز نرسد خار قشنگ است!
چشمت به در و در به درم در بگُشایی
با شرم و حیا میوهی اصرار قشنگ است
ماه رمضان است و بیا قدر بدانیم
در جنّت آغوش تو دیدار قشنگ است
با ماه یکی گشتی و هر چشم بدی کور
ماه من از این زاویه بسیار قشنگ است
اسپند بریزیم و بگوییم بلا دور
آتش به تَنِ دانهی عطّار قشنگ است
از فاصله باید بگُریزیم از اینرو
عریانی و ویرانی دیوار قشنگ است
دیوار فرو ریخت و ویران شدم امّا
این رابطه بر چینهی آوار قشنگ است
هنگام صعود از تن زیبای تو دیدم
بر دامنهات دامن چیندار قشنگ است
رزمایش لبخندو نفسهای بهاریست
خدمت به تو ای بانوی سردار قشنگ است
من باشم و تو باشی و هرثانیه هربار
بوس و بغل و ورطهی تکرار قشنگ است
ای زولبیا بامیه، شیرین عسلِ من
با طعم لَبَت چایی هلدار قشنگ است
شور لب لعلش همه شیرینی جان است
در وصف تو این مصرع عطّار قشنگ است
از دود بدورم چه کنم دود شدم من
پیوند لبت با لب سیگار قشنگ است
پیک سَحَرو سینِ دُعاهایِ قُنوتم
با یاد تو بیخوابی دیندار قشنگ است
گفتند به ما روزهی بیمار حرام است
بیمار توام روزهی بیمار قشنگ است
همراه تو، هم راه تویی توی مسیرم
با یاد تو پیمایش بازار قشنگ است
ابلیس برای دل و دینم نگران است
فرهادم و در پای تو پیکار قشنگ است
عید آمدو باید بدهی فطریهات را
بوسیدن لبهای تو صدبار قشنگ است
قشنگ است...
"سلام دوستان گرامی این شعر نوشتی دیگر و لباسی نو بر تن سفرهی چشمان تو میباشد."
بسیار زیبا و دلنشین بود