به نام خدا
در آستانه بعثت خجسته رسول رحمت و رستگاری حضرت ختمی مرتبت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم
و با عرض شادباش این عید فرخنده به پیشگاه یکایک عزیزان ؛ غزل ناتمامی در منقبت حضرتش تقدیم می نماید .
به دلبری که بپاید شکوه گنج وصالش
دریغ نیست که دل بندی و رسی به کمالش
کمال عقل به وهمش رسید و دید عقیلش
صفای عشق به فهمش نشست و جُست جمالش
ازین طبیعت پیدا به ناپدید رسیدند
چو طبع روح رهاییست مرد را دام خیالش
به جای فضل مگر درس عاشقی به تو آموخت
که فضل را به عنایت نهاد در ره آلش
صفای زلف سیاهش جلال کفر گرفته
وفای حسن ملیحش شعار دین زلالش
به مصطفاست صفایی اگر که داشت شریعت
طریق سمحه سهله ست هم حرام و حلالش
حریم حرمت انسان نگاه داشت به اخلاق
زوال ملک پذیرفت جز ستم چه زوالش؟
به حقگزاری والعصر و صاد و کوثر و یاسین
چه عاشقان که گُزیدند عقل را به جمالش
امین عهد عنایت ز عاشقان مرامش
مسیح و موسی عمران سفیر فجر مآلش
خدای را نتوان گفت وصف عشق محمدص
چو برگزید خدایش به دوستی ز کمالش
خجسته باد حقیقت که یادگار رخ اوست
زهی شرف که جودست آستان جلالش
شهاب ثاقب مسکین قرین عشق نیفتد
مگر دمی که زدایی به مهر گرد ملالش
🌺اللّهُمَّ صَلّ عَلی مُحمّد وَ آلِ مُحمّد وَعجّل فَرَجَهُم🌺