چهارشنبه ۲۸ آذر
|
دفاتر شعر الناز حاجیان (مهربانی)
آخرین اشعار ناب الناز حاجیان (مهربانی)
|
در خواب هایم زندگی های زیادی را میبینم که نور میبخشند بر چشمانِ کم سویم چشمانم مست بر خواب
و بالین گرم از جسم
سقف اتاقم دریچه ای نورانی از ستارگان
....
مهمان بودم در روستایی دور افتاده اما چنان گرم و صمیمی مردمانی داشت که دلم میخواست سالیانی در آنجا زندگی کنم بدون باز خواست کردنم از سوی عزیزانم
نامم بی بیِ مهربود...
غروب نشده بود من پیرهن بر تن و گیوه بر پای به بیرون از خانه رفتم
یک مسیر خالی از زنانِ همیشگی ِمحله بود
تعجب کردم و جویایشان شدم...سید تپه های درآغوش هم را نشان داد و گفت آنجا محفلشان است
محفل؟
آری رازو نیاز
رفتم سویِ محفلشان
چه گردهمایی داشتند بانوان روستا
سفره یِ سبز رنگی بر بامِ تپه ها کشانده و ذکره ها را به ملکوت گره کور میزدند
گره کور با نجوایِ باد و زمزمه یِ آیه آیه از صوتِ قرآن
صلوات و نام خدای را ذکر لبانم
و گیوه هایم را زیرِ خود و تکیه گاه کمرم کردم
سوال پرسیدم چه شده...آه کشیدن
ترسیدم
بی هوا
حوا به من نگاه کرد و برایم از یک شخص بیمار صحبت کرد
دخترکی جوان فقط میدانم همین را اشاره کردند
دخترکِ جوان بیمار است از ما درخواست کرده است
خدای را دعوت به بخشش کنیم
چشمانم خیس شدند بدون اینکه بدانم او کیست
اما دردش را احساس میکردم
ناله هایش را
بغض ها و اشک هایش را
ترک کردم محفل را به خانه آمدم
وضو گرفتم و نیت کردم
خواب به بالینم آمد
چشمانم بیقراری میکردند
چشمِ راستم نابیناست
اما چشم دلم بینا
لبانم بی اختیار هر لحظه را ذکر نامِ خدای را ستایش میکنن و مرا تلنگری از بخشش خدای
خواب ها با من راستینند...
حقیقتند
بسیار بسیار در خواب ها من روحم را جا گذاشته ام
و جسمم را به بیداری در دنیای کور خود دعوت
آن غروب برایم همیشه یادآورِ یک معجزه بود یک معجزه که قلبم به آن گواه میداد
|
|
نقدها و نظرات
|
دنیایی سپاس استادارجمندم زیباخواندید حضورتان همیشگی درمحفل اشعارم | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
بسیار زیبا، دلنشین و سرشار از احساسات لطیف سروده اید
قلمتان نویسا