شعري في البداهه درباره تفاوت عيد هاي قديم با عيدهاي امروز
یادش بخیر اونروزاعیدایی داشتیم
توخونه ی فامیل برو بیایی داشتیم
اونروزا کسی نبود تجملاتی
توسفره ها فقط بود نقل و نباتی
اونروزاکوزه شکستن هاچه مد بود
لباس عید یه هفته به عید تو کمد بود
اونروزادلاخوش بود ايام نوروز
توكوچه ها میومد یك حاجی فیروز
اونروزاماشين نبود همه پیاده
توخونه ها میرفتن با دل ساده
امابگم قصه ی امروزه عیدها
بگم دودي از سرتون میره به هوا
عیدهای امروز فقط داره افاده
همه چی چون برق و باد شده آماده
امروزه که واسه ی عیدها نمیرن
میرن تا خونه ی فلانی رو ببینن
توسفره ها برق میزنه تجملاتی
توکاسه ها پر شده از هرشکلاتی
یکی میگه خونه ي فلاني چه جوربود
خونه ي اون فلاني پسته ی شور بود
یکی میگه مبلمان همسایه دیدی
چراتو مثل مدل او نخریدی
یکی میخواد نشون بده مدهای سالو
آشپزخونه اوپنشو پذیرایی و هالو
يكي فقط هی ميكنه بحث سياست
به مهونش نميكنه عرض ارادت
يكي تا سفره ي هفت سيني روميبينه
مياد توی خونه عین اونومیچینه
یکی داره هی میخوره میوه و آجیل
اون یکی اصلا نمیره خونه ی فامیل
یکی از بس داره میره سفر خارج
نه فکر دید و بازدید و خرج و مخارج
امروزه عيدها ديگه صفا نداره
كسي ديگه به كسي وفا نداره
قصه دیگه تموم شد عیدتون مبارک
همه رو می سپارم به خدای تبارک