سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 2 آذر 1403
    21 جمادى الأولى 1446
      Friday 22 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        جمعه ۲ آذر

        چشم شب دلبری

        شعری از

        محمدعارف عرب

        از دفتر شعرناب نوع شعر آزاد

        ارسال شده در تاریخ پنجشنبه ۲۱ بهمن ۱۴۰۰ ۱۲:۵۶ شماره ثبت ۱۰۷۳۶۲
          بازدید : ۱۱۱۵   |    نظرات : ۱۲

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر محمدعارف عرب

        چشم شب دلبری به چشم روز سلام کرد
        اختر بامداد و شام رقصی بکرد به الغول
        چشم حدیث عشاق رعدش رسید به سماء
        دبران رسید به خوشه کرکس پرید ز هرکول
        پرتو شده ز عشقش آن کهکشان پربرق
        سوی سهیل برفته دسته ی مهترانش
        نسرواقع نشیند به بزم ماه و زهره
        دجاجه پر بگیرد همراه ماکیانش
        در آسمان هشتم رقص ستاره بینم
        هر سو زند شهابی زیر هلال دلبر
        سماک و برج برفتند از راه کهکشانی
        سحابی دلبری روشن شود به گوهر

        رخسار ماه برافروخت،آسمان گرفت به آغوش
        آغوش گرم و نرمی خیال عاشقان شد
        کم کم ز نرمی عشق سرخی دمید به مهتاب
        ماه یگانه ی عشق اسیر قاتلان شد
        صیرورت عاشقی چشم ست و‌ سرمه و موی
        کودکی و غافلی اندکی نیز کاهلی
        پری نشاند به پرتو بوی خوش نیایش
        ثنای عشق هویداست بر عقل و بر جاهلی
        اندیشه ای روان است به ذهن و ذات دلبر
        فلاسفه بماندند از کاووش حقیقت
        پدیده ای قدیمی در باب آشنایی
        حکم می دهد سمائی بر سالک طریقت
        هر دم اشاره بیند از پرتو حقیقت
        حقیقتی نهان است به عندلیب دهمست
        آوای عاشقانه تنبور مهتران شد
        برای عشق رفته ساز و ثنا نویدست
        جذام عشق آمده بی مرهم و بی درمان
        زخم و تب و تشنج در خواب دلبرانه
        طبیب عشق آمده سوی وصال معشوق
        دارو دوا به دستش با حالی عاشقانه
        طبلی زده به کرنا در موسم سخت جنگ
        ناقوس عشق چنین است گورستان مدعی
        نحیف دربار مهر بی طاقت وصالست
        نه حکم عشق بداند نه منطقی،نه شرعی

        بر خفته ی چاه عشق یکسان شود زمان ها
        موجودی بس شگرفست با خردی لاینحد
         ستاره ای نجنبد فرای دنیای غار 
        نام اعظم نداند جهدی زند به ابجد

        فالی زند تفاعل بر عاشقان صحرا
        راهی نشان بداده دلبر چنین گمارد
        ذره ی شن برفته تا امتداد ساحل
        بادی وزد ملایم قسمت ز نو بیارد
        زورق دریای عشق رها شده ز مرداب
        به سوی بحر دمیده نسیم کوه مادر
        در قلب و جان یاران تکانه ای شدیدست
        از بیقراری دل اشک ها بریخت پشت سر

        ذات و خرد به بادست با لشکر خفتگان
        جوهر عاشقی را ملتمس است به خواری
        کائن و معبد تن دارد به زیر پوست جای
        مسجد و دِیر ببسته گردن ما به گاری
        خاکبرسران عشقت آواره با حزن و اشک
        در کوچه های تقدیر شعر تو می سرایند
        گاه عامل دو بیتی گاهی خوانند قصیده 
        از تو نشانه بینند در لحظه می ربایند
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        سیاوش آزاد
        شنبه ۲۳ بهمن ۱۴۰۰ ۰۰:۰۳
        سلام
        حقیقت در دستان فلاسفه نیست؟
        محمدعارف عرب
        محمدعارف عرب
        شنبه ۲۳ بهمن ۱۴۰۰ ۱۱:۱۸
        سلام روز بخیر
        خیر نیست.
        ارسال پاسخ
        سیاوش آزاد
        سیاوش آزاد
        شنبه ۲۳ بهمن ۱۴۰۰ ۱۶:۳۲
        سلام
        خیر نیست
        منفی در منفی مثبت می شود
        بله هست
        مجیدنیکی سبکبار
        شنبه ۲۳ بهمن ۱۴۰۰ ۰۹:۳۹
        با سلامی گرم در بدو ورود
        آمدم، خواندم من این زیبا سرود
        بر نشاندم مهر آن بر قلب خویش
        - - - - - - - - - - - - - - -
        آفرین بر شاعرش
        منتظر اورا به پای دفترم
        تا بخواند شعر من نقدش کند
        - - - - - - - - - - - - - - -
        یک ستارک چون که هستی، شاعری
        یک ستارک بهر این که آمدی، هم ناظری
        آن سه دگر،
        یا که کسری ز آن
        برای نظم و وزن
        اندیشه وُ نقشِ خیال
        ***
        محمدعارف عرب
        شنبه ۲۳ بهمن ۱۴۰۰ ۱۱:۱۹
        خندانک خندانک خندانک
        سپاس از شما استاد بزرگ
        فرهاد احمدیان
        شنبه ۲۳ بهمن ۱۴۰۰ ۱۱:۳۲
        سلام و عرض درود خدمت جناب عرب بسیار عالی
        محمدعارف عرب
        محمدعارف عرب
        شنبه ۲۳ بهمن ۱۴۰۰ ۱۳:۰۵
        سپاس استاد احمدیان عزیز خندانک
        ارسال پاسخ
        مجیدنیکی سبکبار
        شنبه ۲۳ بهمن ۱۴۰۰ ۱۳:۲۱
        با سلامی گرم همراه درود
        آمدم، خواندم مکرّر این سرود
        باز گویم
        مرحبا بر شاعرش
        از سبکباری و بی بار و بری
        سخت بودم رخنه در علم نجوم
        سخت تر دستم
        ز یازیدن به حکمت کاندرون
        باز هم عمری اگر باشد به ایام دگر
        با طراوت می نشینم
        بر سر این سفره
        مالامال از علم و هنر
        شایدم گردد کمی حاصل
        ز معنای نهان
        مستتر در عمق آن
        محمد باقر انصاری دزفولی
        شنبه ۲۳ بهمن ۱۴۰۰ ۲۰:۲۳
        سلام وارادت
        شاعر بزرگوار
        درودفراوان برشما
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        محمدعارف عرب
        محمدعارف عرب
        يکشنبه ۲۴ بهمن ۱۴۰۰ ۱۹:۱۹
        درودتان خندانک سپاس
        ارسال پاسخ
        بهار ملودی
        شنبه ۳۰ مهر ۱۴۰۱ ۰۰:۲۶
        بسی لذت بردیم عارف جان...رفیق قدیم ❤️
        محمدعارف عرب
        محمدعارف عرب
        چهارشنبه ۲۳ آذر ۱۴۰۱ ۱۵:۱۹
        🤗🤗 ممنون بهار جان دوستداشتنی❤️‍🔥
        ارسال پاسخ
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        میر حسین سعیدی

        لاله و گل نشانه از طرف یار داشت ااا بی خبر آمد چنان روی همه پا گذاشت
        ابوالحسن انصاری (الف رها)

        نرگس بخواب رفته ولی مرغ خوشنواااااااگوید هنوز در دل شب داستان گل
        میر حسین سعیدی

        رها کن دل ز تنهایی فقط الا بگو از جان ااا چو میری یا که مانایی همه از کردگارت دان
        نادر امینی (امین)

        لااله الا گو تکمیل کن به نام الله چو چشمت روشنی یابد به ذکر لااله الا الله چو همواره بخوانی آیه ای ازکهف بمانی ایمن از سیصد گزند درکهف بجو غاری که سیصد سال درخواب مانی ز گرداب های گیتی درامان مانی چو برخیزی ز خواب گرانسنگت درغار مرو بی راهوار در کوچه و بازار مراد دل شود حاصل چو بازگردی درون غار ز زیورهای دنیایی گذر کردی شوی درخواب اینبار به مرگ سرمدی خشنود گردی زدست مردم بدکار
        میر حسین سعیدی

        مراد دل شود با سی و نه حاصل ااا به کهف و ما شروع و با ه شد کامل اااا قسمتی از آیه سی ونه سوره کهف برای حاجات توصیه امام صادق ااا ما شا الله لا قوه الا بالله اال

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        6